محمد لطیفکار - ماجرای کودکآزاری دو گلفروش خیابانی در کرمان و انتشار ویدیوی آن در فضای مجازی، روز شنبه موجب جریحهدار شدن افکار عمومی شد. واکنش شهردار منطقه دو، شهردار کرمان، استاندار و نهایتا دادستانی برای مقابله با این اتفاق ناگوار، تا اینجای کار، بسیارخوب و اصولی پیش رفته و جامعه به آرامش نسبی رسیده است.
شامگاه شنبه که ماجرا در اوج بود و این ویدیو روی موبایلها دست به دست میشد؛ اتفاقا رفته بودم سری به مهمترین مرکز فروش مطبوعات در کرمان بزنم. به عادت همیشگی از صاحب فروشگاه وضعیت فروش مطبوعات را پرسیدم؛ گفت: تا پایان سال اینجا را تعطیل میکنم و دنبال شغل دیگری میروم!
بهنظر من، فاجعه یعنی همین! مطبوعات تعطیل میشوند، اما افراد عادی جامعه در غیاب رسانههای حرفهای، فیلم کتک خوردن دختری در سیرجان و ماجرای خشونت علیه دو کودک کار را در فضای مجازی منتشر میکنند؛ تا با بازتولید خشونت در جامعه، بالاترین حجم ببیننده را داشته باشند.
فکر میکنم بخشی از مسالهی جامعهی ما که هر روز با انتشار یک تصویر یا فیلم و خبر، گرفتار یک موقعیت بحرانی میشود، ناشی از غیبت و کمجانی رسانههای حرفهای است. اینکه یک تصویر یا ویدیو ظرف یک شب از طریق موبایل، میتواند فضای کشورمان را در نوردد و آن را ملتهب کند، و جامعهی رسانهای نتواند این فضای هیجانی را با انتشار آگاهیهای مناسب تحت کنترل بگیرد، یک معنایش این است که نظام رسانهای ما دارد به پایان خط میرسد.
از سوی دیگر، گرایش گستردهی مردم به منابع غیر رسمی و مجازی برای کسب این نوع خبرها، بیانگر این است که جامعهی ما شدیدا تشنهی هیجان است. حاصل هیجانافزایی هر روزهی این خبرها هم، توفان خشمی است که هر دم به بهانهای، از گوشهای شعله میکشد. مسلما این اتفاقات به نوبهی خود، خشونتهای دیگری را بازتولید میکنند، که به نظر من باید برای این وضعیت چارهای اندیشیده شود.
ظاهرا بهترین راه مقابلهی موقت با این توفان و موارد مشابه آن، این است که متهمین هر حادثه، جلوی آن نایستند. مثل همین ماجرا که با تنبیه و اخراج خاطی، دلجویی از کودکان آسیبدیده و عذرخواهی، تا حدودی کنترل و خوب مدیریت شد. مشکل اما از آنجایی است که با گذشت زمان، صورت مسئله هم کمکم به محاق میرود. حال آنکه این وقایع باید برای درسآموزی باشند. مثل دردی گذرا و هشداردهنده میآید و میگذرد، اما نشانهی یک بیماری است و باید به خاطر آن، نزد طبیب حاذقی برویم، تا علت درد شناسایی شود؛ و ایبسا یک بیماری بدخیم در راه باشد. در جامعه هم باید همین کار را کرد. تقویت رسانههای آزاد و حرفهای و نیز میدان دادن به دانشگاهها و مراکز پژوهشی، و حضور اثربخش تشکلهای مدنی در جامعه، مثل رفتن نزد طبیبهای ماهر است. و وای به روزی که مطبوعات ما جانی و توانی برای انجام وظیفهی خطیر اطلاعرسانی و تحلیل آسیبها نداشته باشند.
وقتی رسانهها بهدلیل انبوه مشکلاتشان رو به ورشکستگی میروند، و مراکز فروش مطبوعاتی تعطیل میشوند، مسلما فضای مجازی که بیشتر یک ابزار است تا یک منبع تولید و تحلیل خبر، جای آنها را میگیرد. حال آنکه پدیدهی رسانهی مجازی که از داشتن سازمان حرفهای تولید خبر بیبهره است، نمیتواند جای واقعی رسانههای واقعی را پر کند.
در رسانههای حرفهای معمول و مقرر از انتشار عکس یا فیلم حاوی صحنههای خشونتآمیز خودداری میکنند. اما در فضایی که سردبیر و خبرنگار غایب است، بخشی از تولیدات آن میشود همین ماجرای کودکآزاری یا کتک زدن دختری در سیرجان، و پمپاژ آن به جامعه، که جز بازتولید خشونت، نفعی برای جامعه ندارد. این خبرها نه تنها کمکی به حل مشکلات جامعهی بینظم و نزدیک به بحران ما نمیکنند که به عکس موجب ترویج خشونت هم میشوند. به مردم عادی که از مسائل اجتماعی و فعالیت رسانهای آگاهی عمیقی ندارند و اقدام به انتشار این نوع مطالب میکنند ایراد نمیگیرم، ضمن اینکه معتقدم برای همین مشکل هم باید ساز و کار دقیقی (بهجز فیلترینگ) طراحی شود؛ اما از تبعیت برخی نیروهای رسانهای از کاربران عادی در فضای مجازی، گلایهمندم. مشاهدهی بازنشر این مطالب هیجانی و خشن، و پمپاژ این تصاویر به روان نحیف جامعه، واقعا حالم را بد میکند.
5564
یادداشت محمد لطیفکار
نظر خود را بنویسید