فردای کرمان - رحیم بنیاسد آزاد: روزهای پر ابهام و سختی است. چند روزی از جنگ ۱۲ روزه میگذرد و هنوز هیچ چیز جای خودش را نگرفته و اگر هم کارها به ظاهر روی روال است اما همه میدانیم اینجور نیست و پس ذهنمان انگار چیزی فرو ریخته، هرچند باورش نکنیم و با انکار خود را سر پا کنیم همراهمان است.
باور اتفاقات یک ماهه اخیر شاید برای خیلیها سخت اما محتمل بود. تجربهای که آنها که از نزدیک لمس کردند عمقش را با تمام وجود حس کرده و برای آنها مانده و خواهد ماند. نمیخواهم اینجا از جنگ و شرایطش بگویم که گفتنیها دارد؛ میخواهم از گذران روزهای جنگ از راه تابآوری بگویم. تابآوری که دلت را با همه تنشهای جنگ قرص کند و حتی لحظهای تو را رها کند، رهای رها. هنر را میگویم که برای خیلیها راه رهایی بود. کتاب، فیلم، موسیقی و ...مثل همیشه چارهساز بود. جدای جدا نمیشدی اما میدانستی و میفهمیدی هنوز هم با همه تنش و ناملایمات میتوان به چیزی چنگ زد و دل بست. تجربه خودم اما عکس و نگاهم به عکاسی بود که باز هم به دادم رسید و برای بار چندم دانستم که راه رهاییام است تا اطرافم را میبینم تا جای جای شهر زیبایی میبینم در سختترین روزهای جنگ هم میتوانم سرپا بمانم. به قول «الیوت اویت» عکاس که میگوید: « عکاسی هنر خوب دیدن است، هنر یافتن شگفتی در مکانهای بسیار معمولی، مهم نیست چه چیزی پیش روی شما قرار گرفته، مهم آن است که شما اطراف را چگونه میبینید.» من هم خواستم در جنگ ببینم و به عادت قبل که دیدن هر روزه شهر، ساختمانهایش، نور و سایهاش برای من پر از حس زندگی بوده و هست، دیدم. در ویرانیها دنبال زیبایی بودم، ما زندگی سادهای پر از زیبایی داریم که گاه نادیدهاش میگیریم. در تکرار روز مرگی و هجوم انبوه داده به ذهنمان زیباییهای ساده را نمیبینم، نگاهی گذرا میکنیم و در کسری از ثانیه از جلوی چشممان همه چیز میگذرد، در حالی که اگر مکث کنیم و ببینیم زیبایی بصری سیرابمان میکند. نور تابیده صبح بر پرده و دیوار، مهتاب شبانه ماه که ردش از شیشه خودنمایی میکند، همه و همه برای من پر از حس زندگی بوده و هست. سادگیها را نادیده نگیریم، اینها بر صدر رهایی نشسته و راه نجاتمان هستند.
روزهای جنگ خیلی ساختمانها تخریب شد و ویرانی بود. تلخی پشت تلخی بود و هست، اما همین جاها هم میشد ردهای زندگی را دید. زندگیای که نابود شده بود اما هنوز آن نور میتابید و مهتاب شبانه ویرانهها را روشن میکرد. نمیخواهم از سختی و تلخی ماجرا بکاهم و آن را نادیده بگیرم و غم و اندوه فراوان خود را پنهان و کتمان کنم که کار عکاس اصلا این نیست و باید نشان دهد، حرفم این است من عکاس در پس این ویرانیها، جدای نشان دادن تخریب دنبال رد زندگیام.
درست است ویرانی بر همه جا سایه انداخته، اما تا لحظاتی قبل فقط زیبایی بوده، بیایید از این سادگیها و زیباییها لذت ببریم. باور کنید همه چیز بر علیه ما از همه طرف وارد میشود و همینها را هم اگر بتوانند از ما میگیرند که من میگویم نمیتوانند. باید یاد بگیریم ببینیمشان، این ابزار قدرتمندی همراهمان میشود که از پا در نیاییم. اما اگر خود را با سادگیهای بصری اطراف آشنا نکنیم دیگر چیزی از ما نمیماند. ماشینهای مکانیکی میشویم که هر روزه در طوفان حوادث کوک میشویم و شب خالی و خالیتر میشویم و تکرار و تکرار. این عادت هر روزه را تغییر دهیم، نگاهمان را به دیدن برسانیم؛ از من بپرسید میگویم تا وقتی درست ببینیم و تصویرهست ما نباید افسرده و نا امید باشیم. در همه جا تصویری زیبا و زیبایی میتواند ما را نجات دهد.
نظر خود را بنویسید