فردای کرمان – گروه فرهنگوهنر: دکتر «جمشید روستا»، استاد تاریخ و عضو هیات علمی دانشگاه شهید باهنر کرمان، کوششهای فراوانی صرف شناخت و معرفی تاریخ کرمان کرده، و تا به حال چندین اثر دربارهی کرمان منتشر کرده که تازهترین آن کتاب «قراختاییان از آغاز تا فرجام» است.
یادداشت دوازدهم «هفتورنگ» به قلم «دکتر جمشید روستا» را، در ادامهی مجموعه یادداشتهایی که تاکنون به قلم دکتر عباس آذرانداز منتشر میکردیم، با مخاطبهای علاقهمند «فردای کرمان» به اشتراک میگذاریم. شایان ذکر است این یادداشتهای ارزشمند تاکنون در جایی منتشر نشده است.
پیش از دارالملک شدنِ بردسیر (شهرِ کرمان امروزی)، شهرهایی همچون جیرفت، سیرجان و بم از شهرت بیشتری برخوردار بوده و حتی برخی از این شهرها برای مدت زمان طولانی مرکزیّت ایالتِ کرمان را داشتهاند. این مهم را با غور در آثار نخستین جغرافیدانانِ مسلمان همچون ابن واضح یعقوبی، ابن خردادبه، قدّامه بن جعفر، ابنفقیه و ابنرسته – که آثارشان را طی قرن سوم و اوایل قرنِ چهارم هجری قمری یعنی قبل از انتقالِ دارالملک به بردسیر (شهرِ کرمان امروزی)، نگاشتهاند – میتوان دریافت. برای نمونه ابن خردادبه، صاحبِ کتابِ «المسالک و الممالک» - که کتاب خود را در نیمهی دوم قرن سوم هجری قمری نگاشته در این باره چنین گفته است: «جيرفت، بزرگترين شهر كرمان باشد، اما والى، مقيمِ سيرجان است.» (ابن خردادبه، 1371: 39) و یا قدّامه بن جعفر کاتب بغدای، صاحبِ کتاب «الخراج»، - که کتاب خود را در اوایل قرنِ چهارم هجری و قبل از انتقالِ مرکزیّتِ کرمان از شهرِ سیرجان به شهر بردسیر (شهرِ کرمان امروزی)، نگاشته است – اشارهای به نام بردسیر نداشته و به هنگام معرفیِ ایالتِ کرمان چنین مینگارد: «مجاور فارس، كرمان است و شهرهاى آن سيرجان و جيرفت و بم است و سواحل آن هرموز است و خراج نواحى آن شش هزار هزار درهم (000، 000، 6 درهم) است.» (کاتب بغدادی، 1370: 138) و یا در جایی دیگر از کتابِ خود، سیرجان را مرکز و دارالملک کرمان در آن زمان میداند: «از سيرجان، مركز كرمان تا سيستان، يكصد و هشتاد و هشت فرسخ راه بيابانى و كاروان رو است.» (همان، 30).
ابن واضح یعقوبی، نگارندهی کتاب «البلدان» نیز دو شهر سیرجان و جیرفت را در قرن سوم هجری قمری بزرگترین و پراهمیتترینِ شهرهای ایالتِ کرمان دانسته و در اینباره چنین مینگارد: «كرمان در طرف راست سيستان برابر «جوزجان» واقع است و شهر بزرگتر كرمان «سيرجان» است و آن شهرى است استوار و باشكوه ... سرزمين كرمان با وسعت و پراهميت و آبهاى آن اندك است و در شهرى كه آن را «جيرفت» گويند، درخت خرما بسيار دارد و از آنجا به «سند» مىروند.» (یعقوبی، 1356: 62).
ابنفقیه نیز در اواخر قرن سوم هجری قمری و در کتاب «البدان»، به مرکزیّت شهرِ سیرجان در قرن سوم هجری اشاره کرده است: «از شيراز تا سيرجان (سيرگان) شهر مركزى ِ كرمان شصت و چهار فرسنگ است.» (ابن فقیه، 1379: 20).
امّا با شکلگیری حکومتی به نامِ آل الیاس در کرمان (مصادف با اوایل سدهی چهارم هجری)؛ اوضاع تغییر کرده و حاکمان این حکومتِ تازه تأسیس؛ مرکزیت ایالتِ کرمان را از سیرجان به شهر بردسیر (گواشیر یا کرمان امروزی) منتقل ساختند. در توضیح این موضوع باید چنین بیان داشت که در سال 301ه.ق احمد بن اسماعیل سامانی پس از سرکوب ترکانی که خراسان را مورد یورش قرار داده بودند، امارت کرمان را به طور رسمی و قانونی از خلیفه دریافت نمود. پس از مرگ احمد سامانی، در کرمان خطبه به نام فرزند و جانشین او یعنی نصر بن احمد (حک:301-331ه.ق) خوانده شد.
در دورهی سامانیان برای نخستین بار در کرمان حکومتی محلّی شکل گرفت که به نام نیایِ مؤسس آن، آل الیاس یا بنو الیاس (317-357ه.ق) خوانده میشد و بیش از سی سال در کرمان به حکومت پرداخت (روستا؛محمودآبادی، 1391: 34- 36). بانی این سلسله، ابوعلی محمد بن الیاس از اهالی سغد ماوراءالنهر و از نوادگان احمد بن اسد بن سامان و عموزاده امیر نصر دوم سامانی بود. محمد بن الیاس پس از ورود به دربار امیر نصرِ سامانی، پلههای ترقی را پیموده و خیلی زود علم طغیان علیه ولینعمت خود برافراشت. اما از آن جهت که قدرت مقابله با امیر سامانی را در خود نمیدید، به نواحی جنوب شرقی ایران گریخت و در سال 317ه.ق بر کرمان - که در این عهد در وضع آشفتهای به سر میبرد - چیره شد.
خاندان بنو الیاس در مدت فرمانروایی خود بر کرمان مشکلات فراوانی با دولتهای آلبویه و سامانی داشتند. (خداوردی تاجآبادی، 1386: 106؛ وزیری، بی تا: 60؛ همت کرمانی، 1364: 53و54؛ روستا؛ محمودآبادی، 1391: 35؛ ناجی، 1380: 32).
پس از حضور ابنالیاس در کرمان، خلیفه مقتدر در سال 318ه.ق فرزند خود ابوعبدالله هارون را به ادارهی امور ایالتهای فارس و کرمان و مکران و سیستان برگزید؛ اما امارت وی دوامی نیافت و در سال 319ه.ق فرد دیگری به نام ابوطاهر محمد بن عبدالصمد به ولایت کرمان گماشته شد. اما اوضاع آشفتهی خلافت عباسی، مجال رسیدگی به این مناطق را به آنان نداد (خداوردی تاج آبادی، 1386: 107).
در سال 321ه.ق نصر بن احمد سامانی یکی از سردارانش به نام ماکان بن کاکی را برای تصرف مجدد کرمان و سرکوبی ابن الیاس به این ایالت فرستاد. در جنگی که رخ داد، ماکان توانست ابن الیاس را شکست داده و مجددا کرمان را به قلمرو سامانیان ضمیمه سازد. اما دو سال بعد در سال 323ه.ق ابوعلی الیاس از خروج ماکان از کرمان بهره برد و پس از شکست هواداران سامانی، دوباره حکمرانی کرمان را به دست گرفت.
در این هنگام ابن الیاس یک بار دیگر با یورش نیروهای سامانیان به سرکردگی ابراهیم بن سیمجور دواتدار، مواجه گردید که به محاصرهی شهر کرمان نیز انجامید و وی در آستانهی پیروزی بر ابن الیاس بود؛ اما خبر هجوم قوای احمد معزالدوله دیلمی (حک: 320-356ه.ق) در سال 324ه.ق به کرمان، سیمجور را مجبور به عقبنشینی به جانب خراسان نمود. ابن الیاس نیز از این فرصت سود جسته و به بم و سپس سیستان گریخت و بدین ترتیب کرمان به تسلط قوای آل بویه در آمد (ابن اثیر، 1371: 19/303 و 20/28 و47 و48؛ همت کرمانی، 1364: 54؛ روستا؛ محمودآبادی، 1391: 37-38).
در این میان نبرد دیگری نیز بین ابن الیاس و معزالدوله احمد درگرفت که به شکست مجدد ابن الیاس منجر شد. بنابراین ابوعلی مجبور به صلح با معزالدوله و پذیرش سیادت آل بویه بر خود گشت و قدرت آنان را در کرمان به رسمیت شناخت. اما هنگامی که معزالدوله به دستور برادرش علی عمادالدوله (حک:320-338ه.ق) به اجبار و اکراه مجبور به ترک دیار کرمان شد، دوباره این ناحیه به طور کامل در دست محمد بن الیاس درآمد و وی از این تاریخ تا سال 356 ه.ق پرچم حکمرانی کرمان را در دست داشت و حتی در سال 348 ه.ق خلعت و لوای حکومت کرمان از جانب خلیفه المطیع بالله (حک:334-363ه.ق) برای او فرستاده شد ( ابن اثیر، 1371: 20/243؛ روستا؛ محمودآبادی، 1391: 38).
ابن الیاس پس از تسلّط بر کرمان و تثبیت اقتدارش بر این دیار، گامی بزرگ برداشته و بر آن شد تا دارالملکی جدید برای خود انتخاب کرده و به استحکام برج و باروی آن بپردازد. نکتهی قابل تأمّل آنکه وی زمانی به فکر چنین اقدامی افتاد که هم آل بویه دورانِ اقتدارِ خود تحت فرمانروایی عضدالدوله دیلمی در فارس (328-372ه.ق) را آغاز کرده بود و هم سامانیان، دورانِ اوجِ اقتدار خود تحت فرمانرواییِ امیر نصر دوم سامانی(301-331ه.ق) را میگذراندند.
همزمان با این جریانات، محمدبنالیاس مرکز فرمانروایی خود را از شهر سیرجان به شهر بردسیر (شهرِ کرمان امروزی)، منتقل کرد. در توضیح این مهم باید چنین بیان داشت که شهرِ سیرجان در عصرِ باستان و حتی پس از آمدن اعرابِ مسلمان، کماکان دارالملکِ ایالت کرمان بود اما محمد بن الیاس، مرکز ایالت کرمان را از سیرجان به بردسیر (شهرِ کرمان امروزی)، منتقل ساخت (لسترنج، 1364: 322-323).
راجع به دلیل انتقال دارالملک نیز برخی بر این عقیده هستند که چون سیرجان بیشتر از بردسیر (شهرِ کرمان امروزی)، به شیراز نزدیک بود (فرای،1380: 4/245) محمدبنالیاس بر آن بود تا با این انتقال بتواند فاصلهی خود را با مرکز قدرت آلبویه بیشتر ساخته و موقعیت دفاعی خود را نیز بهبود بخشد لذا از این زمان بردسیر (شهرِ کرمان امروزی)، مرکز حکومتی کرمان باقی ماند و سرنوشت آن تابع سرنوشت کرمان شد (لسترنج،1364: 326).
مقدسی نیز در کتاب خود در این باره سخن به میان آورده و بر آن است که : «در واقع هدف وی از این اقدام آن بود که خود را از دستگاه حکومت آلبویه در فارس دور نگاه دارد تا بهتر بتواند در بردسیر اعمالِ قدرت کند» (مقدسی،1361: 682). امّا باستانی پاریزی، معتقد است محمدبنالیاس چون وابسته به سامانیان بود میل داشت محل حکومت او به خراسان نزدیکتر و به عکس از فارس مرکز دیلمان دورتر کند تا از حملات احتمالی آلبویه مصون باشد (وزیری، 1364: 1/322).
برخی نیز برآنند که چون محمد بن الیاس با قفصها – از همان بدوِ ورود به سرزمینِ کرمان، رابطهی خوبی را برقرار کرده بود و بخشی از غنایم حاصل از راهزنی را از آنان گرفته و در قلاعِ بردسیر (قلعه دختر یا قلعه اردشیر) نگهداری میکرد؛ پس ترجیح داد شهری جدید در کنار قلعههای قدیمی ساخته و به دارالملکِ کرمان، مبدّل سازد. (ابن مسکویه ،1376: 6/307).
به قول مقدسی وی شبها را در آن دژ بلند میگذراند (مقدسی، 1361: 2/683) و به احتمال زیاد از غنایم، حفاظت میکرد. سرانجام نیز در یکی از سفرها که محمدبنالیاس به نزد قوم قفص رفته بود تا سهمش را از آنان بگیرد، بیمار شد و فلج گردید. محمد، فرزندی داشت به نام الیسع که اطرافیانش از وی نزد پدر بدگویی میکردند. سرانجام نیز موفق شده و پدر را نسبت به پسر بدگمان کردند تا اینکه محمدبن الیاس سرانجام سرداری سپاه را از یسع گرفت و به یکی از پردهدارانش بهنام «ترمش» داد و پسر را دستگیر و حبس نمود (ابنمسکویه ،1376: 6/306-307).
سپاهیان محمدبنالیاس که از زندانی شدن یسع نگران بودند از اطاعت محمد سرپیچی نمودند. مادر یسع زمانی که محمد، بیمار و بیهوش بود با کنیزان و نزدیکان یسع را از حبس درآوردند (افضل الدین کرمانی،2536: 124-125، جرفادقانی، 1374: 308). محمدبنالیاس بعد از به هوش آمدن با سرپیچی سپاهیانش مواجه شد و در همین زمان عضدالدوله دیلمی، متوجه کرمان شده بود؛ محمدبنالیاس با یسع مکاتبه کرد و او را به جانشینی بعد از خود برگزید و اموالش را به فرزندش واگذار نمود و خودش راه خراسان را در پیش گرفت (ابناثیر،1371: 20/ 298).
وی با یکصد بار کالا و سیصد غلام در سال 356 ه.ق وارد دربار منصوربننوح سامانی(350-366) در بخارا شد (افضل الدین کرمانی،1236: 15-16). سرانجام ابنالیاس بعد از رانده شدن از کرمان توسط عضدالدوله بویهی و پیوستن به دربار بخارا به سال 356ه.ق درگذشت (ابنمسکویه، 1376: 6/294،اعتمادالسلطنه،1367: 1/272).
پسرش الیسع نیز اگرچه قصد جنگ با عضدالدوله دیلمی کرد امّا سپاهیانِ وی نافرمانی کردند و به عضدالدوله پیوستند. یسع نیز چارهای جز فرار به خراسان و سرانجام خوارزم نداشت و به قولِ صاحب کتاب عقدالعلی للموقف الاعلی در آنجا دچار بیماری چشم شد و مُرد: «يسع، عزم خوارزم كرد، او را در خوارزم، رمدى صعب رسيد، از دردِ سخت، چشم خويش از سر برآورد و در آن هلاك شد و بعد از آن ديّار، از آل بوعلى الياس در ديار كرمان نماند و ولايت كرمان از جمله ممالك عضد شد.». (افضلالدینِ کرمانی، 2535: 125).
منابع و مآخذ
- ابن اثیر، عزالدین (1371). تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران . ترجمه عباس خليلى، ابو القاسم حالت، تهران: مؤسسه مطبوعات علمى.
- ابن خردادبه، عبيدالله (1371). مسالك و ممالك (ترجمه فارسى)، ترجمه سعید خاکرند، تهران: مؤسسه مطالعات و انتشارات تاریخی.
-ابن مسکویه، احمد بن علی(1376). تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامی و علی نقی منزوی، تهران: سروش/توس.
-ابنفقيه، احمد بن محمد(1379)، ترجمه مختصر البلدان: بخش مربوط به ايران، تهران: بنياد فرهنگ ايران.
-اعتمادالسلطنه، محمد حسین خان(1367). تاریخ منتظم ناصری، ج2، تهران: دنیای کتاب.
-افضلالدین کرمانی، ابوحامد (2536) . عقدالعلی للموقف اعلی، به تصحیح علی محمد عامری، چ 2 ، تهران : روزبهان.
-افضلالدین کرمانی، ابوحامد احمد بن حامد (1326) . تاریخ افضل یا بدایع الازمان فی وقایع کرمان ، به کوشش مهدی بیانی ، تهران : دانشگاه تهران.
- جرفادقانی، ناصح بن ظفر(1374). ترجمه تارخ یمینی، تصحیح جعفر شعار، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
- خداوردی تاج آبادی، محمد(1386). تاریخ سیاسی و اجتماعی کرمان از ورود اسلام تا پایان آل بویه، کرمان: مرکز کرمان شناسی.
-روستا، جمشید و محمودآبادی، مهدیه(1391). «خاندان بنوالیاس در کرمان و مناسبات آن ها با سامانیان و آل بویه»، فصلنامه پژوهش نامه تاریخ های محلّی ایران، سال اول، شماره اول، پاییز و زمستان 1391.
- فرای،ر.ن(1380).تاریخ ایران از ظهور اسلام تا آمدن سلجوقیان. ترجمه حسن انوشه، تهران : امیرکبیر.
- كاتب بغدادى، قدامه بن جعفر (1370). الخراج/ترجمه، تهران: نشر البرز.
- لسترنج ، گای (1364) . جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی ، ترجمه محمود عرفان، تهران : بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- مقدسی، ابوعبدالله محمدبن احمد (1361)، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم ، ترجمه علینقی منزوی، ج2 ، بیجا : شرکت مؤلفان و مترجمان ایران.
- ناجی، محمدرضا(1380) سامانیان دوره شکوفایی فرهنگ ایرانی-اسلامی، تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی.
- وزیری، احمدعلی خان(1364). تاریخ کرمان، به تصحیح باستانی پاریزی، ج 1، چ 3، تهران: علمی.
- وزیری، احمدعلی خان(بی تا). جغرافیای کرمان، به کوشش باستانی پاریزی، تهران: ابن سینا.
- همّت کرمانی، محمود (1364). تاریخ مفصل کرمان، کرمان : گلی.
- يعقوبى، احمد بن اسحاق،(1356) البلدان، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب.
نظر خود را بنویسید