فردای کرمان – گروه فرهنگوهنر: دکتر «جمشید روستا»، استاد تاریخ و عضو هیات علمی دانشگاه شهید باهنر کرمان، کوششهای فراوانی صرف شناخت و معرفی تاریخ کرمان کرده، و تا به حال چندین اثر در بارهی کرمان منتشر کرده که تازهترین آن کتاب «قراختاییان از آغاز تا فرجام» است.
یادداشت نهم «هفتورنگ» به قلم «دکتر جمشید روستا» را، در ادامهی مجموعه یادداشتهایی که تاکنون به قلم دکتر عباس آذرانداز منتشر میکردیم، با مخاطبهای علاقهمند «فردای کرمان» به اشتراک میگذاریم. شایان ذکر است این یادداشتهای ارزشمند تاکنون در جایی منتشر نشده است.
با تأمّلی در تاریخچۀ شهر کرمان میتوان دریافت که این شهر، حداقل سه نامِ مشهور داشته است. یکی «بردسیر»، دیگری «گواشیر» و سومین نام نیز «کرمان» است. در یادداشت قبل، وجه تسمیۀ دو نامِ بردسیر و گواشیر به طور دقیق، مورد واکاوی قرار گرفت و در این یادداشت به وجه تسمیۀ نامِ کرمان خواهیم پرداخت.
پُر واضح است که چون نامِ کرمان هم بر ایالت و هم بر شهر نهاده شده؛ تفکیک تعاریف برای هر کدام از این دو، امکانپذیر نیست. این نام در منابع مختلف به اشکال متفاوتی بيان شده است. ازجمله: کارمانیا، کرمانیا، ژرمانیا، کریمان، کارمانی، گرمانی و کرمانی؛ نمونههایی از این نامهاست. (ابراهیمی شاه آبادی،1390: 2؛ جعفری، 1370: 81)
در باب وجه تسمیۀ نامهای مذکور نیز نظرات و روایات گوناگونی از جانب محقّقان و صاحبنظران بیان شده است که برخی از این موارد تا حدود زیادی از واقعیت دور هستند اما بعضی دیگر به واقعیت نزدیکتر میباشند. به طور مثال در برخی از این دیدگاهها، کرمان را منسوب به یکی از نوادگان حضرت نوح (ع) دانسته و برآنند که نام بلاد کرمان از این شخص، گرفته شده است. حافظ ابرو در کتاب جغرافیای خود در اینباره چنین مینگارد: «نام كرمان از بلدانِ اقليم سيّم است. گويند اين نام منسوب است به كرمان بن فارس بن طهمورث، و بعضى گويند كرمان بن فارك بن سام بن نوح...». (حافظ ابرو، 1375: 3/11).
ابن فقیه، صاحب کتابِ «البلدان» نیز همین دیدگاه را با کمی تفاوت، مطرح کرده است: «كرمان را به نام كرمان بن فلوج، از فرزندان لنطى بن يافث بن نوح، نام كردهاند.» (ابن فقیه،1379: 19)
به قول دینوری نیز چون «کرمان بن فارک بن سام بن نوح» از سرزمین عربستان و یا به قولی از بابِل، خارج شده و در کرمان، سکونت گزیده؛ پس بدین جهت نام این سرزمین، به کرمان، بدل گردیده است. (دینوری،1383: 27).
بعضی دیگر از محققان، کرمان را منسوب به کرم هفتواد دانستهاند و بر آنند که مایۀ بخت و اقبال هفتواد و شهرت روزافزون آن خاندان گشته بود. (ضیاء شهابی،1381: 216).
حکیم ابوالقاسم فردوسی نیز در اثر گرانقدر خود، شاهنامه، به این وجه تسمیه اشاره دارد:
برآمد برین کار بر پنج سال چو پیلی شد آن کرم با شاخ و یال
چو بگذشت یکچند بر هفتواد بر آوازِ آن کرم کرمان نهاد (فردوسی،1966م.: 7/ 143)
حمدالله مستوفی نیز در کتاب «تاریخ گزیده» نام ایالتِ کرمان را با کِرمِ هفتواد، مرتبط دانسته است. وی بر آن است که: «در ولايت كرمان، در شهر بم، مردى هفتواد نام، مستولى شد و او را كرمى بود كه هر كار به بختِ كرم كردى، ساخته شدى. اردشير با او جنگ كرد. بختِ كرم، غالب آمد. اردشير دانست مردى او با بخت كرم بسنده نخواهد بود. به حيلت، به شيوهی پيشهكاران به خدمتكارى كرم رفت و كرم را هلاك كرد. گويند كرمان بدان كرم منسوب است. بعد از هلاك كرم، اردشير بر كرمان غالب آمد و هفتواد و پسران او را بر انداخت.» (مستوفی، 1378: 103).
امّا به نظر میرسد این نظریّه تا حدود زیادی به افسانه شباهت داشته و غیرقابل باور است. برخی در ردّ این دیدگاه چنین مینگارند: «امّا اين سخن كه مىگويند كرمى بود كه هر روز چهل مَن برنج شير مىدادند و آن كرم سيبى بود كه چنان بزرگ شده، اين معقول نيست. زيراكه هر هيولاى جانورى كه مادهی اصل جبلّت آن اندك باشد، بزرگ نشود و خلقت و جثّۀ آن نسبت با مادهاى بود كه از آن پديد آمده باشد. مثلا هر گوسفندى به قامت و هيأت شترى نشود و گنجشكى چون ماكيانى نگردد و كرمى كه مادّهی جبلّت او سيبى پوسيده باشد، به اين مرتبه نرسد، همچون ديگر كرمهاى ميوه و همان روز بميرد و چون از رطوبت ميوه كرمى پديد آيد، هرگز برگ سبز و چيزى كه غير ميوه باشد نخورد و ممكن نيست كه جانورى كه از ميوه حاصل شود سه ماه زنده بماند». (صورالاقالیم،1353: 54-55)
برخی از محققان همچون «قهرمان میرزا عینالسّلطنه»، نویسندهی کتاب «روزنامه خاطرات عینالسلطنه» نیز کرمان را به صورت کارمانیا و حتی ژرمانیا آورده و مردم آن را از نژاد ژرمن دانستهاند زیرا اسکندر مقدونی به هنگام تسخیر کرمان دستهای از اهالی را اسیر کرده و به اروپا برده است. (عین السلطنه، 1374: 6 / 4440 . ضیاءشهابی،1381 :218)
به طور مثال، قهرمان میرزا عینالسّلطنه، با یکی دانستن نسل ایرانیان با آلمانیها، بدون ارائهی مستندات تاریخی، درصدد مرتبط ساختن دو واژهی «کرمان» و «ژرمان» بوده و بر این عقیده است که «در حقيقت، نژاد اوليهی قبايل ژرمان يا آلمان از شهر قديم ايران، كرمان، واقع در جنوب ايران بوده و در واقع «كرمانى» بوده [اند] كه «ژرمانى» ناميده مىشوند. چراكه كاف كرمان همان گاف گرمانى مىباشد كه در السنه اروپايى، گاف را [ژ] تلفظ نموده و به قبايل مهاجرتكردهی كرمانى، ژرمانى گفته شده است. (عین السّلطنه، 1374: 6 / 4440).
پر واضح است که این وجه تسمیه نیز نمیتواند صحّت داشته باشد.
نظر دیگر آن است که کرمان از دو کلمه «کار» به معنی رزم و «مان» به معنی محل و جایگاه، ترکیب یافته و روی هم کرمان معنی جایگاه دلیران و پهلوانان رزمآرای را میرساند. (وزیری، ، 1385: پاورقی 244).
البته برخی این معنا را رد کرده و بر این عقیده هستند که مردم کرمان هیچگاه حامیِ جنگ و درگیری نبوده بلکه همیشه از جانب بیگانگان مورد هجوم بودهاند. (ابراهیمی شاه آبادی، 1390: 4).
از سوی دیگر در بسیاری از منابع تاریخی از واژهی «دارالامان» در وصفِ کرمان استفاده شده است. شاردن در سفرنامهی خود از رسم اعطایِ صفت به شهرها توسّط ایرانیان سخن به میان آورده و معتقد است: «همچنان كه تازيان براى هر يك از ماههاى خود نَعتى و صفتى قائلند ايرانيان نيز براى برخى از شهرهاى مهم كشور خويش فضيلتى مىشمارند، مثلاً به اصفهان و قزوين، دارالسلطنه و به كاشان، دارالمؤمنين میگویند». (شاردن، 1372: 1/ 368).
با مطالعهی اکثر کتب تاریخی ایرانِ عصر صفوی، این نظرِ شاردن تأیید میگردد؛ چراکه در بسیاری از این منابع، شهرها و ولایاتِ ایران با صفت و لقبی خاص، همچون دارالسلطنه، دارالعباد، دارالامان، دارالمؤمنین و ... موصوف و ملقّب شده اند. در اکثر این منابع، کرمان نیز به دارالامان، ملقّب شده است. صاحبِ کتاب «تاريخ عالمآراى عباسى» (اسکندربیگ ترکمان، 1382: 3/ 978-977)؛ نگارندهی کتاب «ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم» (واله قزوینی اصفهانی، 1382: 318)؛ نگارندهی کتاب «صحیفه الارشاد» (مؤمن کرمانی، 1384: 472) و بسیاری دیگر از مورّخان از دوران صفوی بدین طرف، کرمان را دارالامان معرفی کردهاند.
برای مثال، اسکندربیگ ترکمان، صاحبِ «تاريخ عالمآراى عباسى» ضمن بیان صفات گنجعلیخان، وی را حاکم دارالامانِ کرمان دانسته است: «گنجعلىخان زيك از امرای بزرگ و قديميان اين دولت ابد قرين و مرد شجاع دلير مردانه با رأى و هوش بود و مدتها است كه به ايالت و دارائى دارالامانِ كرمان، سرافرازى دارد» (اسکندربیگ ترکمان، 1382: 3/ 978-977).
در عین حال نکتهای بسیار مهم که نباید از آن غافل بود این است که از قرنها پیش از ورود شاردن به ایران و همچنین نگارش کتب تاریخی توسط اندیشمندانِ عصر صفوی؛ افضلالدین ابوحامد احمد کرمانی یکی از نخستین کسانی است که کرمان را «دارالامان» دانسته است؛ آنجا که مینگارد: «در ماه شعبان سنه اثنى و اربعين و اربعمائه كه ملك قاورد كه فرزند جغربيك بود و بهادر و عادل و كاردان، به دارالامان كرمان رسيد و لقب او عمادالدوله و نام او قاورد بن داود بن ميكائيل بود». (افضلالدین کرمانی، 1326: 3).
پس از وی نیز مؤلّف ناشناس کتاب «تاریخ شاهی قراختاییان» (تاریخ شاهی، 1390: 277) و حافظ ابرو؛ (حافظ ابرو،1380: 1/ 133) مؤلف کتاب «زبده التواریخ» طی قرون هشتم تا نهم هجری از کرمان با لقب دارالامان، یاد کردهاند.
از کرمان، گاه به صورت «کریمان» نیز یاد شده است. (ابراهیمی شاه آبادی، 1390: 5) این واژه بیشتر در اشعار شاعران و عرفای قرون میانهی اسلامی به کار رفته است. چنانکه شاه نعمتالله ولی؛ عارف مشهور قرن هشتم در بیتی از مفردات خود آورده است:
وقت آن آمد که پروازی کنم از کریمان عزم شیرازی کنم
(شاه نعمت الله ولی، 2535: 948)
شخصِ خواجویِ کرمانی نیز در برخی از اشعارِ خود از واژهی کریمان، استفاده کرده است:
ای دل امروز آنکه در عالم لاف آزادگی زند بندهست
از کرم درگذر که در کرمان از کریمان کریم گویندهست
(خواجوی کرمانی، 1369: 162)
همچنین نقل قول دیگری است که واژهی کرمان از ریشه «کر» ( kri به سنسکریت و kere به اوستا) به معنی کوشا و کارکن و کرمینه (karmaniya) به معنی ماهر و استاد که همه دلالت بر کار و کوشش دارند، مشتق شده است. (ضیاء شهابی،1381: 217؛ جعفری، 1370: 87).
برخی نیز کرمان را به «میهن کوهستانی» معنی میکنند. بدین صورت که از دید این محققان واژهی کرمان از دو بخش «کِر» و «مان» ترکیب شده است که بخش نخست یعنی "کِر"، تحول یافتهی «گَ اير» پهلوی (Gairi) به معنی رشته كوه است و بخش دوم کلمه یعنی پسوند «مان» که به دنبال «کر» آمده است به معنی جایگاه، جای ماندن و میهن است. بنابراین کرمان به معنی میهن کوهستانی و شهری بر فراز کوه است. البته با تأمّلی اندک در جغرافیای کرمان، میتوان دریافت که این دیدگاه، صحیح نمیباشد زیرا ایالت کرمان از نظر جغرافیایی تماماً کوهستانی نیست و اگرهم چنین بود باید به تمام مناطق کوهستانی و قلاعی که بر بالای کوه احداث میشد، نام کرمان داده میشد. (خداوردی ،1386: 30. ابراهیمی شاه آبادی ،1390: 3).
از روایات دیگر میتوان به وجه تسمیهی «شهرکوران» که سابقهی آن به زمان آغامحمدخان قاجار بازمیگردد اشاره نمود؛ که البته تاریخ کهنِ کرمان به روشنی این دیدگاهِ جدید را رد میکند. (ضیاءشهابی،1381 : 218 )
هرآنچه که تاکنون در مورد وجه تسمیهی کرمان گفته شد با تردید پژوهشگران همراه بوده و بیشتر آنان با دلایل منطقی رد شدهاند. به عقیدهی باستانی پاریزی، نام کرمان منسوب به طایفهای است که بخشی از نام آن طایفه «کارا» یا «کاری» بوده است و کارامانیا که در پیش از اسلام و در جغرافیایی یونانیان ثبت شده است به معنی مکان و محل زندگی طایفه کاری میباشد. اینان از طوایف آریایی بودهاند که در نواحی مختلف ایران پراکنده شده و نام خود را بر محل سکونت خویش نهادهاند. (وزیری ،1385: 94).
این دیدگاه با مطالعهی آثار تاریخدانان و اندیشمندان متعدّد از هردوت گرفته تا سایکس، تقویت میگردد. بر طبق گفتهی هرودت، قوم پارس از شش قبیلهی دهنشین شامل: پازارگاد، مارفیها، ماسپیها، پانتیآلاها، دروسیها و گرمانی (کارمانی) ها و چهار قبیلهی کوچنشین از قبایل داهیها، ماردها، دروپیکها و ساگارتیها شکل یافته بود. بدین ترتیب، قبیلهی گرمانی یکی از قبایل قوم پارس و از اقوام بزرگ آریایی میباشد که پس از مهاجرت به این سرزمین نام آنها «گرمانی» یا «کرمانی» و سپس «کرمان» خوانده شد. (هردوت، 1336: 211)
سرپرسی سایکس نیز کرمانیها را از قبایل دوازدهگانهی پارس دانسته و میگوید که ساتراپی چهاردهم «دارا» مشتمل بر ایالت کرمان بوده است. (سایکس،1336: 62).
بهجز نظریهی فوق که تا حدودی با صحّت بیشتری همراه بوده و به نظر صحیحترین دیدگاه در باب معنایِ کرمان است؛ دیدگاه آخری نیز راجع به وجه تسمیهی کرمان مطرح است. زندهیاد محمدجواد برومندسعید، معتقد بود «ژرمانیا»، «جرمانیا» یا کارمانیا، که برخی «کارمان» را مرکب از «کار» و «مان» میدانند و «کار» را به معنای رزم و نبرد و پهلوانی و «مان» را جایگاه و محل و جا معنا نموده و معتقدند کرمان معنی جایگاه دلیران رزمآزما میدهد؛ درست نیست.
وی «کار» را به معنای «تنیدن» و «بافتن» معنا نموده و «مان» را به همان معنای جایگاه، محل و جا؛ و اعتقاد داشت: کرمان؛ جایگاه، مهد و سرزمین بافندگان است. (ابراهیمی شاه آبادی ،1390: 7-6).
البته با توجه به پیشینهی صنعت بافندگی در کرمان که در منابع قدیمی از آن یاد شده و حتی مارکوپولو در خاطراتش از سوزندوزی بسیار زیبای دختران کرمانی یاد نموده و یا در هزار سال پیش و دورهی عباسیان از شال کرمانی یاد شده است، این مسئله چندان دور از ذهن نیست. از طرف دیگر در کرمان، به ویژه شهر کرمان، «کار» از گذشته تاکنون به بافتن و بافنده و تنیدن به کار میرفته است. هنوز نیز در کرمان به «دار قالی»، کار، گفته میشود و حتی یکی از مشاغل مرتبط با قالیبافی در کرمان، «رو کار گیری» است؛ یعنی شخصی که حرفهاش گرفتن پرزهای زائد قالیِ بافته شده است.
منابع و مآخذ کتابها:
- ابنفقيه، احمد بن محمد(1379)، ترجمه مختصر البلدان: بخش مربوط به ايران، تهران: بنياد فرهنگ ايران.
- افضلالدین کرمانی، ابوحامد احمد بن حامد (1326) . تاریخ افضل یا بدایع الازمان فی وقایع کرمان ، به کوشش مهدی بیانی ، تهران : دانشگاه تهران.
- تاریخ شاهی قراختاییان کرمان (1390). به تصحیح و تحشیه و مقدمه باستانی پاریزی، تهران: علم.
- ترکمان، اسکندربیگ(1382). تاريخ عالمآراى عباسى، تصحیح ایرج افشار، تهران: امیرکبیر.
- حافظ ابرو، عبدالله بن لطفالله(1375).جغرافیای حافظ ابرو، تصحیح صادق سجادی، تهران: میراث مکتوب.
- حافظ ابرو، عبدالله بن لطفالله(1380).زبده التواریخ، تصحیح کمال حاج سیدجوادی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
- خداوردی تاج آبادی، محمد(1386). تاریخ سیاسی و اجتماعی کرمان از ورود اسلام تا پایان آل بویه، کرمان: مرکز کرمان شناسی.
- خواجوی کرمانی، محمود بن علی(1369). دیوان اشعار خواجوی کرمانی، به تصحیح احمد سهیلی خوانساری، تهران: پاژنگ.
- دينورى، ابوحنیفه (1383). اخبارالطوال. ترجمه محمود مهدوى دامغانى. تهران: نی.
- سایکس، سرپرسی(1336). ده هزار میل در ایران، ترجمه حسین سعادت نوری، تهران: لوحه.
- شاردن، ژان (1372). سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال يغمايى، تهران: توس.
- شاه نعمت الله ولی(2535). کلیات اشعار شاه نعمت الله ولی، به سعی دکتر جواد نوربخش، تهران: خانقاه نعمتاللهی.
- هفت كشور، يا، صورالاَقاليم(1353). تصحیح منوچهر ستوده، تهران: بنياد فرهنگ ايران.
- ضیاء شهابی ، شهریار (1381). اعلام جغرافیایی کرمان به استناد معجم البلدان یاقوت حموی ، کرمان : کرمان شناسی.
- عينالسلطنة، قهرمان ميرزا(1374). روزنامه خاطرات عينالسلطنه؛ تصحیح مسعود سالور و ايرج افشار، تهران: اساطير.
- فردوسی، ابوالقاسم(1966م). شاهنامه. جلد هفتم، چاپ مسکو، افست ایران.
- مستوفی قزوینی، حمدالله(1378) . تاریخ گزیده، چ 5 ، تهران : امیرکبیر.
- مؤمن كرمانى، ملا محمد(1384). صحيفة الارشاد، تصحیح محمد ابراهيم باستانى پاريزى، تهران: علم.
- وزیری، احمدعلی خان (1385) . تاریخ کرمان، به تصحیح و تحشیه باستانی پاریزی، ج1 ، چ 4 ، بی جا : علمی.
- هردوت(1336). تاریخ هردوت، ترجمه و تصحیح هدی هدایتی، تهران: دانشگاه تهران.
مقالات:
- ابراهیمی شاه آبادی(1390). «وجه تسمیه کرمان و کرسی نشین آن». مجله مطالعات ایرانی، شماره 19، ص 12-1.
- جعفری، علیاکبر، (1370). «نامِ کرمان»، کرمان در قلمرو تحقیقات ایرانی،(مجموعه مقالات)، به کوشش محمدرسول دریاگشت، کرمان: کرمانشناسی، ص 90-81.
*یادداشتهای پیشین دکتر روستا را میتوانید در لینکهای زیر مطالعه کنید:
نظر خود را بنویسید