محمد لطیفکار ـ در این روزهای کرونایی اهمیت تاسیس دانشگاه در کرمان توسط زنده یاد مهندس افضلیپور بیش از پیش شناخته میشود. او همهی سرمایهی عمر خود را صرف رشد و توسعهی دانش و فناوری در کرمان کرد.
در مورد افضلیپور بارها به مناسبت نکاتی را یادآور شدهام اما اینبار به بهانهی سالروز درگذشت او، میخواهم چند جملهی قصار و به یادماندنی از او نقل کنم. این جملات بارها از زبان او در مناسبتهای مختلف بیان شده است. جملاتی که شخصیت و مرام افضلیپور را که توانست با یک حرکت باور نکردنی، برای یکی از محرومترین مناطق کشور دانشگاه بسازد، به خوبی نشان میدهند.
این چند جمله را از مقالهی مفصل دکتر محمدرضا صرفی با عنوان « پای درسهای افضلیپور» که بهار سال نود وهفت در نشریهی آشنای دل منتشر شده نقل میکنم.
دکتر صرفی مینویسد: از مهندس افضلیپور سخنان نغز و بسیار دلنشینی به یادگار مانده است که هریک میتواند در جان مشتاقان، آتش عشق را شعلهور سازد. از جمله: «اگر بضاعتم اجازه ندهد، چشمانم را در راه بنای دانشگاه کرمان خواهم فروخت». «همهی دانشجویان دانشگاه کرمان و علوم پزشکی فرزندان من هستند». «ثروت من با رنج به دست آمده است، به همینخاطر هرگز از بین نخواهد رفت». «من وقتی کار زیاد دارم، خسته میشوم؛ ولی وقتی بیکارم، مریض میشوم». «وقتی از دنیا بروم، کاملا سبکبارم؛ هیچ ندارم؛ فقط یک کفن دارم». «چهل سال پیش که شروع به تجارت کردم، هیچ نداشتم؛ حالا هم هیچ ندارم؛ هرچه داشتم، در این راه خرج کردم». « راستگو، درستکار و حقیقتیاب باشید». «پینهدوز باش؛ ولی پینهدوز کامل باش». «امروز باید، فردا دیر است». «من خودم را و تمام هستی و وجودم را به دانشگاه اعطا کردم. دانشگاه امید من است و امیدوارم برای مردم کرمان مفید باشد». «دانشگاهی میخواهم که فارغالتحصیلش فقط پشت میزنشین نباشد. ما به کسانی نیاز داریم که در کارخانه، مزرعه و معدن کار کنند. این مملکت به دانشآموختهی کمربسته نیاز دارد».
به گمان من این جملات افضلیپور را نهتنها باید به حافظه سپرد، که باید به زرناب هم نوشت و در مقابل دیدگان قرار داد.
افضلیپور در ششم فروردینماه 1288 خورشیدی متولد شد و در هیجدهم فروردینماه 1372 به دیار باقی شتافت. او اگرچه اهل تفرش بود، اما اکنون از مهمترین سرمایههای اجتماعی و فرهنگی کرمان است. روحش شاد و راهش پر رهرو باد. / الف
نظر خود را بنویسید