فردایکرمان ـ گروه جامعه: محمد شریفینعمتآباد، شاعر، داستاننویس و مترجم رفسنجانی، در غم از دست دادن همسرش سوگوار است. محمدعلی علومی، نویسنده و پژوهشگر اهل بم، برای همدردی و همدلی با شریفی، یادداشتی نوشته و در اختیار فردایکرمان قرار داده که در ادامه میخوانید.
«پس عدم گردم، عدم چون ارغنون/ گویدم که انا الیه راجعون
محمدآقا، همسرش یعنی نیمی از روح روان و جان جانان خویش را از دست داد. دریغا! اما هیچ شک نباید داشت که این اندوه و دریغ همچون خوانی پیشاروی پهلوانان، پس از گذر زمان به شکل شعر و داستانهای جدید در آثار آقای شریفی جلوهگر خواهد شد.
چرا که محمدآقا در معنا پهلوانی است کم مانند... پیلی تنهاست که در قبال او، من و امثال من، پشه هم نیستیم. میدانم که دارم چه میگویم. در مقایسه با آثار شعر و داستان محمدآقای شریفی، نوشتههای من و کسانی همچو من، جایگاه چندانی ندارند، زیرا ما غالبا بر سطح میلغزیم و نگاهی به چگونگی جهان و آدمیان داریم. و لیکن محمدآقا به ژرفا و به جان جهان و به چراها میپردازد. از این رو، هر بار آثاری همچون «باغ اناری» یا «مگر سکوت خداوند» یا «بیتوتهی عطر» را میخوانم و میخواهم یادداشتی بر آنها بنویسم، میبینم که نمیتوانم و دلیل آن آشکار است. همان که گفتم، ما بر سطح میلغزیم و او پهلوانی است چنان و چندان دلیر، که با دلی دریایی به مغاک یا کنام ناشناختگیها رفته و دستاوردهایی داشته است که من، فقط ظاهری از آن را میبینم و گفتن اینکه در آثار شعر و داستان محمدآقا ایماژها با چه اختصار و ایجازی و با چه کلام قدرتمندی چندلایه هستند، موضوعی است آشکار همگان ولیکن بیان موضوع نهان در حد و توان من نیست. زیرا او پیل است و من و ما پشه!
باری، خوب میدانم از این پس، دور و دورهی جدیدی در آثار محمدآقای شریفی شروع میشود. او که در عالم معنا تنها و پخته بود، تنهاتر هم شده است و به قول مولانا: «در نیابد حال پخته هیچ خام/ پس سخن کوتاه باید و السلام»
دردا و دریغا که هنر ناب از جمله شعر و داستان پیوسته خواهان قربانی بوده است. قربانی کردن خود و خویشان تا شاید از آن دریای مهیب و دردناک، گوهری به درآید و باقی بماند. «رو سربنه به بالین تنها مرا رها کن/ ترک من خراب شبگرد مبتلا کن»؛ «ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها / خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن».
محمدآقای شریفی جفاها دیده و از پا نیفتاده، چون سرو و آفتاب و آب همیشه سایهبان خستگان بوده، هرچند که خود خیلی وقتها بسیار خسته بوده است، اما... این اندوه را به یار قدیمی تسلیت عرض میکنم.
از هزاران خلق یک تن صوفیاند/مابقی در سایهی او میزیند.». / الف
نظر خود را بنویسید