گروه جامعه ـ حاج کمال دستی به صورتش کشید، تبسمی کرد و با چهرهای متعجب پرسید: «نظرم دربارهی حاجقاسم؟ حاجقاسم که نظردادن نداره دیگه. سال ٧٦ که حاجقاسم با دستور رهبری فرمانده سپاه قدس شد، خیلی از بچههای رزمنده لشکر ٤١ ثارالله (ع) ناراحت بودند. فکر میکردند دیگه حاجی رو کمتر میببینیم، ولی بچههای نزدیکتر به ایشان میدانستند که خصلتهای حاجقاسم تغییر نمیکنه. همینطور هم شد. سالی دو سهبار دور حاجقاسم جمع میشیم. همه هم میان. از چپ تا راست. حاجقاسم کسی رو در این سالها حذف نکرد. همه رزمندههای قدیمی خوبن نمیخوام ارزش کسی رو پایین بیارم ولی حاجقاسم با بقیه فرق داره.» حاجکمال یکی از رزمندههای سابق لشکر ٤١ ثارالله (ع) است. از رزمندههای قدیمی و خوشنام کرمان که هیچوقت علاقهای به مصاحبه نداشته اما بهمنماه ٩٣ دو هفته بعد از شهادت سردار محمدعلی اللهدادی که از یاران نزدیک سردار سلیمانی به شمار میرفت، خیلی از رزمندههای قدیمی دوباره دلشان هوای جبهه کرد و از رفقای رزمندهشان سخن گفتند. درست مثل آقاکمال که هم از اللهدادی گفت و هم از حاجقاسم.
به گزارش فردایکرمان به نقل از روزنامه شهروند، اللهدادی یکی از فرماندهان و نزدیکان سردار قاسم سلیمانی بود که ٢٨ دیماه ٩٣ بر اثر حمله موشکی اسراییل در منطقه مزرعه الامل به شهادت رسید. دیماه تلخ بار دیگر دیروز تکرار شد و اینبار نوبت به شهادت سردار قاسم سلیمانی رسید. او هم در ایران و هم در کشورهایی چون لبنان، سوریه و عراق برای دوستدارانش در شمایل سرداری بود که از رویارویی با دشمن باکی نداشت و نمیهراسید. سرداری که به نماد مقاومت بدل شده بود و از همینرو بود که شاید بسیاری دیروز در شبکههای اجتماعی نوشتند که شهادتش را باور نمیکنند. اما قاسم سلیمانی چهره دیگری هم دارد. همان چهرهای که در استان کرمان به «حاجقاسم» معروف است و با روایت رسمی از زندگی و کار و یک شخصیت صرفا نظامی فاصله دارد؛ یعنی همان حاجقاسمی که «حاجکمال» توصیف میکند: «حاجقاسم همیشه با مردم بوده و هست. مردمداری موهبتی است که خدا به حاجقاسم هبه کرده.» سال ١٣٣٥، روز پیش از آنکه نوروز از راه برسد؛ قاسم سلیمانی در روستای قنات ملک شهرستان رابر استان کرمان متولد شد. او در سال ١٣٥٨ وارد سپاه پاسداران شد و تا دیروز ١٣دیماه ١٣٩٨ در سپاه ماند. او كارش را به عنوان مربی آموزشی رزمندگان شروع كرد و پس از مدتی راهی جبهه شد و با یارانش «بچههای گردان كرمان» را تشکیل داد. بعد از مدتی گردان دوم كرمانیهای حاضر در جنگ هم شكل گرفت و این کوششها به تشکیل لشكر ٤١ ثارالله (ع) منجر شد. به گفته یكی از همرزمان حاج قاسم، بعد از عملیات طریق القدس در سال ٦٠ تیپ ثارالله (ع) با فرماندهی او تشكیل شد و سال ٦٢ برای عملیات خیبر تیپ ثارالله (ع) به لشكر ٤١ ثارالله (ع) كرمان تبدیل شد. درباره هوش و درایت نظامی سردار سلیمانی، نقش او در جنگ هشت ساله با عراق، نقش آفرینیاش در جنگ سیوسه روزه لبنان و کوششها و ترفندهایش برای مقابله با داعش سخن بسیار گفته خواهد شد. اما حالا وقت آن است که درباره چهره اجتماعی او هم سخن به میان آید از همین رو است که او در این گزارش «حاج قاسم» است و نه «سردار سلیمانی»؛ رزمندههای کرمانی هم در جنگ و هم بعد از آن او را به همین نام میشناختند و خطاب میکردند تا نشان دهند که چقدر با سردار نزدیک و صمیمیاند.
حرکت روی خط اعتدال
قاسم سلیمانی فرماندهی لشکر را بر عهده گرفت و تا سال ١٣٧٦ در همین مسئولیت باقی ماند. این فرماندهی طولانیمدت موجب شد تا او فرای جایگاه فرماندهیاش با بدنه لشکر، ارتباطش را با رزمندگانی که بعد از جنگ از کار نظامی کنار رفته بودند هم حفظ کند. از همین رو بود که شبکهای اجتماعی شکل گرفت که به عنوان «یاران حاجقاسم» یا «بچههای حاجقاسم» شناخته میشدند. نکته اصلی اما این بود که شمار «بچههای حاجقاسم» محدود نبود و عضویت در این شبکه اجتماعی لازم نداشت که افراد گرایش خاص سیاسی و اجتماعی داشته باشند. همه فرمانده گردانهای دوران جنگ و همه رزمنده هایی که حاجقاسم آنها را می شناخت و شاید در لایههای فرماندهی دوره جنگ هم نبودند در شمار بچهها و یاران حاجقاسم بودند. حاج کمال همان سال ٩٣ گفته بود: «فرق بزرگ حاجقاسم با خیلیها همین بود دیگه؛ تیم و دستهای درست نکرده بود که همه مثل هم باشند. تیم و دسته ایشان همان بچههای جنگ بودند اتفاقا وقتی بچهها دور هم جمع میشدند خیلی هم رفیق بودند و اصلا مهم نبود که بعد از جنگ چه گرایش سیاسی پیدا کردند.» حاج قاسم این رویه را تا همین دیروز ادامه داد و از آن دست نکشید. وقتی در ١٩ دی ماه ١٣٩٥ آیتالله هاشمی رفسنجانی به رحمت خدا رفت؛ او از جمله کسانی بود که برای تسلیت به خانه آیتالله رفت و انگشتر عقیقی را که از کربلا آورده بود به عفت مرعشی همسر آیتالله هدیه کرد تا روی پیشانی مرحوم بگذارند. او در مراسم ترحیم هاشمی رفسنجانی هم با موضعگیری صریح گفت: «آقای هاشمی همانطوری که از اول بود تا آخر بود و همان حالتی که از اول داشت تا آخر داشت، منتها آقای هاشمی برخی وقتها تاکتیکهایی داشت همانطور که در دورههای گوناگون داشت، وگرنه آقای هاشمی هم استکبارستیز بود، هم صهیونیسمستیز.» دیدارهای منظم با خانواده شهدا یکی دیگر از رویههای حاج قاسم بود وقتی او در فروردین ماه سال ٩٦ به خانه مادر شهیدان محمد و یعقوب جهانگیری رفت عدهای از اصولگرایان انتقاد کردند که چرا به خانه پدری معاون اول رئیسجمهوری رفته است. موضعگیریهای معتدلانه او در عرصههای دیگر هم موجب تعمیق محبوبیت او شد. او در مرداد در اجلاس روز جهانی مساجد درباره ایجاد شکاف اجتماعی در میان مردم هشدار داده و گفته بود: «اینکه در جامعه مدام بگوییم او بیحجاب و این باحجاب است یا اصلاحطلب و اصولگراست، پس چه کسی میماند؟ اینها همه مردم ما هستند. آیا همه بچههای شما متدین هستند؟ آیا همه مثل هم هستند؟ نه، اما پدر، همه اینها را جذب میکند و جامعه هم خانواده شماست.» او تاکید کرده بود: «اینکه بگوییم من هستم و بچههای حزب اللهی خودم، نمیشود حفظ انقلاب.» این هم یکی از موضعگیریهایی بود که از سوی برخی جریان های تندرو مورد پسند واقع نشد اما «حاج قاسم میدانست که با تقسیم مردم به سیاه و سفید کشور از دست میرود» این را حاج جلال یکی از همرزمهایش میگوید.
حاج قاسم دو بار در سال در خانهاش مراسم روضهخوانی بر پا میکرد؛ ایام فاطمیه و ماه رمضان. این مراسم درواقع نقش مجمع عمومی بچههای دوره جنگ بود. محمد شریف شاهمرادی، فرمانده گردان ٤٢٠ لشکر ٤١ ثارالله (ع) و جانباز دوران دفاع مقدس یکی از یاران حاج قاسم است که روز جمعه بعد از شنیدن خبر شهادت فرماندهاش، حالش منقلب شده است. او درباره دیدارهایی که رزمندههای سابق با حاج قاسم برگزار میکردند، به «شهروند» میگوید: «همین ماه رمضان امسال آخرین دیداری بود که با حاج قاسم داشتیم. برایمان از نهجالبلاغه گفت و آموزههای اخلاقی را به همه یادآوری کرد. کمی هم درباره جنگ سوریه و عراق گفت. ولی خیلی سربسته طوری نبود که ما از جزئیات سر در بیاوریم ولی خب اوضاع منطقه را شرح میداد. بعد هم مثل همیشه رزمندههای سابق دور هم حرف زدند و برگشتیم خانه. سالی دوبار حاج قاسم را میدیدیم ولی حالا دیگر احساس یتیمی میکنیم.» این حس مشترک بسیاری از رزمندههای سابق جنگ در استان کرمان است. همانهایی که حاج قاسم را به واسطه خصلتهای فردیاش میستایند و نه صرفا به دلیل جایگاه نظامی و دستاوردهایش. شاید از همین رو بود که رزمندههای سابق دیروز صبح منتظر نماندند تا کسی به آنها اعلام کند مراسم کجا برپا میشود. بسیاری از آنها خودشان را به خانه حاج قاسم و دارالزهرا رساندند تا جلوی خانه فرمانده و رفیق همیشگیشان عزاداری کنند. او پیش از این در مراسم گرامیداشت شهید مغنیه گفته بود: «شهدا عاطفیترین انسانها بودند. اما چون تعلق بالاتری و وظیفه سنگینتری نسبت به وظیفه وجود داشت، این عاطفه نسبت به این تعلق زمینگیر بود و برعکس هم باشد همین خواهد شد. اگر تعلق برعکس شود، انسان هر فریادی را از هر مظلومی نمیشنود و هر صحنه دردناکی را نمیبیند و مشغول چیزهای پست میشود و این اثر تعلق، با مراقبت مهار میشود. انسانی که تعلقش پایین است اگر خبر مرگ را به او بدهند، وحشت میکند ولی در حالات امام حسین(ع) میشنوید هر چه به ظهر عاشورا نزدیکتر میشد، چهره امام(ع) برافروختهتر میشد، شرایط بر او اثر نداشت و وحشتی او را نمیگرفت. رمز استقامت در میدان هم که چرا بعضیها میایستند و برخی تحمل نمیکنند و فرار میکنند باز هم به فلسفه تعلق برمیگردد.»
*گزارش از امین شولسیرجانی، منتشر شده در روزنامه شهروند، چاپ شنبه 14 دیماه 98
نظر خود را بنویسید