فردایکرمان ـ اسما پورزنگیآبادی: فروردینماه سال 98 بود که به دیدار او رفتیم. در جریان چهاردهمین دورهی جایزه افضلیپور از او، به عنوان منتخب چهارمین دورهی جایزهی کارآفرین برتر استان تجلیل شد. حالا اما، پاییز 1400 است، و امروز پنجشنبه 29 مهرماه دکتر منوچهر ارجمند کرمانی را از دست دادیم! پزشک نیکوکار و خوشرویی که رفتن او بسیاری را سوگوار کرده است.
او به نیکی، میراث پدر، یعنی بیمارستان ارجمند را سرپا نگه داشت، توسعه داد و سالها نیز، همچون فرزندی، از آن مراقبت کرد، حالا خودش در حال تبدیل به خاطره است.
به مناسبت درگذشت این پزشک کارآفرین و مهربان، گزارش دیدار با او را که پیشتر، در ویژهنامهی جایزه افضلیپور منتشر کردیم را برای مخاطبهای فردایکرمان بازنشر میکنیم. یادش گرامی و جاودانهباد.
با لبخندی همیشه بر لب و چشمانی برّاق
«گشادهرو. فروتن. مهربان. با همهی مهربانیای که از یک پزشک زبدهی قدیمی انتظار میرود. با لبخندی همیشگی بر لب و چشمانی برّاق و زنده. ایستاده در آستانهی 90 سالگی. پر از شورِ کرماندوستی و مردمدوستی. کرمان اگر او را نداشت، سلطان قالی دنیا اگر او را نداشت، چه چیزی کم داشت؟ خیلی چیزها. او دکتر منوچهر ارجمند کرمانی است. پزشک نیکوکار، و دلسوز شهر ما. روی یک صندلی، سمت راست ورودیِ اتاقی کوچک و مستطیل شکل نشسته؛ اتاقی خالی از تزیینات و تشریفات معمول اتاقهای ریاست در ایران است! اتاق رئیسِ 89 سالهی بیمارستانِ 66 سالهی ارجمند در شهر کرمان.
پزشکی خوشپوش، لبریز از شور زندگی، تنپوش سفیدی بر تن. به سفیدیِ موهایش و رنگ چهرهاش. کراواتی آبی آویخته بر گردن. الواحی از مدارک تحصیلی او دیوارها را پر کرده و پرترهای از چهره و لبخند ارجمندِ پدر دست راست میز کار او. او که عمری را اینجا سپری کرده. تو گویی خانهاش. از بیمارستان ارجمند که حرف میزند، انگار از بچهاش حرف میزند، زحمت کشیده و خون دل خورده اما هرگز از پا ننشسته. فرزندی که پدر هنوز دارد برای آیندهی او نقشه میکشد و رویا میبیند. او میراثدار یکی از بزرگترین آرزوهای پدرش است. 20 سال در آمریکا و سوئیس زندگی کرده؛ درس خوانده، کار پزشکی کرده، آنچنان زبده شده که وقتی عزم ایران کرده، همکارانش بنای منصرف کردنش را میگذارند. لابد به او میگویند که میدانی کجا میروی؟ ایرانِ سال 1348 خورشیدی چهجور جایی بوده؟ ... او اما باید برمیگشته. خانهی او جای دیگری و اینجاست. در خیابان شریعتی شهر کرمان. پدر یک سال پیش از دنیا رفته. نمیشود که خانه را به امان خدا رها کرد. خانهای که پناهگاه مردمان رنجور و بیمار کرمانِ دهههای سی و چهل بوده است. مریضخانه. معبد آرزوهای پدر. تاجر بزرگ شهر. حاج محمد. سلطان قالی جهان.
او برگشته و از آن زمان، دقیقا 50 سال میگذرد. در محل بیمارستان او را ملاقات کردیم. در یکی از دلانگیزترین بعدازظهرهای باران خوردهی بهاریِ کرمان. کنارش دخترش نشسته. یاسمین. یاور و همراه پدر در این چند سال اخیر.
همان کاری را میکند که وقتی دکتر منوچهر ارجمند از فرنگ برگشت، خدا بیامرز «عصمت» میکرد. مدیریت امور داخلی بیمارستان. و حالا پدر از اینکه دختری مهربان و شایسته در کنارش دارد لبخند میزند. به شادی و رضایت. به تحسین. زندهیاد عصمت ارجمند، مادر دکتر پروین روحی است. دکتر روحی، از نخستین پزشکان متخصص اطفال کرمان.
دکتر علیاصغر مقصودی و محمد لطیفکار در این گفتوگو حضور دارند تا از او بپرسند. از زندگیاش. فراز و نشیبهای بیمارستانسازی و بیمارستانداری. آن هم نه بهعنوان یک پروژهی صرف درمانی، که بهعنوان یک رسالت انسانی! نام بلند پدر بر تابلوی بالای بیمارستان است. باید حرمت نام بزرگ را نگاه داشت و چه نیکو نگاه داشته است؛ لبخند قاب عکس محمد ارجمند کرمانی بر دیوار اتاق رئیس بیمارستان، اتفاقی نباید باشد. من اینطور فکر میکنم.
لطیفکار همان اول گفتوگو، به او و ما که همه آنجا نشستهایم یادآوری میکند که بخشی از شیرینترین خاطرههای مردم کرمان مربوط به اینجاست. پدر شدن و مادر شدنها را میگوید. دکتر ارجمند لبخند میزند. لبخندی پیروزمندانه.
کارآفرین برتر حوزهی سلامت جایزهی افضلیپور
او حالا قرار است بهعنوان کارآفرین برتر حوزهی سلامت جایزهی افضلیپور را هم کنار عکس زندهیاد ارجمند بر دیوار اتاقش بگذارد. به افتخار نیم قرن خون دل خوردن. تحمل کردن. صبوری و حرکت به جلو.
نخستین بار که ایدهی ساخت بیمارستان به ذهن محمد ارجمند کرمانی؛ تاجر پرآوازهی قالی خطور کرد، سال 1328 خورشیدی بود. او میخواست برای کرمان و مردمانش کاری بکند. دکتر ارجمند میگوید: «پدرم اول تصمیم میگیرد شبکهی لولهکشی آب در این شهر ایجاد کند تا آبی سالم و تصفیه شده به مردم برسد. اما وقتی مشورت میگیرد دشواری و ریزهکاری فراوان این کار را به او گوشزد میکنند و او از این اقدام صرفنظر میکند. پس تصمیم به ساخت بیمارستان میگیرد». این، زمانی بوده که خودش بیمار میشود، در کرمان دوا و درمانی در کار نبوده، پس به یزد میرود. در بیمارستان گودرز تحت مداوای شخصی بهنام دکتر هرمان که پزشکی اهل اتریش (یا شاید آلمان) بوده قرار میگیرد. درد «ارجمندِ» پدر با عمل جراحی آپاندیس تسکین مییابد و او همانجا درخواست حضور دکتر هرمان در کرمان را با او در میان میگذارد که به کرمان بیا و بیمارستانی را آنجا اداره کن. برای این کار، من همه چیز را در اختیارت میگذارم.
او میگوید: «همین اتفاق هم افتاد و دکتر هرمان به کرمان آمد و پدرم خانهای مجلل و مجهز بههمراه خودرو و راننده و یک آشپز در اختیار او میگذارد».
و حاج محمد، چراغ بیمارستان را روشن میکند. میخواسته دردی از دردهای بیشمار زنان قالیباف بردارد. زایشگاه طرح اولیهی مدنظرش بوده؛ اما در زمان دکتر هرمان خدمات دیگر پزشکی و درمانی نیز به مردم کرمان داده میشده است.
یاسمین، دختر دکتر ارجمند میگوید: «شروع ساخت بیمارستان، سال 1328 خورشیدی بوده و با 30 تخت شروع بهکار میکند و نیت اول پدربزرگ هم، زایشگاه بوده که بعد بیمارستان ایجاد میشود».
و در ادامه، دکتر ارجمند یادآور میشود که در وقفنامه هم این مسئله آمده است و میگوید که وقتی بیمارستان ساخته شد، علاوه بر مردم کرمان، از بندرعباس و سیستانوبلوچستان و همهی شهرهای اطراف به کرمان میآمدند و به خاطر میآورد که یکی از مراجعان را که همسرش در بیمارستان ارجمند مداوا شده، بچه شتری برای قدردانی به بیمارستان آورده است!
تحصیل طب هماهنگ با آرزوی پدر
تاسیس رسمی بیمارستان به سال 1332 بوده، مهرماه. و در آن زمان، دکتر منوچهر ارجمند در آمریکا در حال تحصیل و تجربهی پزشکی بوده، بیآنکه پدر به او توصیه کرده باشد. طب، علاقهی خودش بوده. کاملا هماهنگ با آرزوی پدر.
او میگوید: «آنموقع جنگ دو کره شروع شده بود و سربازان آمریکایی داشتند به کشورشان برمیگشتند و اولویت سهمیههای تحصیلی با آمریکاییها بود. در نتیجه، برای من بهعنوان یک خارجی امکان تحصیل در رشته طب فراهم نبود. یک روز، از یکی از مسئولین دانشگاه پرسیدم که چه باید بکنم؟ درسم تمام شده و نمراتم هم بد نیست اما فرصتی به من نمیدهند. او پرسید که؛ جز آمریکا به جای دیگری هم درخواست نوشتی؟ گفتم به سوئیس هم نوشتم و دانشگاههای ژنو و لوزان هم مرا قبول کردهاند. گفت که برو همانجا! گفتم: اما من زبان فرانسه بلد نیستم. گفت: یاد میگیری!».
و با این توصیه بود که دکتر ارجمند بعد از تمام کردن چهار سال درسش در آمریکا که در واقع پیشدانشگاهی طب بوده، راهی سوئیس میشود.
از روزهای اول ورود به سوئیس میگوید؛ «در فضای جدید علمی که قرار گرفته بودم خیلی برایم سخت بود و بزرگترین مشکلم زبان فرانسه بود. بنابراین تصمیم گرفتم این زبان را یاد بگیرم. بیش از یک سال مطالعه کردم تا فرانسه یاد گرفتم».
دکتر ارجمند با همهی دشواریهایی که بوده، در سوئیس تمام درسهای یک دکتر سوئیسی را میگذراند و نمرهی قبولی میگیرد. پس از این، یک ترم دیگر را هم بهمدت یک سال و نیم میخواند و کار جراحی را در این کشور آغاز میکند: «دو سال در سوئیس کار جراحی انجام دادم؛ اما سوئیس یک کشور خیلی کوچک بود و جمعیت کمی داشت. بنابراین، اولویت برای انجام کارهای جراحی با خود پزشکان اهل سوئیس بود. آمریکا اما وضع فرق داشت و چون جمیعت بیماران آنجا زیاد بود، اجازه میدادند که خارجیها هم کار کنند».
نخستین پزشک متخصص زنان و زایمان
پس، او اسباب و اثاثیهاش را جمع میکند و بار دیگر به آمریکا برمیگردد و در بیمارستانی نسبتا مجهز و معروف در ایالت تگزاس کار خود را شروع میکند.
میگوید: «چهار سال و نیم در این بیمارستان بودم تا تخصصم را گرفتم و تخصص را که گرفتم به ایران برگشتم». سال 1348 به کرمان برمیگردد. نخستین پزشک متخصص زنان و زایمان استان.
یک سال قبل اما حاج محمد ارجمند از دنیا رفته است! و حالا پسر، شروع به رتقوفتق امور بیمارستان میکند. میگوید: «دیدم بیمارستانی که پدر ساخته مشکلات و کمبودهایی دارد؛ از جمله اینکه اتاق خصوصی ندارد یا نیاز به سرویس بهداشتی دارد و در واقع یک بیمارستان محلی است. بنابراین تصمیم گرفتم ساختوسازهایی اینجا انجام دهم».
در سال 1349 خورشیدی، نخستین پروانهی بیمارستانی را از وزارت وقت بهداشت میگیرد. بهنام بیمارستان غیرانتفاعی ارجمند با 50 تخت. و بعد شروع به ساختوساز میکند، برای توسعهی فیزیکی بیمارستان. بدون آنکه هستهی اولیهی بیمارستان را از بین ببرد. هنوز هم ساختمان قدیمی که حاج محمد ساخته وجود دارد؛ با همان تاق و رواقهای موزون.
دو سال و نیم پروژه اجرا و در سال 1352 خورشیدی، فاز بعدی بیمارستان افتتاح میشود. این همان زمانی است که دانشگاه افضلیپور در حال تولد بود. در مراسم افتتاح بیمارستان ارجمند، زندهیاد افضلیپور نیز حضور مییابد. یادش گرامی.
دکتر ارجمند بهیاد میآورد آن زمان را که داشت فاز دوم بیمارستان را میساخت. خاطرهای کوتاه را با ما در میان میگذارد؛ «ملک پسته و ماشینم را فروختم اینجا را ساختم. رفتم آهن برای بیمارستان بخرم، به فروشنده گفتم که پول آن را فعلا ندارم. گفت پس ماشینت را به من بده. یک مرسدس بنز داشتم که تازه خریده بودم. به او دادم و آهن برای بیمارستان خریدم».
با هر دشواری که بود کار را پیش میبرد، و فاز تازهی بیمارستان را افتتاح میکند. اما این هم پایان کار دکتر ارجمند نبود. توسعهی بیمارستان را همچنان ادامه میدهد. در مرحلهی سوم، پنج سال پروژهی جدید طول کشید و هزینهی زیادی هم برد تا اینکه در سال 1396 بخش تازهای که به بیمارستانهای قدیم افزوده شده بود، افتتاح شد. با معماریای همگون با معماری بیمارستانی که پدر ساخته است. نمایی با تاقهایی موازی. کاملا شبیه بیمارستانِ قدیم. با مصالحی اعلاء و تجهیزاتی بهروز. با زیربنای 12 هزار مترمربعی و در سه طبقه و آنچنان مجهز که تنها برای تامین برق آن، چهار منبع متفاوت در نظر گرفتهاند. در خیابان ابنسینا روبهروی کتابخانه ملی، نمای زیبای ورودی آن نمایان است.
بخشهای داخلی، جراحی، اطفال، زنان و زایمان و اورژانس این بیمارستان اکنون مجربترین پزشکان را دارد و بهترین خدمات درمانی را به مردم کرمان و بیمارانی از استانهای دیگر ارایه میکند. دکتر ارجمند میگوید: «روزی که به کرمان برگشتم، با 20 نفر نیرو بیمارستانی که پدر ساخته بود را اداره میکردیم و سه پزشک داشتیم. در حالیکه خیلی بیمار مراجعه میکرد و بیمارستان شلوغ بود. کار سخت و طاقتفرسایی بود. الان 160 نفر کارمند و کارگر داریم و 120 نفر پزشک با ما قرارداد دارند که 30 نفر از آنها بیشتر در بیمارستان حضور دارند».
40 سال پیش، 24 ساعته کار میکردم
وقتی از او میخواهیم تا از زندگی شخصی، همسر و فرزندانش بگوید، ادامه میدهد: «زندگی شخصیام بیمارستان است!». و یاسمین تایید میکند و دکتر ارجمند ادامه میدهد: «40 سال پیش، 24 ساعته کار میکردم. وقتی کسی کاری با من داشت، باید در اتاق عمل به من مراجعه میکرد! خانه هم که میرفتم، تلفن کنارم بود. یا از بیمارستان مرتب به من زنگ میزدند یا خودم پیگیر حال بیماران میشدم».
او 30 سال است که دیگر جراحی نمیکند اما هنوز، هر صبح، ساعت هفت و 45 دقیقه در اتاق کارش در بیمارستان حاضر میشود و چیزی که در طول گفتوگو مدام به خاطرش میآید؛ سختیهایی است که کشیده و رنجهایی است که متحمل شده؛ برای پزشک شدن. برای یک پزشک حاذق شدن. برای اینکه چراغ یک بیمارستان خوشنام را روشن نگه دارد. «پری از جان بباید، تا فرو ننشیند از پرواز». هنوز و پس از نیم قرن، از یاد نبرده روزهای سختِ طبابت در آمریکا را. 48 ساعت بیوقفه در اتاق عمل ماندن و کار کردن و فقط کار کردن. و همهی زندگی او همین بوده و هست.
البته دکتر ارجمند، علاوه بر مرارتها، شیرینیهای این کار را هم در یاد دارد؛ میگوید: «از همان روز اول، عامهی مردم همیشه خیلی ما را تشویق کردهاند. روزی که از آمریکا به کرمان آمدم هیچ مدرک فارسی پزشکی نداشتم. در تهران، برای تایید مدرکم مراجعه کرده بودم که آقای منتظری؛ معاون وقت وزیرعلوم که اهل سیرجان بود به من گفت که بیمارستان ارجمند را میشناسم و همهی مدارک من را فردای آن روز امضا کرد. در همهی این 50 سال، دولت هم حمایت معنوی از ما داشته است؛ به جز سالهای اخیر که قدری اذیتمان کردند تا جایی که در مقطعی میخواستم کلا دست از کار بکشم»!
او یک پسر و دو دختر دارد. پسرش دندانپزشکی خوانده در آمریکا. پدر اما نگذاشته او آنجا بماند. اسباب کار را در کرمان برایش فراهم کرده و او را هم به کرمان آورده. این، اگر کرماندوستی و وطندوستی نیست، پس چه میتواند باشد؟
دکتر ارجمند با ادامه دادن راهی که پدرش آغاز کرده بود، خیر و برکت زیادی به کرمان عطا کرد. و حالا ما در این نیم قرن به او چه دادیم؟ اکنون یکی از گرانسنگترین جایزهها را مزین به نام افضلیپور قرار است به او بدهیم. به جز این؟ دعای خیر کسانی که با چشم نگران و اشکآلود عزیزی را به این بیمارستان دادند و با لب خندان برگشتند و جز این، دیگر هیچ. یک لوح تقدیر از سوی یکی از استانداران سابق برای تولد 60 سالگی بیمارستان و یک شعر از شاعری رودباری بر دیوار اتاق رئیس بیمارستان. اینها، همهی ارجی است که ما به او و راهی که پیموده نهادهایم. به راستی اینجا همه چیزش جور دیگری است و هیچ ربطی به جاهای دیگر ندارد. بگذریم. خدا سایهی ارجمند و ارجمندها را بر سر این شهر نگه دارد.
او این روزها همچنان دغدغهی توسعهی بیمارستان را دارد و در کنار آن، نگران ذبح اخلاق پزشکی است که برخی از صاحبان این حرفهی مهم، دربارهی آن حساسیت چندانی ندارند. دکتر ارجمند به یاد میآورد پزشکانی را که در دیگر کشورهای دنیا دیده است که بیش از سه، چهار ساعت نمیتوانند و نباید هم، بیمار ببینند و حالا میبیند برخی پزشکان را اینجا؛ در شهر کرمان، که تا پاسی از شب، بیمار ویزیت میکنند و از خودش میپرسد که چهطور چنین چیزی ممکن است؟
طبابت فقط نسخه نوشتن نیست
میگوید: «به نظر من، فقط مریض را ویزیت کردن و نسخهای به او دادن طبابت نیست. نباید فقط وجه مالی کار پزشکی را مدنظر قرار دهیم». او همچنین معتقد است در کرمان، ظرفیتهای درمانی خالی بسیار زیادی وجود دارد.
به موزهی کوچکی که یاسمین در سمت راست ورودی بیمارستان ایجاد کرده میرویم. موزهای از نخستین تجهیزات و لوازم بیمارستان ارجمند و برخی از وسایل شخصی مرحوم ارجمند. زیر سقف مزار او. بر مزارش فاتحهای میخوانیم و برمیگردیم؛ در حالیکه رمز جاودانگی را دریافتهایم. / الف
نظر خود را بنویسید