فردای کرمان ـ گروه جامعه: زندهیاد محمود نصری دبیر مشهور فیزیک دبیرستانهای کرمان پس از یک عمر تلاش برای ارتقای سطح علمی و دانایی فرزندان کرمان در سن ۹۵ سالگی جان به جانآفرین تسلیم کرد و جاودانه شد.
او متولد کرمان در سال ۱۳۰۹ بود، در تیرماه سال ۱۳۲۸ به استخدام آموزش و پرورش کرمان در آمد، چند سال بعد موفق به اخذ مدرک لیسانس فیزیک از دانشسرای عالی تهران شد و از آن پس به عنوان دبیر فیزیک دبیرستانهای کرمان به تدریس مشغول شد و در این زمینه شهرت زیادی کسب کرد.
به گزارش فردای کرمان، روانشاد نصری بعد از انقلاب در سال ۵۸ برای مدت کوتاهی مسئولیت مدیرکلی آموزش و درورش استان کرمان را پذیرفت و در سال ۵۹ هم بازنشسته شد. اما در دورهی بازنشستگی نیز تا سالها کلاس درس را ترک نکرد، و به صورت حقالتدریس در دبیرستانهای کرمان و از جمله مدارس تیزهوشان علامه حلی و فرزانگان به تدریس مشغول بود.
در کتاب گنجینه یا تاریخ آموزش و پرورش شهر کرمان، آنجا که اشارهی کوتاهی به زندگی و منش زندهیاد نصری دارد، آمده است: «آقای نصری در طول خدمت خود، به تصدیق دانشآموزان و همکاران فرهنگی، به عنوان دبیری فعال و پرکار شناخته شده بود. شرح پرهیزکاری دینورانه، خدمت بیشائبه، فرزانگی و درستکاری، دقتنظر و حوصلهی ایشان در کار تدریس و تصحیح اوراق دانشآموزان زبانزد خاص و عام است... »
درگذشت آقای نصری را دیروز هفدهم آذرماه از طریق ویدئوی کوتاهی که آقای محمدمهدی ملکقاسمی در شبکههای اجتماعی منتشر کرد با خبر شدیم. ایشان بخشی از خاطرات آقای نصری را در آذرماه سال ۹۶ با صدا و تصویر خودشان ثبت کردهاند، که مدتی بعد متن آن را در جلد دوم کتاب رواق زبرجد که به شرح زندگی و خاطرات پویندگان فرهنگ و هنر کرمان اختصاص دارد، منتشر میکنند.
در ادامه بخشهایی از خاطرات مرحوم نصری به نقل از جلد دوم رواق زبرجد را که تنها یادگار مکتوبی در اختیار ما است بازنشر میکنیم و تلاش میکنیم از این طریق یادش را زنده و گرامی بداریم:
با یتمی بزرگ شدم
«...در محله چارسوکهنه (چهارسوق کهنه) به دنیا آمدم. پدرم در طفولیت من فوت کرده بود. من نزد مادربزرگم بزرگ شدم. عموی من چهارده سال رئیس فرهنگ سیرجان بود. بعد ریاست فرهنگ بم و سپس رفسنجان به او سپرده شد...»
دانشآموز سرآمدی بودم
«...به گمانم به مدرسه که رفتم شاگرد خوبی از آب در آمدم. در دورة تحصیل موفقیت خوبی داشتم. در درس ریاضی سرآمد بودم. اگر من و دوستانم که به دانشگاه راه یافتیم دانشآموزان با استعداد و با سوادی نبودیم نمیتوانستیم در کنکور موفق شده و به دانشگاه راه پیدا کنیم. این خود دلیلی بر آن است که من و دوستانم در دبیرستان جزو دانشآموزان سرآمد بودیم. تحصیلاتم را تا دورة متوسطه در کرمان گذراندم. بعد از موفقیت در کنکور وارد دانشگاه شدم. در دانشگاه تهران به دریافت مدرک لیسانس فیزیک مفتخر شدم...پس از دریافت مدرک لیسانس به استخدام اداره فرهنگ درآمدم. برای تدریس در مدارس به کرمان برگشتم. همکلاسیهای من هم آقایان نادری، عبدالرحمانی و نکویی بودند که همزمان با من از دانشگاه فارغالتحصیل شده و به کرمان برگشتند...»
خوشرویی و سختگیری در معلمی
«... وقتی از تهران به کرمان آمدم مرا برای تدریس به مدرسه شهاب فرستادند. من اصلاً نمیدانستم مدرسه شهاب چگونه مدرسهای است. معلمهای باسابقه و آشنا در مدارس بهتر درس گرفته بودند، ولی من که مدرسهها را نمیشناختم بالاجبار به مدرسه شهاب فرستاده شدم... در کلاس درس اهل شوخی و خنده بودم. اصولاً معلم خوشاخلاقی بودم. هیچوقت یاد ندارم با شاگردی تندی کرده باشم. اگر دانشآموزی درس نمیخواند، منتهای اعتراض من به او این بود که بگویم « خیلی متاسفم!»... رئیس مدرسه شهاب آقای نخعی و معاون مدرسه آقای حیدرشاهی بودند. بچهها که میدیدند من شوخی میکنم خیال میکردند من معلم جدی و خوبی نیستم و آخر ثلث نمرة خوبی از من خواهند گرفت... ورقهها را که تصحیح کردم متوجه شدم هیچکدام از آن شاگردان مستحق نمرة خوب نیستند. نمره واقعیشان را در کارنامه ثبت کردم. همه در آن امتحان از درس من افتادند... امتحانات مراقب نداشت؛ یعنی کسی نبود که به عنوان مراقب به معلم کمک
کند. با دوستانمان، یعنی همان همکلاسیهای خودم که حالا دبیر شده بودند، قرار گذاشتیم که هر وقت امتحان داریم به کمک هم رفته بر امتحان یکدیگر نظارت کنیم...»
حل مسئله معلم انگلیسی
«... در کرمان آن روز دو مدرسه متعلق به خیریههای زرتشتی وجود داشت. مدرسه پسرانهای بود به نام ایرانشهر که آقا میرزا برزو امیغی آن را اداره میکرد. مدرسه دیگری که دخترانه بود کیخسرو شاهرخ نام داشت که «کشور خانم مزدیسنا» مدیر آن بود. در مدرسة دخترانه کیخسرو شاهرخ برای من درس گذاشتند. یکی از شاگردان من که از خانوادة ثروتمندان زرتشتی کرمان بود در پایان آن دوره برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت. در کلاس ریاضی مدرسه انگلستان مسئلهای مطرح شده بود که معلم ریاضی از حل آن عاجز مانده بود. آن خانم مسئله را از طریق پدرش برای من فرستاد که حل کنم. مسئله را حل کردم و به پدرش دادم. پدرش که به گمانم آقای سروشیان بود، حل مسئله را برایش فرستاد. آن خانم نامهای برای پدرش فرستاده بود که پدر آن نامه را به من نشان داد. نوشته بود آقای نصری چقدر با استعداد و باهوش است که توانست مسئلهای را حل کند که معلمان ما در انگلستان نتوانسته بودند آن را حل کنند!...»
تدریس فیزیک در آزمایشگاه
«...از نظر من درس فیزیک اگر با آزمایشگاه و وسیله کمک آموزشی تدریس همراه شود و اگر دانشآموز درس را آزمایش کند مفید است و پیشرفتی نصیب او میکند. اما اگر دانشآموز درس فیزیک را حفظ کرد صاحب محفوظاتی میشود که هیچ کارایی و نفعی به حال او ندارد. در یک کلاس کمکآموزشی برای معلمان فیزیک در مورد میکروسکوپ سوال کردم. به خوبی توضیح داد. اطلاعات زیادی رو کرد اما وقتی میکروسکوپ را جلوی او گذاشتیم نتوانست از آن استفاده کند؛ با این باور تا سر حد توانم فیزیک را توام با آزمایش تدریس میکردم...»
معلمی دروس دشوار
«... در دبیرستان شاپور هم درس «هیات و نجوم» میدادم. دیگر دبیران حاضر به تدریس این درس نبودند. من داوطلب تدریس شدم. کتاب را خواندم، اشکالاتم را رفع کردم و شروع به درس دادن آن کردم. ابزار کمکآموزشی هم برای این درس خریداری شده و در مدرسه موجود بود. مدیر مدرسه شاپور، آقای نکویی، تلاش زیادی صورت میداد که وسایل آزمایشگاهی تهیه و در دسترس باشد..»
رضایت از عاقبت دانشآموزان
«... طی سالها تدریس شاگردان زیادی داشتهام. من اگر امروز و پس از سالها گذشت زمان آنها را ببینم نمیشناسم. هم حافظة من ضعیف شده و هم قیافة آنها از آن دانشآموزان نوجوان به مردان میانسال تغییریافته است. اما وقتی به من معرفی میشوند همه موفق به نظر میرسند. عدهای در سطوح تحصیلی و دانشگاهی بالا قرار دارند، تعدادی هم در تجارت و کسب و کار موفق شدهاند و
گروهی نیز در حوزههای مدیریتی به درجات رفیع رسیدهاند...»
رسانهها و افزایش سطح سواد
«... سطح سواد و تحصیل دانشآموزان امروزی به خصوص در دروس مرتبط با علوم بالاتر از آن زمان است. یعنی دانش جامعه بالاتر از دانش جامعه آن روز است. دانش بشر از طریق رسانهها افزایش یافته است. ابزار کمکآموزشی فراوانتر است...»
روح آن معلم پیشکسوت شاد و یادش گرامیباد.
نظر خود را بنویسید