گروه فرهنگوهنر – روزهای پایانی آذرماه امسال لقمان نظیری هنرمند تئاتر، سینما و تلویزیون در سن 73 سالگی درگذشت. این خبر اما آنطور که انتظار میرفت در محافل تئاتری کشور بازتاب رسانهای گستردهای نداشت. انجمن صنفی بازیگران سینما اما در بیانیهای درگذشت این «بازیگر دوستداشتنی و انسان والا» را به خانوادهی ایشان، همکاران و هموطنان هنردوست تسلیت گفت.
زندهیاد نظیری اگرچه از بازیگران پیشکسوت سینما و تلویزیون بود و در آثاری از جمله سریال با اجازه بزرگترها (۱۳۸۷)، فیلم یاران (۱۳۷۲)، فیلم وصل نیکان (۱۳۷۰)، فیلم پلاک (۱۳۶۴) و سریال مرد هزار چهره بازی کرد، اما به گفتهی هنرمند گرانمایه دکتر یدالله آقاعباسی او در تمام عمر دغدغهی تئاتر داشت و تئاتر شهرستان و از جمله کرمان وامدار تلاشهای اوست.
آقاعباسی چند روز پیش، به بهانهی پاسداشت جایگاه این هنرمند دلسوز تئاتر یادداشتی خواندنی نوشت و آن را در اختیار «پایگاه خبری فردای کرمان» قرار داد. این یادداشت را در ادامه بخوانید:
«لقمان نظیری از کارشناسان تئاتر اعزامی از تهران به مرکز آموزش تئاتر اداره فرهنگ و هنر کرمان بر اثر بیماری در یکی از بیمارستانهای تهران درگذشت. هر چند در چند سال گذشته او با بیماریهای گوناگونی دست و پنجه نرم کرده و عملاً خانهنشین شده بود، اما خبر درگذشت او بر اثر آنفلوآنزا ناگهان مرا در اندوهی شگرف فرو برد. با رفتن او من برادری مهربان و دوستی دلسوز و وفادار را از دست دادم.
ما تقریباً هر سال همدیگر را میدیدیم و هر ماه با هم صحبت میکردیم. آخرین بار وقتی فاجعهای در کرمان روی داد، تلفنی نگرانی خودش را ابراز کرد و این کار او پس از هر رویداد فاجعهآمیز طبیعی و غیرطبیعی روالی عادی بود. با این همه این مطلب را نمینویسم که احساس شخصی خود را از فقدان دوست بیان کنم؛ قصد من ادای دینی است به فردی از مجموعهای از افرادی که تئاتر کرمان از حیث آموزش و کار اصولی وامدار آنهاست.
از اواخر دههی چهل و همزمان با تأسیس مراکز آموزش تئاتر در شهرستانها بر اساس طرحی آموزشی فارغالتحصیلان رشتهی تئاتر را، همراه با جزوهها، کتابها و نمایشنامههایی به این مراکز میفرستادند تا علاقهمندان از طریق آنها با دانش نظری و عملی تئاتر آشنا شوند. لقمان نظیری از جمله این فارغالتحصیلان بود. او ابتدا برای کار در حوزهی کودکان و نوجوانان به کرمان آمد، اما از چنان صداقت و صمیمیتی برخوردار بود که ما بلافاصله با یکدیگر دوست شدیم و این دوستی در همهی این سالها برقرار ماند. حاصل این ارتباط در آن زمان کار در نمایشی بود که او نوشته بود و با هم کار کردیم. «محو در پرتو نور» را به گمانم تحت تأثیر شهر قصهی بیژن مفید نوشته بود. او در کنار فعالیتی که برای آموزش کودکان میکرد، این نمایش را هم با ما کار کرد که هم بهطور زنده اجرا کردیم و هم ضبط و پخش تلویزیونی شد و این مربوط است به سالهای پنجاه و دو و سه. در آن زمان کارشناس دیگری هم داشتیم به نام ابراهیم مطیعی که او هم در کارگردانی نمایشنامهی مسافر به ما کمک کرد و این پس از آن بود که ما این نمایش را – به کارگردانی من - اجرا کرده بودیم.
در سال پنجاه و سه قرار شد که ما به عنوان گروه اعزامی از مرکز آموزش تئاتر کرمان کاری را برای اجرا در استانهای کرمانشاه، کردستان و آذربایجان غربی ببریم و این دو نفر مجاب شدند که دو تا کار را با هم ببریم. دوباره دست به کار آماده کردن هر دو کار شدیم. مسافر نمایشنامهی خوش ساختی بود که بر مبنای داستان سفر محمود دولتآبادی نوشته شده بود و جای کار داشت. اینبار مطیعی کارگردانی را برعهده گرفت و دوباره آن را آماده کردیم. اما محو در پرتو نور در اجرای اول خیلی راضیمان نمیکرد. این مطلب را به نظیری گفتم و او پیشنهاد کرد دوتایی روی نمایشنامه کار کنیم. من بخش دیگری به نمایشنامه افزودم که کار را به کلی تغییر داد. فردی که خودم نقش او را بازی میکردم با مونولوگ از تالار به صحنه کشیده میشد و وادار میشد تا نمایشی را با ماسک و گفتاری ریتمیک اجرا کند. موضوع مسافر هم فرار مغزها و دستها بود. افرادی که ناچار در جستجوی زندگی بهتر از کشور میرفتند و گاه سلامت و زندگیشان را بر سر این کار میگذاشتند. بازی خود من این دو کار را به نوعی به هم ربط میداد و ما در شهرهای استانهای مختلف اجراهای موفقی داشتیم، با انبوهی از تماشاگرانی که به شدت تشویقمان میکردند. آن اجراها تجربهی دلانگیز و ارزشمندی بود و درِ امکانات و دوستیهایی را برویمان گشود. از این روست که میگویم ما به این افراد –کارشناسان - مدیونیم. من محضرِ تنی چند از آنان از جمله معینی، مؤدبیان، مطیعی، نظیری و گلبرگ و ... را درک کردم. از آنها یاد گرفتم. با کتابها و منابع از طریق آنها آشنا شدم. آنها تعهد و وظیفه در هنر تئاتر را به من و امثال من آموختند. دانستیم که تئاتر فقط جمع شدن تعدادی دختر و پسر – آنطور که در خیلی جاها مرسوم بود - نیست. نظریه، تحلیل، نرمش و میزانسن را از آنها آموختیم. کلاسهای آموزشی بدن و بیان، تاریخ، گریم و دکور چشم ما را به دنیایی باز کرد که به رغم رنگارنگی، دشوار و طاقتفرسا بود و ما با هدایت آنها عاشقانه این راه دشوار را پیمودیم و لقمان نظیری یکی از آنها بود. هر یک از آنها مدت کوتاهی با ما بودند و به تفاوت تأثیرات شگرفی گذاشتند.
نظیری در خانهای در خیابان جم و نزدیک چهارراه احمدی اتاقی اجاره کرده بود و با روی خوش و توانایی برقراری ارتباطی که داشت انگار در پانسیونی زندگی میکرد که پیرزنی که به او خانم بیبی میگفت آن را اداره میکرد. ساعتها پای صحبت این پیرزن مینشست و از او میخواست برایش قصه بگوید. بعد آن قصهها را برای من تعریف میکرد و میخواست که بر اساس آنها نمایشنامه بنویسم. نخستین نمایشنامههایی که برای نوجوانان نوشتم و حداقل پانزده تا از آنها را چاپ کردهام، با یکی از همان قصهها آغاز شد. آن را به او دادم و بعداً گفت که در تهران هم آن را کار کرد. در سال 54 یا اوایل سال 55 چند تا از همانها را کار و در خانهی فرهنگ کرمان در خیابان فردوسی اجرا کردم. به عبارتی نظیری باعث شد که من به حوزهی نوجوانان هم بیندیشم و برای آن کار کنم. این کار را در سالهای پس از انقلاب هم در حوزهی کودکان و هم نوجوانان و هم در زمینهی نمایش خلاق – در کنار تئاتر برای مردم - پی گرفتم. در همان سالهای دور در تلویزیون کرمان که فقط چهار ساعت در هفته برنامهی محلی داشت برنامهای به نام «شهر خیال» تهیه کردم که بخشی قصه و بخشی نمایش بود.
نظیری پس از رفتن از کرمان به استخدام ادارهی برنامههای تئاتر وزارت فرهنگ و هنر در تهران درآمد و تبدیل به یکی از کارگردانهای این اداره در کنار نصیریان، مشایخی، محمدعلی جعفری و دیگران شد. در دوران عسرتی که برای تئاتر پیش آمد هم ناچار به کار در حوزهی دیگری پرداخت. از همین رو بود که هرگز هنر خود را ارزان نفروخت. گاهی کاری – بیشتر در حوزهی کودک و نوجوان که به شدت به آن علاقه داشت - اجرا میکرد. کمکم به سینما و تلویزیون هم راه یافت و معمولاً نقشهای کوتاه اما تأثیرگذاری هم اجرا میکرد. این ماجرا تا زمانی ادامه داشت که بر اثر بیماری زمینگیر و خانهنشین شد. صحبت ما همیشه پیرامون تئاتر بود. نوشتههای مرا میخواند و اظهار نظر میکرد. وقتی خبر تأسیس رشتهی تئاتر دانشگاه کرمان را به او دادم به شدت اظهار علاقه میکرد که برای صحبت با دانشجویان یا کارگاه یا تدریس به کرمان بیاید. کاری که کمکم غیرممکن میشد. هر بار که ما کاری اجرا میکردیم، آرزو میکرد برای دیدن بیاید و البته نمیشد.
بهنظرم باید کسی به تحقیقی جامع پیرامون تأثیر کارشناسان تئاتر در دههی قبل از انقلاب بر تئاتر شهرستانها و بالمآل تئاتر کشور دست بزند. بسیاری از فعالان حوزهی تئاتر در چهل و پنجاه سال گذشته بر اثر همان تأثیر و از دل همان تجربهها درآمدند. تأثیر کارشناسان فردی و اجتماعی بود. فردی از نظر شخصیتها و ویژگیهای فردی که بهنظرم بسیار مهمتر از آموزهها و دانش تئاتری آنها بود. همهی آنها از کلاسهای دانشگاه درآمده بودند و کم و بیش از سطح سواد مشترکی برخوردار بودند. تفاوت آنها در تجربه و شخصیت آنها بود: توانایی برقراری ارتباط با جوانان، صداقت، نگاه از بالا نداشتن، دلسوزی و مراقبت، عشق به هنر تئاتر، و لقمان نظیری از همهی این ویژگیها برخوردار بود». /پ
*شرح عکس: ایستاده از چپ: لقمان نظیری، ابراهیم مطیعی، یدالله آقاعباسی، محمدعلی طاهری(راننده گروه)
نشسته از چپ: منصور کوهستانی، محمد قراری، رضا خضرا و سیدرضا خضرایی
نظر خود را بنویسید