فردایکرمان ـ محمد لطیفکار: با زلزلهی بم ای بسا سرمایههایی را از دست دادیم که پیشتر از وجود آنها هیچ اطلاع درستی نداشتیم. زلزله اما نهتنها آنها را زیرخاک نکرد که به عکس آنها را نمایان کرد. هفده سالی که از روز فاجعه میگذرد، هر روز آن تاکیدی بر این درس است ولی دیگر امکان جبران آن را نداریم.
زندهیاد ایرج بسطامی یکی از این سرمایههای شاخص بود. از خاطرات اوست که اوایل انقلاب از بم به تهران میرود و در آنجا خدمت استاد شجریان میرود، تا نزد او شاگردی کند. پس از آنکه استاد صدای او را میشنود میگوید: «باید بگویم که خوانندهی دیگری به زودی در تاریخ موسیقی آوازی ما ظهور خواهد کرد».
ما اما او را آنچنانکه بود نشناختیم. دستکم من آن روزها اهمیت او و جایگاهش را درک نمیکردم. اوایل دههی هشتاد گاهی که به ضرورت به کانون هنر کرمان سر میزدم او را میدیدم. کلاس درس داشت. زمانی بود که میشنیدیم از شاگردان مکتب استاد شجریان است، و خسرو آواز ایران بسیار به آیندهی او دل بسته است، اما این شنیدهها را عمیقا باور نداشتیم، و بسطامی را آنطور میدیدم که به شدت تنها بود.
پس از سفر ابدیاش دیدم پنج سال پیش از زلزلهی بم، از تنهایی و دردهایش سخن گفته است که نشان میدهد قدر او را آنچنانکه شایستهاش بوده نشناختهاند. او به خبرنگار روزنامهی همشهری میگوید: «دوسال و نیم است که به زادگاهم بم، باز گشتهام. البته روزهایی از هفته را هم در کرمان مشغول تدریس آواز هستم، اما بیشتر هفته را در بم میگذرانم. در محیطی دور از آلودگیها و غرضها و کینهتوزیهایی که مجال گفتنشان نیست...» و در ادامه تاکید میکند: «آرزوی من این است که همهی انسانها، حقیقت، محبت و از خودگذشتگی را سرلوحهی زندگی خودشان قرار دهند و از زورگویی، دروغ و بدی پرهیز کنند».
حالا که صحبت از جایگاه ایشان کردم، حیفم میآید به سخن استاد شجریان در اولین سالگرد زلزلهی بم اشارهای نکنم. او با اشاره به زندهیاد بسطامی میگوید: «یاد بم را نمیتوان از یاد فرزند هنرمند عزیز موسیقی ایرانی، ایرج بسطامی جدا کرد. هنرمندی که عمر کوتاه خویش را بر سربلندی فرهنگ ایرانی پیموده، و جز به این سرزمین و مردم آن دل نبسته بود».
از بازی روزگار است که او پس از زلزله نهتنها در خاک فرو نرفت، که اتفاقا به اوج شهرت و محبوبیت هم رسید. او حالا یادگار نامیرای زلزلهی بم است. روحش شاد و یادش گرامی. / الف
نظر خود را بنویسید