فردای کرمان – گروه جامعه: امام علی(ع) پیشوای عدالتخواه مومنان صدر اسلام، در سحرگاه نوزدهم ماه رمضان، در حالیکه روزه داشت و در محراب مشغول نماز بود، با ضربهی شمشیر ابنملجم مرادی که از خوارج بود، از ناحیهی سر زخم عمیقی برداشت، و دو روز بعد به شهادت رسید. در کتابهای تاریخی دربارهی این رویداد، دهها روایت تقریبا مشابه، با تفاوتهای اندکی در جزییات نقل شده است. در ادامه به گوشهای از این رویداد اندوهبار از منظر برخی روایتها اشاره میکنیم.
به گزارش فردای کرمان، جنگ «نهروان» به پایان رسیده بود. خوارج شکست خورده بودند؛ اما هنوز خطری بزرگتر جامعهی اسلامی را تهدید میکرد. معاویه همچنان به فرمانروایی خود در شام ادامه میداد و عُمّالش، سرزمینهای اسلامی را عرصهی تاخت و تاز خود قرار داده و امنیت را از مسلمانان، سلب کرده بودند.
یاران امام علی(ع)، پس از پایان یافتن جنگ نهروان، همواره از سوء قصد خوارج نسبت به جان امیرالمؤمنین(ع) نگران بودند. این نگرانی بیمورد نبود. خوارج با وجود شکست سنگین نهروان، همچنان در جامعه حضور داشتند و بیم آن میرفت که اعتقادات متحجرانهی آنها، وقایع دردناک گذشته را تکرار کند و چنین نیز شد.
در ماه رجب سال 40 هجری، سه تن از آنها به نامهای «عبدالرحمن بن ملجم مرادی»، «برک بن عبدا...» و «عمرو بن بکر تمیمی»، در مکه با هم پیمان بستند که امیرالمؤمنین(ع)، معاویه و عمروعاص را در یک زمان به قتل برسانند (تاریخ طبری). «عبدالرحمن»، مسئولیت به شهادت رساندن امیرالمؤمنین(ع) را برعهده گرفت و به سوی کوفه حرکت کرد.
طبری مینویسد: «ابنملجم مرادی از قبیلهی کنده بود، به کوفه رفت و یاران خود را بدید، اما کار خویش را مکتوم داشت، مبادا راز وی را فاش کنند. یک روز با کسانی از طایفهی «تیم الرباب» دیدار کرد که علی[(ع)] در جنگ نهروان، دوازده تن از آنها را کشته بود و از کشتگان خویش سخن کردند. همان روز، زنی از طایفهی «تیم الرباب» را دید به نام قطام دختر شجنه که پدر و برادرش در جنگ نهروان کشته شده بودند. زنی بود در اوج زیبایی و چون ابنملجم او را بدید، عقلش خیره شد و کاری را که برای آن آمده بود، از یاد ببرد و از او خواستگاری کرد. قطام گفت: زنت نمیشوم مگر آرزوهای مرا برآوری. گفت: آرزوهای تو چیست؟ گفت: سه هزار[درهم]، یک غلام و یک کنیز و کشتن علیبنابیطالب. گفت: مهر تو چنین باشد. اما کشتن علیبنابیطالب را [که] به من گفتی، پندارم که مرا منظور نداری. گفت: چرا، باید او را غافلگیر کنی. اگر او را کشتی، آرزوی خویش و مرا برآوردهای و عیش با من ترا خوش باد. اگر کشته شدی، آنچه پیش خدا هست از دنیا و زیور دنیا و مردم دنیا بهتر و پایندهتر است! گفت: به خدا برای کشتن علی به این شهر آمدهام و منظور ترا انجام میدهم...».
در مجملالتواریخ و القصص آمده: «اما عبدالرحمن دو مرد دیگر را با خود یار گردانید، یکی را نام «وردان» بود و دیگری را «شبیب»،... سحرگاهی هر سه تن سوی مسجد آمدند و چون امیرالمؤمنین علی اندرآمد، هر سه تیغ بزدند و عبدالرحمن شمشیر بر سرش زد و تا نزدیک مغزش برسید. شبیب و وردان هر دو بجَستند و عبدالرحمن گرفتار آمد و مردی از پس برفت و وردان را بکشت. پس امیرالمؤمنین علی، جعدة بن هبیره را فرمود که مردم را نماز کند و حسن را خود وصی کرده بود. پس هم او را فرمود که عبدالرحمن را نگاه دار و اگر من بمیرم او را قصاص کن، و اگر نه آنچه باید خود کنم...».
امام علی(ع) دو روز بعد یعنی ۲۱ رمضان به شهادت رسید. سالروز این اتفاق دردناک و مصیبت بزرگ را به همهی شیعیان و عدالتخواهان جهان تسلیت میگوییم.
*عکس: اینترنت
نظر خود را بنویسید