گروه فرهنگ و هنر – هفتهی گذشته در مراسم چهاردهمین دورهی جایزهی افضلیپور که با حضور جمع زیادی از هنرمندان، اساتید و دانشجویان در تالار وحدت دانشگاه شهید باهنر کرمان برگزار شد، از استاد محمدعلی بهمنی شاعر بزرگ غزلسرای کشور تجلیل و جایزهی ادبی هنری صبا به وی اهدا شد.
به همین مناسبت متنی از دکتر حامد حسینخانی در ویژهنامهی نشریه استقامت منتشر شد که در ادامه آن را میخوانید.
استاد محمدعلی بهمنی در سال 1321 خورشیدی چشم به جهان گشود. او بیشتر دوران زندگی خود را در شهر بندرعباس و با ساحل و دریا گذرانده است. در کنار آفرینشهای ادبی و انتشار آثار، به کار چاپ هم پرداخته است. بهمنی در سن 9 سالگی که در چاپخانه کار میکرد، با شاعر نامدار معاصر، زندهیاد فریدون مشیری آشنا شد و با راهنمایی و تشویقهای او نخستین شعر خود را در مجلهی «روشنفکر» منتشر کرد. از دههی 50 تا امروز آثار متعدد او همواره در فضای شعر امروز ایران حضور داشتهاند.
هرچندگاه نیمایی و منثور هم میسراید و آثاری از این دست، از او منتشر شده است، امّا همگان او را با غزل میشناسند. استاد بهمنی در قلمرو ترانهسرایی نیز حضور موثری داشته است.
مجموعه شعرهای او عبارتند از باغ لال (1350). در بیوزنی (1351)، عامیانهها (1355)، گیسو، کلاه، کفتر (1356)، گاهی دلم برای خودم تنگ میشود (1369)، دهاتی (1377)، غزل (1377)، شاعر شنیدنی است (1377)، عشق است (1378)، نیستان (1379)، کاسه آب دیوژن، امانم بده (1380)، این خانه واژههای نسوزی دارد (1383)، من زندهام هنوز و غزل فکر میکنم (1388) و گزیده غزلهای شاعر.
استاد بهمنی در عرصهی غزل امروز، جایگاهی بلند و شایسته تحسین دارد. شعر او به راستی ادامه همان جریان نوگرا در غزل است. میتوان از غزل زندهیاد منوچهر نیستانی، زندهیاد حسین منزوی و استاد محمدعلی بهمنی به عنوان مثلث غزلِ نوین یاد کرد.
ویژگیهای شعر استاد بهمنی
در این توفیق مهم شاعر، چند ویژگیِ برجسته شعر او بسیار نقش داشتهاند که به اختصار دربارهی آنها بحث میکنیم.
نخستین ویژگی شعر بهمنی، سادگی و صمیمیّت آن است. سادگی و روانی در زبان شعر او آشکار است و صمیمیّت شعرش در عاطفهمندیِ ژرف، ریشه دارد. زبانِ غزل او گاه بسیار نزدیک به گفتگوهای مردم و محاورههای روزمره است. چنین ساده سخن گفتن در شعر، بسیار دشوار است و یادآور «سهلِ ممتنع» زبانِ شعر سعدی بزرگ است. عنصر عاطفه در شعر بهمنی بسیار نیرومند است و همین وجه عاطفیِ شعر او بر سادگی و روانی زبان، تاثیر مستقیم گذاشته است، کاربرد واژههای نو و آشنا، پرهیز از پیچیدگیهای معنایی و ساختار طبیعی در نحوِ زبان، از ویژگیهای زبانیِ شعر اوست:
با همه بی سرو سامانیام باز به دنبال پریشانیام
طاقت فرسودگیام هیچ نیست
در پی ویرانشدنی آنیام
آمدهام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه توفانیام...
بیتردید دلیل توفیق شاعر، در عرصه ترانهسرایی نیز، همین سادگی در زبان غزل اوست. گاهی غزلهای بهمنی از منظر زبان آنقدر روان و صمیمی هستند که وضعیتی ترانهوار پیدا میکند:
دیرسالیست که در من جاریست عاشقی، نقلیِ استمراریست
عشق را- این غزل حافظ را-
میتوان گفت مگر تکراریست...
نکتهی دیگر دربارهی غزل بهمنی، در گسترش میدانهای تازه غزل، تنوع وزن و قافیه است. او از وزن و قافیه بهرههای نوآورانه میبرد. از جهت فضاهای موسیقایی غزل بهمنی، برجستگی و نمودِ زیباشناسانه دارد.
من زنده بودم اما، انگار مرده بودم
از بسکه روزها را، با شب شمرده بودم
یک عمر دور و تنها، تنها به جرم اینکه
او سرسپرده میخواست، من دل سپرده بودم...
از آنجا که غزل در ذات، موسیقیِ متعادل و تاثیرگذاری دارد و تقارن و توازن در غزل به اوج میرسد، ظرفیّتهای موسیقایی آن برای شاعرانِ چیرهدست و توانایی چون بهمنی همواره فرصت نوجویی و خلاقیّت بوده است. هم در سطح آواها و واژگان و هم در وزن عروضی و موسیقی کناری (ردیف و قافیه) و حتی در قلمرو موسیقی معنوی، ساخت آهنگینِ غزل بهمنی برجسته و دلنشین است؛ بهویژه قافیههای خوشآهنگ و نو، هم از جنبهی شنیداری و هم از منظر تصویر و معنا، موسیقی کناری گوشنواز شعر بهمنی را به کمال رسانده است.
با قلّه تو پنجه در افکنده پلنگم
آنگونه که باعرصه دریات نهنگم
ازچار طرف عازمفتح توام، آری!
با گسترهات صلح ندارددل تنگم...
ویژگی دیگر اینکه کنش نوآورانهی بهمنی بر اساس نیماباوری است. روح شعر نیمایی در غزل او حلول کرده، تا آنجا که او غزل سرودن بعد از نیما را نوعی لجبازی میداند. افزون بر این، در آثار بهمنی گاه غزلگونههایی میبینیم که از جهت فرمی و موسیقایی به سمت شعر نیمایی حرکت میکنند. اینگونه تجربهها نیز حکایت از تلاش برای گسترش و نوآوری در غزل و به نوعی ادامهی مسیر نیما است. در این غزلگونهها، وزن به تمامی، منطبق بر قواعد آشنای عروضی نیست و فرم شعر با کوتاه و بلند شدن عبارتهای مصراعگونه، وضعیّتی متفاوت مییابد:
تکیه بر جنگل پشت سر روبروی دریا هستم
آنچنان که نمیدانم در کجای دنیا هستم...
نکتهی پایانی اینکه روحِ تغزّلو خودِ «غزل» برای شاعر بسیار اهمیّت دارد. غزل هویّتِ ادبی شاعر و بخش مهمِ جهانِ عاطفی اوست. از اینرو خودِ غزل در شعر بهمنی تبدیل به یک شخصیّت میشود که همواره در جهانِ شعر او حضور دارد، با او دردل میکند، سخن میگوید، گلایهها، بغضها، شادی و غمهایش را با او نجوا میکند، با او میخندد و میگرید و خلاصه با او زندگی میکند و به او عشق میورزد:
تاتوهستی وغزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوزم به چنین شبها نیست...
یا:
دلتنگیام را از غزل، این یار دیرینم بپرسید
از همسپار لحظههای تلخ و شیرینم بپرسید...
همچنین:
غزلهاییست با من مثل نوزادان بیمادر
اگرچه هر کدام از دیگری صد بار زیباتر
تماشا میکنم جان دادنِ تن پارههایم را
ومیدانم به پایان میرسم بامصرع آخر...
غزل بهمنی خود بسنده و هستیمند است؛ هم از جهانِ سیال ذهنِ عاطفهمند و خیال آفرینِ او سرچشمه میگیرد و همه در مقام یک متنِ خلاق زیباشناسانهی مستقل میتواند کارکردهای هنری خود را در تداوم خوانشهای مکرر داشته باشد و نمونهی درخشانی از غزل امروز را به نمایش میگذارد.
به هر حال، تاثیر مهم بهمنی بر غزل فارسی در روزگار ما، قابل انکار نیست. جایگاه بلند او در قلمرو غزلسرایی مورد اجماع بیشتر شاعران و صاحبنظران این عرصه است. از این جهت است که استاد محمدعلی بهمنی در سال 1378 موفق به دریافت تندیس «خورشید مهر» به عنوان برترینِ غزلسرای ایران شد.
و امروز بسیار خرسندیم که جایزهی ادبی- هنری صبا در آئین چهاردهمین جایزهی ملی افضلیپور به این غزلپرداز نامدار تعلق گرفته است. /پ
نظر خود را بنویسید