فردایکرمان ـ اسما پورزنگیآبادی: هفتههای اخیر، بیش از همیشه، باستانشناسان روی خط اخبار بودهاند. شروع ماجرا از پخش ویدئویی قدیمی از اسماعیل یغمایی بود که او را در کنار محوطۀ باستانی ارگان (یادگاری از دوران عیلامی) و در حال گریستنی دردناک نشان میداد، بابت تخریبی که در این محوطه صورت گرفته بود.
در ادامه، از مجلس، خبر پیگیری طرح بحث برانگیز «استفاده بهینه از اشیاء باستانی و گنجها» آمد که با واکنش اعتراضی گستردهای از سوی باستانشناسان همراه شد.
همین ماجراها بهانۀ گفتوگویی شد که با رضا ریاحیان انجام دادم. او دکترای باستانشناسی دارد و سال گذشته، بهعنوان پژوهشگر برتر دستگاههای اجرایی استان انتخاب شد. در این گفتوگو کوشیدم تا ضمن معرفی حرفه و دانش باستانشناسی، اهمیت آنچه باستانشناسان انجام میدهند را یادآور شوم. صحبت به تجربیات دکتر ریاحیان هم کشیده شد؛ او که میگوید باستانشناسی عشق و لذت زندگیاش است.
نمیشود از باستانشناسی و کاوش گفت و از کنارصندل نگفت. این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
*آقای دکتر، بهطور خلاصه بگویید که باستانشناسان چهکاری انجام میدهند؟
وقتی باستانشناس یک تپه یا محوطۀ باستانی را چه بررسی و چه کاوش کند، میخواهد از ساختار اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آن مردمان شناخت پیدا کند. باستانشناسی با همۀ علوم در ارتباط است و به همۀ علوم میتواند سرک بکشد ولی دیگر علوم کمتر میتوانند به کار ما سرک بکشند. ما جایی با آمار ریاضی داریم، جایی با گیاهشناسان باید کار کنیم و با استخوانشناسان، جمعیتشناسان و متخصصان علم شیمی و فیزیک نیز در ارتباط هستیم. اگر یک ظرف سفالی به دست میآید، ابتدا روی ساختار فیزیکی و بعد دربارۀ نحوۀ کارکرد و بعد تولید آن باید بحث کنیم و مجبوریم از همۀ علوم چیزی بدانیم.
*ممکن است برای خیلیها سوال پیش بیاید که چه فایدهای در این کار است که نظامهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مردمان قرنها قبل را شناسایی کنید؟
امروزه، در اکثر جوامع اروپایی و آمریکایی یکی از شاخصههای توسعۀ هر کشور بررسی پیشینۀ آن است. یک واقعیت وجود دارد و آن اینکه انسان متاثر از اقلیم و جبر محیط پیرامون است. انسانی که سه هزار سال پیش توانسته طبیعت را کنترل و ابزارهایی برای مدیریت زندگی خود تولید و اختراع کند از همان آیتمها میتواند در توسعۀ امروز جامعه نیز استفاده کند.
*میخواهید بگویید باستانشناسان این تجربۀ پیشینیان را از زیر خاک بیرون میکشند و ما میتوانیم برای امروز و آینده از آن استفاده کنیم؟
بله. برای ترسیم چشمانداز آینده میتوان از آن بهره گرفت. من در تز دکترا، تحلیل الگوی استقراری 130 مکان باستانی روستانشینی را انجام دادم؛ یعنی زمانی که انسان اولینبار از غار خارج و وارد دشت شد و حیوانات را اهلی کرد و فضای مسکونی برای خود ساخت و در آستانۀ متمدن شدن قرار گرفت. در تحلیل این 130 استقرار که از شهرستان رابر تا رودبارجنوب و در طول 400 کیلومتری رودخانۀ هلیلرود قرار دارند، مشخص شد که هیچکدام از این روستاها نه خیلی به منابع آب نزدیک و نه خیلی دور از منابع بودهاند؛ یعنی نه چسبیده به رودخانه بودند که سیلاب آنها را تهدید کند و نه دور بودند که نتوانند آب موردنیازشان را تامین کنند. همین نشان میدهد در اقلیم کرمان باید نسبت به منبع آب با تعادل رفتار کنیم، نه که در بستر رودخانه ساختوساز انجام دهیم! این تجربه در توسعۀ شهری بسیار به ما کمک میکند. اما مگر استفاده میشود؟ نمونۀ دیگری را ذکر میکنم: در سال 82 یکی از اعضای گروه باستانشناسی جیرفت، دکتر فوآش که زمینشناس و اهل فرانسه بود، یکسری مطالعات زمینشناسی در منطقۀ جیرفت انجام داد و اعلام کرد که اگر در دشت جیرفت سیلابی رخ بدهد و تا سه متر آن را آب بگیرد، تپههای کنارصندل زیر آب نمیروند! و این نشان از نبوغ و درایت ساکنان این منطقه در مکانگزینی دارد. باستانشناسی میگوید این اطلاعات را به دست بیاور و در اختیار کسانی بگذار که میخواهند چشمانداز توسعۀ شهری و روستاییِ مثلا 50 سال آینده را تعریف کنند. علم باستانشناسی برای تعریف چشمانداز آینده مفید است.
*اما باستانشناسان در جامعه بیشتر به کسانی شهرت دارند که زمین را میکاوند تا اشیای عتیقه پیدا کنند.
باستانشناس هیچوقت تنها به این خاطر کاوش نمیکند و صرفا دنبال عتیقه نمیگردد. در قرن نوزدهم میلادی اینگونه عمل میشده ولی در حال حاضر، در جهان و ایران، باستانشناسی بسیار تخصصی شده است. وقتی جایی را حفاری میکنیم و مثلا منزل مسکونی یا کاخ پادشاهی است؛ اشیایی به دست میآید که شامل مطالعاتی و موزهای (شاخص) هستند و باید در موزهها نگهداری شوند. موزه مجموعهای است برای رجوع انسان به گذشته و باعث تفکر انسان میشود. یکی از اهداف باستانشناسی نیز همین است. این را هم بگویم که باستانشناسی ذاتا علم تخریب است؛ یعنی ما بازگشت به عقب نداریم. اگر باستانشناس محوطهای را حفاری کرد، باید با نهایت دقت و تلاش، آن را مطالعه و مستندسازی و دادهبرداری کند و بداند دیگر هرگز نمیتواند به عقب برگردد؛ چون لایه را برداشته و تخریب صورت گرفته است. در دهۀ 50 وقتی کاوش میشد، خاک برداشتشده را دور میریختند ولی الان همان خاک را گیاه باستانشناس و استخوان باستانشناس و دیگر متخصصان بررسی میکنند.
*با وجود اهمیتی که باستانشناسی دارد، چرا عملیات کاوش در استان و کشور ما به اندازۀ کافی انجام نمیشود؟
این موضوع دلایل گوناگونی دارد. ما قانونی در باستانشناسی داریم که میگوید: «با کمترین داده بیشترین اطلاعات را به دست بیاور». اینکه تعداد بسیار زیادی تپه و محوطۀ باستانی در استان داریم، مجوزی نیست که ما به همین نسبت فعالیت داشته باشیم چرا که طبق قانون، ابتدا باید بررسی سطحی انجام داد و براساس یافتهها درکی از فضا پیدا کرد، آنچه حاصل شده را به خوبی مستندسازی و تحلیل کرد و سپس، بر سر فرضیات بزرگتر، کاوش انجام داد. در کاوش هم ابتدا باید گمانهزنی کرد؛ یعنی مثلا 10 گمانه با عمق یک متر حفر کرد، اگر دادۀ موردنیاز حاصل نشد، با کاوش لایهنگاری کار ادامه پیدا کند؛ به این شیوه که مثلا از راس تپۀ باستانی تا خاک اولیهای که انسانها بر روی آن زندگی میکردند، بهصورت پلهای کاوش شود. اگر باز هم اطلاعات به دست نیامد، کاوش گسترده صورت گیرد. عدهای این قانون را رعایت میکنند و برخی نه. موضوع دیگری که خیلی مهم است اینکه اگر امروز یک میلیارد هزینه کردیم و هزار شیء شاخص به دست آوردیم، باید هزار میلیارد هزینه کنیم و آن را نگهداری کنیم چرا که این شیء مثلا سفالی که در میان تودههای خاک بوده، با گذشت هزاران سال، با اطراف خود سازگاری پیدا کرده و خاکی که به آن چسبیده دیگر باعث تخریب آن نمیشود ولی وقتی شیء از خاک بیرون میآید، هوا و رطوبت بیرون از محوطۀ باستانی آن را تخریب میکند. بنابراین، بهترین فضا و مخزن امن برای اشیای باستانی همان تپههای باستانی هستند. روش باستانشناسی علمی این است که برای نسل آیندۀ 200 سال دیگر هم باید محوطۀ باستانی باقی بگذاریم چون روز به روز علم دارد پیشرفت میکند. خاک حفاریهایی که دهۀ 50 در شوش انجام شده، دور ریخته شده ولی امروز علم پیشرفت کرده و میگوید که داخل این خاک، دانهها و گردههای گیاهی وجود دارد و میتوان آن را آسیاب و بررسی کرد تا اطلاعات بیشتر به دست آید. شاید 50 سال دیگر، علم آنقدر پیشرفت کند که از این خاک اطلاعاتی خیلی بیشتر بتوان یافت. بنابراین، نباید همۀ تپهها و محوطهها را در سطح گسترده کاوش کرد.
*فکر میکنید شهرها و روستاهایی که ما امروز در آن زندگی میکنیم یک روز به مکانهایی تبدیل میشود که باستانشناسان سراغ ما و قبرها و خانهها و شهرهایمان بیایند؟
نه. بعید میدانم. شکلگیری تپۀ باستانی به این صورت است: گروهی از انسانها براساس شرایط جغرافیایی و محیطی در جایی مسکون میشوند. این جامعه اما به مرور زمان و به دلایل گوناگون مثل افزایش بیرویۀ بهرهبرداری از موادخام پیرامونی، خشکسالی، تغییر مسیر رودخانه، جنگ یا ... دیگر نمیتواند از گیاهان و دانههای غلات اطراف خود استفاده کند. از انسانی صحبت میکنیم که هنوز به این تفکر نرسیده که کارهایی مثل کشت با آبیاری و انتقال آب را انجام دهد و از گیاهان خودرو اطرافش استفاده میکرده است. گاهی هم رودخانه تغییر مسیر داده و همین باعث شده که آن جامعه، منبع آب یا غذای خود را از دست بدهد و جابهجا شود. وقتی این سکونتگاه را ترک کردند، به یک محوطۀ باستانی تبدیل میشود. تپه یحیی در استان کرمان، از دوران ساسانی تا روستانشینی استقرار داشته است یعنی کسانی که اینجا بودند ابتدا روستانشین بودند و بعد شهرنشین شدند و تا دوران ساسانیان هم زندگی در این محل ادامه داشته است.
*به دلیل مکانگزینی مناسبی که داشته؟
بله. گاهی این اتفاق افتاده که گروهی که در محدودهای مسکون شدند بعد از مدتی، جابهجا شدهاند یا از بین رفتهاند ولی چون مکانگزینی مناسبی داشته، گروه بعدی روی همان محدوده، زندگی میکنند. شهرها و روستاهای امروزی ما به این دلایل و به این شکل متروکه یا مخروب نمیشوند. امروز اگر مثلا در شهر کرمان آب نیست، از خلیجفارس آن را میآوریم و شهر خالی و متروکه نمیشود.
*آقای دکتر، چه شد شما سراغ باستانشناسی رفتید؟
من دیپلم رشتۀ برق هنرستان دارم. آن زمان امتحان دادم و کاردانی قبول نشدم و پیشدانشگاهی را در رشته انسانی ادامه دادم. در کل باید بگویم که باستانشناسی انگار تقدیر من بود. نسل ما انتخاب نمیکرد، انتخاب میشدیم.
*باستانشناسی انتخاب نخست شما برای دانشگاه بود؟
نه. دانشآموزان علومانسانی اول رشتههایی مثل حقوق را انتخاب میکنند. وقتی در رشتۀ باستانشناسی شروع کردم، شاید از سر علاقه نبود و تنها، ذهنیتی از آن داشتم اما الان باستانشناسی، عشق و لذت زندگیام است. من دو وجه کار دارم. یکی اقدامات اجرایی است و دیگری کارهای پژوهشی و مطالعاتی که برایم بیشتر لذت دارد. معمولا کسی که درگیر کار اجرا میشود نمیتواند به پژوهش هم برسد ولی من هر دو را انجام میدهم و سال گذشته هم پژوهشگر برتر دستگاههای اجرایی شدم. همین الان در حال تهیۀ مقالاتی دربارۀ کرمان هستم. باستانشناسی برایم لذت است نه یک حرفه.
* کسی که باستانشناس میشود باید تاریخ را خوب بلد باشد؟
بله. باید اول تاریخ را بدانیم تا باستانشناسی را بفهمیم.
*قبول دارید خیلی از دانشآموزان از درس تاریخ بدشان میآید؟
روش تدریس تاریخ کاری دشوار است. برای برخی هم، تاریخ جذابیتی ندارد. در مجموع، نحوۀ ارائۀ تاریخ در مدارس طوری است که دانشآموزان دلزده میشوند.
*تفاوت عمدۀ تاریخ و باستانشناسی در چیست؟
تاریخ میگوید که در یک زمانی، یک شاه حکومت کرد، باستانشناسی براساس مدارک مشهود میگوید این شاه چه کرد؟ و ساختار فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه در آن دوران را بازخوانی میکند.
*اولین کار عملی که شما بهعنوان باستانشناس انجام دادید کجا بود؟
من دورۀ کارشناسی را در دانشگاه زاهدان گذراندم و اولین کار عملیام این بود که سال 79 طراحی سفال شهرسوخته را انجام دادم. دکتر سجادی و همراهان ایشان در حال کاوش در شهر سوخته بودند و ما دانشجویان هم که باید طراحی سفال را یاد میگرفتیم؛ این کار را در شهر سوخته انجام دادیم. بررسی شناسایی شهرستان رفسنجان در سال 1385 هم اولین کاری بود که بهعنوان باستانشناس انجام دادم. بهعنوان سرپرست کاوشها هم اولین کارم مربوط به گمانهزنی قلعهدختر و اردشیر برای طرح آزادسازی حریم بود. کاوش مستقل و گستردۀ تپه و لایهنگاری را هنوز انجام ندادم و فکر میکنم تا 10 سال دیگر بتوانم کاوش گسترده را انجام دهم. باید سوالات بزرگی باشد که برای پاسخ به آن، تپۀ بزرگی را حفاری کنم.
*یعنی تا حالا هیچوقت نبوده که شیای را از زیر خاک بیرون آورده باشید؟
از سال 82 تا 87 یعنی فصل دوم تا هفتم، عضو هیات کاوشهای کنارصندل به سرپرستی دکتر مجیدزاده بودم و در کاوشهای منطقۀ صنعتی و جایی که کورههای ذوب فلز قرار دارد مشغول بودم و وقتی برای اولینبار با این کورهها برخورد کردم برایم خیلی جالب بود. نخستین شیای که پیدا کردم، یک قلم مفرغی بود که نشان میداد ضربه خورده بود و همین، این احتمال را قوت بخشید که با آن، نقوش اشیای سنگ صابونی کنارصندل را پیاده میکردند. وقتی این قلم را پیدا کردم، خیلی حس خوب و عجیبی داشتم. در جای دیگری از کنارصندل هم قالب پیکرکها را به دست آوردم که این هم جزو اشیای خاص و جالبتوجهی بوده که خودم به آن رسیدهام.
*یکی از کارهای باستانشناسان این است که گورها را کاوش میکنند. در قبرها به دنبال چه میگردید؟
قبرها در چند زمینه به ما اطلاعات میدهند که مهمترین آن، شناخت از آداب و سنن مردمان است. در دوران ما، وقتی کسی را دفن میکنیم، شیوۀ تدفین و مراسمی که اجرا میشود، برگرفته از فرهنگ شفاهی و رفتار اجتماعی ماست. باستانشناسان هم وقت حفاری گورستان از افکار، عقاید و فرهنگ شفاهی گذشتگان اطلاعات کسب میکنند؛ همانطور که الان فردی فوت میکند، مُهر کربلا با او در قبر میگذاریم، آن زمان، شاخصترین و بهترین اشیا را با مردگان دفن میکردند.
*منظورتان چه دورانی است؟
از دورۀ روستانشینی که شش هزار سال پیش بوده این سبک تدفین رواج داشته است. مثلا اگر فرد جنگجو بوده شمشیرش را با او دفن میکردند. اشیایی که از قبرها به دست میآوریم کمتر از منازل مسکونی به دست میآیند. همین الان، ما در خانهها وسایل معمولی را استفاده میکنیم ولی اشیای شاخصی هم داریم که در کمد و گنجینه نگه میداریم. آن زمان، این کمد، قبر فرد بوده که نشان میداده او از لحاظ اجتماعی چه جایگاهی داشته است. قبرها علاوه بر اینکه نحوۀ تدفین و باورها و سنتها را نشان میدهد شاخصترین دادههای فرهنگی را هم به دست میدهند. سکه و مهر و شمشیر و خنجر و ... را اغلب در قبرها پیدا میکنیم که هم شناخت کارکردی به ما میدهند و هم اشیای شاخص موزهای هستند.
*اما به نظر من باز کردن قبرها و دیدن اسکلت و اشیای مُردههای قرنها پیش، خیلی حس بدی دارد.
گفتید اسکلت؛ این را بگویم که علم باستانشناسی با پیشرفتی که داشته، به اینجا رسیده که استخوانباستانشناس با بررسی اسکلت، مرد یا زن بودن مُرده را تشخیص میدهد و از طریق دیانای چهرهها را حتی بازسازی میکنند و یا انواع بیماریها را شناسایی میکنند.
*در ایران هم این کارها انجام میشود؟
شاید شروع شده باشد ولی در کشورهای اروپایی این کارها حتما انجام میشود. این یافتهها به علوم ژنتیک و پزشکی خیلی کمک میکند. قبرباستانی یک بهشت برای هر باستانشناس است و اینکه باستانشناس به قبری بربخورد که اسکلت آن سالم باشد و انواع مختلف اشیا و در ظروف آن، گندم و جو و موادخوراکی باشد؛ خیلی ایدهآل است.
*حدس میزنم مهمترین پروژهای که بهعنوان باستانشناس در آن حضور داشتید، کنارصندل بوده است.
بله.
*چرا؟ بهخاطر حضور دکتر مجیدزاده و نظریهاش یا بهخاطر اشیایی که از این تپۀ باستانی به دست آمد؟
دکتر مجیدزاده اولین فردی هستند که از تمدن گمشدۀ «اَرَت» نام برده است که در ابتدا گفته بودند احتمالا جایی در کرمان است اما وقتی اشیاء جیرفت پیدا شد، نظریۀ ایشان تقویت شد که ارت در جیرفت است. یکی از ویژگیهای شاخص کنارصندل این است که براساس المانهای شهری، مسکونی و دادههای فرهنگی یک شهر کامل است. قبرستان، حکومتنشین، معبد و منطقۀ صنعتی و جایی دارد که خط را از آن به دست آوردیم و حتی مرکز بایگانی نوشتهها را نیز پیدا کردیم. این تپۀ باستانی بیشترین شناخت از دوران شهرنشینی ایران و جنوبشرق را میدهد. بنابراین، علاوه براینکه شخص مجیدزاده و نظریۀ ایشان مهم است، خود کنارصندل هم خیلی حائز اهمیت است. همچنین، در جریان کاوشهای کنارصندل، برای اولین بار بود که در ایران هیات بینالمللی داشتیم که سرپرست آن یک ایرانی بود. پیش از آن، یا خارجیها و ایرانیها سرپرستی مستقل را داشتند و یا اینکه باستانشناس خارجی سرپرست کل گروه از جمله ایرانیها بود. حضور دکتر مجیدزاده در راس هیات کاوشها بسیار ارزشمند بود. هرکدام از باستانشناسان یک روش کاوش و حفاری و سبک ویژۀ خود را دارند. من از افتخاراتم این است که سبک دکتر مجیدزاده را یاد گرفتم.
*خود ایشان هم این را تایید میکنند که شما سبکشان را یاد گرفتید؟
اگر تایید نمیکردند، هفت سال با ایشان در کنارصندل کار نمیکردم. وقتی در این هیات مشغول شدم تازه لیسانس گرفته بودم و سالهای آخر فعالیت در کنارصندل، آقای دکتر مجیدزاده، گزارشهای کاوش را به اسم خود من چاپ میکردند. اگر به مجموعه گزارشات پنج فصل کنارصندل که پژوهشگاه میراثفرهنگی چاپ کرده مراجعه کنید؛ در برش 9 و 11 که در کاوشهای آن حضور داشتم، کنار گزارش، اسم من را نوشتهاند. ایشان علاوه بر اینکه روش علمی کاوش را به ما یاد میدادند، شب که به اقامتگاه میرفتیم، میگفتند هرکدام باید آنچه انجام دادهایم را برای دیگران در قالب سخنرانی ارائه کنیم و بدین شکل، فنبیان و نحوۀ گزارش دادن را به ما آموزش دادند.
*آقای دکتر مجیدزاده الان کجا هستند؟
در فرانسه زندگی میکنند و بنده هنوز هم با ایشان ارتباط دارم.
*دربارۀ جیرفت چه میگویند؟
متاسفانه به دلیل حواشی متعددی که پیش آمد، کاوشهای جیرفت متوقف شد ولی ایشان از جیرفت پا پس نکشیده است. در این چند سالی که کاوش تعطیل شد، دکتر مجیدزاده، یافتههای فصلهایی که کاوش شده بود را تبدیل به کتاب کرد. الان هم به دلیل کهولت سن نمیتوانند حضور داشته باشند و دکتر سجادی را به عنوان کاوشگر معرفی کردهاند. در حال حاضر، دلیل اصلی عدم ازسرگیری کاوشهای جیرفت، نبود اعتبار است.
* در ارتباطات تلفنی که دارید، آخرین اظهارنظری که ایشان دربارۀ جیرفت داشتند چه بوده است؟
ایشان دلتنگ جیرفت هستند. دکتر مجیدزاده هنوز و همچنان در حال کار و مطالعه بر روی کنارصندل و نظریهای که ارائه کردند هستند و به اینجا رسیدهاند که اگر اینجا تمدن ارت نیست، احتمالا مرهشی باشد.
*خیلی حیف است که کاوشهای کنارصندل تعطیل شدهاند؟
خیلی خیلی حیف است.
*اما شما در ابتدای گفتوگو اعلام کردید که مخزن امن برای اشیای باستانی همان تپهها هستند و بهتر است کاوش گسترده انجام نشود.
در جیرفت شاید 100 تپه شبیه کنارصندل داشته باشیم. من میگویم همه را کاوش نکنیم ولی کاوشهای کنارصندل که مهم است را همچنان ادامه دهیم.
*چند فصل برای تکمیل کاوشهای کنارصندل نیاز است؟
شاید صد فصل دیگر! اگر محوطۀ کنارصندل که حدود دو کیلومتر در سه کیلومتر است را مثل یک کاغذ آچهار درنظر بگیرید، شش فصلی را که دکتر مجیدزاده کار کرده، انگار شش نقطه در این صفحه گذاشته شده است؛ حالا اگر بخواهیم کل صفحه را نقطه بگذاریم چهقدر کار باقی مانده است؟ چرا میگویم کاوشها باید ادامه یابد؟ یکی برای اینکه سرنوشت نظریهای که دکتر مجیدزاده اعلام کردهاند را مشخص کنیم؛ اینکه جیرفت یکی از خاستگاههای تمدن بشری است. برای ذکر دلیل بعدی، این نکته را یادآور میشوم که ما ادوار مختلف تاریخی ـ فرهنگی داریم: پارینهسنگی، نوسنگی، مسسنگی، مفرغ، عصر آهن، مادها، هخامنشیان، اشکانیان، ساسانیان و قرون اسلامی. متاسفانه شناخت ما از کل استان کرمان فقط از دورۀ مفرغ و شهرنشینی و دورۀ مسسنگی است که تپه یحیی و تل ابلیس را شامل میشود. از دوران هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان هیچ اطلاعی نداریم. از پارینهسنگی کرمان چیزی نمیدانیم. از نوسنگی اخیرا کاوشهایی که دکتر سلیمانی در تپۀ گاوکشی انجام داده، شناختی به ما داده است. برخی از دوستان به شوخی به من میگویند که: از عصر حجر تا قجر کار میکنی. باستانشناسان معمولا روی دورۀ خاصی کار میکنند اما من از آنجا که در باستانشناسی کرمان خیلی کم کار شده، از عصر حجر یعنی پارینهسنگی تا قاجار را کار میکنم و وقتی مقاله مینویسم یا بررسی باستانشناسی یا کاوش میکنم برایم مهم نیست در چه دورهای است. برایم فقط مهم این است که این خلاء اطلاعاتی دربارۀ کرمان را پر کنم. تا حدی هم موفق شدهام؛ مثلا اگر پنج سال پیش دربارۀ قلعهدختر و قلعهاردشیر در اینترنت جستوجو میکردید، حتی یک مقاله هم نبود ولی از وقتی من آنجا کار کردم؛ تاکنون پنج مقاله منتشر شده است.
*باستانشناسان خیلی کم با مردم ارتباط میگیرند. چرا؟ فکر میکنند مردم حرفشان را نمیفهمند یا برایشان مهم نیست که مردم بدانند به چه دادههای جدیدی دست پیدا کردهاند؟
متاسفانه از زمانی که باستانشناسی در ایران شکل گرفته تا امروز، اغلب باستانشناسان با زبان تخصصی صحبت کردهاند. مثلا از عصر مسسنگ یا عصر مفرغ میگویند ولی هیچکس حتی افرادی که تاریخ خواندهاند نمیدانند عصر مسسنگ چه دورانی است؟ این را قبول دارم که در نحوۀ ارائه و اجرا ضعف داریم و درصد کمی از باستانشناسان از واژههای تخصصی کمتر استفاده میکنند. بنده اما از کسانی هستم که دغدغۀ این موضوع را دارم و به همین دلیل، گاهی یادداشتهایی در رسانهها منتشر میکنم. این را هم باید مدنظر داشت که وقتی به یافتهای دسترسی پیدا میکنیم، ابتدا باید مقالۀ آن را بنویسیم و اگر تایید شد، بعد، عمومی شود. اما به نظرم، همۀ ما باستانشناسان باید تلاش و ثابت کنیم جنوبشرق ایران در تمدنسازی بشری سهم داشته است. خود من کلیدواژۀ همۀ کارهایم کرمان است. از دوران پارینهسنگی تا قاجار فقط دو دوره را کار کردیم آن هم خیلی کوتاه. در برخی از دورههای مهم تاریخی اعم از هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان که مرکز حکومتشان در فارس بوده، ما در فاصلۀ نزدیکی از آنجا بودهایم ولی متاسفانه هیچ اطلاعی از کرمان آن دوران نداریم.
*هیچ سایت باستانی در سطح بینالمللی هست که آرزو داشته باشید کاوش کنید؟
بله؛ در عراق، بابل، اور یا غار شنیدار که اولین خاستگاه انسانهای نئاندرتال است. قسمتهایی از هند هم محوطههای باستانی شاخصی دارد که دوست دارم کاوش در آنجا را تجربه کنم.
*در مصر چهطور؟
نه. مصر آرزویم نیست. باستانشناسان مطرح دنیا در بینالنهرین عراق کار میکنند که پیچیدگیهای خاص خود را دارد و خاک محوطۀ باستانی طوری با اشیا و معماری مدفون عجین شده که تکنیک خاصی برای کاوش آن نیاز است اما در مصر، یا اشیا و معماریها سنگی هستند یا در زیر ریگزار مدفون شدهاند و اگر دقت کنید، هیچ باستانشناس مطرح تکنیکالی در مصر کار نمیکند. باستانشناسی مصر بیشتر در راستای باستانشناسی گردشگری است ولی باستانشناسی خاورمیانه از جمله ایران و عراق در زمینۀ نشان دادن خاستگاه تمدن بشری است. / الف
نظر خود را بنویسید