فردایکرمان ـ نکیسا خدیشی*: «از بچگی نمیخواستم دکتر و مهندس شوم. در انشاء کلیشهی مدرسه هم ننوشته بودم که با نام خداوند بخشنده مهربان، من در آینده میخواهم خبرنگار شوم. همه چیز اتفاقی شد. البته کار روزنامه دیواری و فعالیتهای فرهنگی در دبیرستان و دانشگاه گواهی میداد که عاقبت شغلیام از همین دایره خارج نیست.
اواخر دههی هشتاد بود که در یک روز تابستانی با خودم به جمعبندی رسیدم که شغل من «خبرنگاری» است. هر چند اطرافیان همچنان منتظر بودند که بالاخره استخدام و عاقبت بهخیر شوم! مقاومت شدیدی هم در برابر نپذیرفتن خبرنگاری به عنوان شغل داشتند. خصوصا پدرم که عمرش دراز باد، وقتی به کسی معرفیام میکرد، میگفت:« فعلا توی این روزنامهها سرگرمه تا ببینیم خدا چیمیخواد» هنوز هم البته از ته دل روزنامهنگاری را شغل نمیداند.
از روزی که پای فارسیزبانان به شبکههای اجتماعی باز شد هم که شدیم ۸۰ میلیون خبرنگار دور هم!
پیشتر فقط مسافران تاکسی خطی و بیماران منتظر مطب دکتر اعصاب و روان به تحلیل اخبار و روایت رویدادها مشغول بودند اما امروز علاقهمندان به خبر به تعداد کاربرهای شبکه اجتماعی است.
در همه موارد ذکر شده خبرنگاری شغل محسوب نمیشود مگر اینکه پای فحش وسط بیاید. مردم ناراضی از اینکه نتوانستهایم صدایشان باشیم با دایرهی گستردهای از واژگان از جمله «مالهکش» و «نون به نرخ روز خور» و … از خجالتمان در میآیند. برخی مسئولان هم که وجود خبرنگار را بهجز روز خبرنگار و پشت تریبون، مضر و مخل پیشرفت و توسعه میدانند.
همه این عوامل باعث شده که «خبرنگار» دائم غر بزند و ناراضی باشد. حتی در روزی که قرار است تجلیل شود. ویژگی شخصیتی که در جامعه به آن میگویند «غرغرو» و در ارتباطات و جامعه شناسی مکتبی دارد به نام «فرانکفورت» با انتقادی.
خبرنگاری همه شئون زندگی خبرنگار را درگیر میکند. گریزی از تبعات آن نیست. از حق نگذریم نتایج مثبت هم برای خبرنگار کم ندارد. مثلا همینکه دستت به مسئولان میرسد و کمتر دری به رویات بسته میماند. البته خطر ماندن پشت در بسته هم همواره خبرنگار را تهدید میکند».
*روزنامهنگار
نظر خود را بنویسید