گروه فرهنگوهنر ـ محمدعلی علومی نویسنده، پژوهشگر و طنزپرداز معاصر کرمانی است که رمانهایی از جمله «سوگ مغان»، «آذرستان، ظلمات»، «اندوهگرد»، «پریباد»، «داستانهای غریب مردمان عادی»، «هزار و یک شب نو»، «خانه کوچک» و «عطای پهلوان» را در پرونده ادبی خود دارد. او به تازگی و در جریان نمایشگاه کتاب کرمان نمایشگاهی از آثار نقاشی خود را نیز در معرض دید مخاطبان خود قرار داده است.
به گزارش فردایکرمان، خبرگزاری ایبنا به همین بهانه با او گفتوگویی داشته است که در ادامه میخوانید:
جناب آقای علومی، در کرمان چه میکنید مشغول به چه کاری در بم هستید؟
روزی یکی از دوستان هنرمند و شش دانگ من به یکی از شاعران سرشناس کشور گفته بود؛ علومی از نسل دایناسورهاست و به گمانم این تعریف بسیار درستی است. نسل منقرض شدهای که هنوز آنقدر عقل پیدا نکرده است تا ببیند باد از کجا میآید تا به همان طرف، بادش دهد. بگذریم، طی ماههای گذشته، وقت گذاشتم تا «خانهفرهنگ» مردم بم را بر پا کنم به این قصد که آخرین گنجینههای ما در قصهها، دوبیتیها، ترانهها و آداب و رسوم گردآوری و تحلیل شود. همینجا از همهی اشخاصی که دلسوز فرهنگ وطن هستند تقاضای یاری دارم چون خود من هیچ نیرویی که بتواند پشتیبانم باشد ندارم و در سراسر جهان از قدیم مرسوم است که یا ثروتمندان یا دولتها و یا هر دو از کارهای فرهنگی حمایت کردهاند. مونهاش خاندانی است که از داوینچی به مدت ۱۰ سال حمایت کرد تا مجسمهای از بزرگ آن خاندان بسازد و افتخارشان هم این بود که دارند به توسعهی هنر فکر میکنند. خوشبختانه ما ملت چندهزارسالهای هستیم، باید به فرهنگ مردم اهمیت بدهیم؛ البته جدای از دولت؛ اغلب ثروتمندان نیز ترجیح میدهند که برای ۱۰۰۱مین بار به آنتالیا بروند ولی هزینهای صرف حفظ فرهنگ باستانی نکنند و جالب است که همه به تاریخی مینازند که بخشی از آن در فرهنگ مردم منعکس شده است. به هر حال مدت طولانی صرف این کار کردم که تاکنون نتیجهی مورد نظر را نداشته است.
برای آینده چه برنامههایی را پیگیری میکنید و مشغول به چه کارهای دیگری خواهید شد؟
دنبال این هستم که دوباره جشنواره سراسری طنز و کاریکاتور بم را به اجرا در بیاورم. چون بعد از زلزله این جشنوارهها دیگر برگزار نشد. ملت کهن ما مصائب بیشماری را از سر گذرانده است، هیچ فاجعهای نتوانسته به یک باره این تمدن را نابود کند. این جشنواره پیش از زلزله بم برگزار شد که با تغییر دولت تعطیل شد؛ خوشبختانه با حمایت یک بخش خصوصی با گرداندگان فرهیختهی آن، برپایی جشنوارهها در حال شکلگیری است و متعاقبا اطلاعات بیشتر را به اطلاع طنزپردازان ایران خواهیم رساند. یک رمان طنز هم نوشتهام به اسم «کائوس» به معنی هرج و مرج که الهام گرفته از سرگذشت حاجی بابای اصفهانی است. منتها در روزگار مناسب اتفاق میافتد. این نوع ادبیات مشهور به پیکارسک در ادبیات جهان سابقه طولانی و متعددی نظیر دن کیشوت؛ سرگذشت تام جونز و ژیل پلاس دارد. اما در ایران از این ژانر یکی حاجی باباست و یکی موسیقی عطر گل سرخ رمان طنز از استاد عمران صلاحی و یکی هم «کائوس».
و موضوع این رمان «کائوس» چیست؟
داستان سرگذشت جوانی است که در اجتماع میچرخد و اتفاقات و رخدادها از دید او نقد میشود. این نقد، نقد جامعه است و نه نقد سیاست، چون به قول هگل، سیاست ادامهی فرهنگ مردم است.
نقاشیهایی که نمایش آنها در نمایشگاه کتاب کرمان، آغاز شده است، از کجا آمدهاند؟ چهطور به آنها رسیدید؟ اصلا خیلیها میپرسند مگر علومی نقاش است؟
در دورهی نوجوانی و جوانی نقاش خوبی بودم آنطور که در سطح استان پیوسته جزو برگزیدگان نقاشی محسوب و هر بار برای اعزام به اردوی رامسر انتخاب میشدم، اما مرحوم پدرم که معلم بود و در عینحال به کسوت روحانیت درآمده بود؛ اجازهی شرکت در اردوهای آن زمان را به من نمیداد. دوستانم مانند ایرج بسطامی میرفتند و برمیگشتند و تعریف میکرد که «دریا دیدهایم» و میگفت «جز آب چیزی نمیبینی» و این توصیف برای من نوجوان، خارج از تصوراتم بود انگار به یک انسان سادهدل روستایی گفته شود که کهکشان بینهایت است یا جنگل چنان است که تا چشم کار میکند درخت دیده میشود. بههر حال در اولین کنکور نظام جدید هم در رشتهی نقاشی دانشگاه تهران قبول شدم، هم در رشتهی علوم سیاسی دانشگاه تهران. متاثر از فضای اول انقلاب به دانشکده سیاست رفتم تا داد مستضعفان را از مستکبران ستانده و عدالت را بر پا نمایم و ایران را رشک جهانیان بگردانم. خیلی زود متوجه شدم که دلسوزتر از من برای پیشرفت ایران و رفاه هموطنان آن قدر زیاد هستند که آن چه در شمار ناید منم! امکان تغییر رشته نبود مدت کوتاهی نزد روانشاد استاد هانیبال الخاص و همچنین استاد آغداشلو تعلیمات اولیه را دیدم. هر دو بزرگوار گفتند به عنوان نقاش که برای خودش کار میکند کارم جالب توجه است اما کنار ما کار کن تا تمام فنون و تکنیک را بیاموزی. این کار مقدورم نبود چون که هیچ علاقهای به تهران نداشتم و امکان زندگی در آنجا برایم مهیا نبود. مدتها گذشت تا آن معشوق قدیمی در خم کوچهای در شهرمان بم به سراغم آمد. مدتی همدیگر را نگریستیم و گریستیم؛ آن معشوق فعلا مرا با خود برده است تا سر از کجا در بیاورم نمیدانم.
از ماحصل این عشقبازی! بگویید؛ چند اثر و در چه سبکی؟
۱۰-۱۲ تا اثر هستند. سبک عامیانه به شیوه نقاشی چاپ سنگی. جز این که رنگی هستند و احتمالا تخیل در نقاشیها پیچیدهتر است چون از چاپ سنگی ۱۰۰سال گذشته است. نقاشی عامیانه متاثر از چاپ سنگی و الهام گرفته از نمادهای بیستون و فرهنگ مردم کردستان است. مثلا یک نقاشی جشن نوروز را تصویر میکند و یک نقاشی دیگر تصویری از آناهیتاست.
شما نقاشیهایتان را به مردم زلزلهزده کرمانشاه نیز اهدا کردهاید و عواید فروشش را نیز؛ از این ماجرا هم بگویید.
چون خود ما زلزلهزده هستیم، زلزله مهیبی در بم رخ داد که عواقبش هنوز هم همراهمان است. در این مصائب، غذا و پوشاک مهم است، چه برسد چه نرسد. ولی جای یک چیز خالی است و آن ابراز همدلی و همراهی از طریق هنر است. خواستم به عنوان یک بمی به زلزلهزدگان کرمانشاه بگویم به یادتان هستیم و این آثار را برای شما کشیدهام؛ این کاری بود که تا حالا انجام نشده بود. تصور کنید بعد از زلزله بم هنرمندان کشور، عکسی، مجسمهای، اثری به زلزلهزدگان هدیه میدادند، به یقین تاثیر آن از غذا و پوشاک ماندگارتر بود و به دل مینشست. چون همدلی از همزبانی بهتر است. با کشیدن این نقاشیها خواستم ابراز همدلی نمادینی کرده باشم با مردم کرمانشاه و این کاری بود که بلد بودم و کار سنگینی هم نیست. کار اصلی را کسانی مثل خانم کلباسی انجام میدهند که شب و روزشان را برای مردم آنجا گذاشتهاند. به گمانم یکی از کارکردهای آن ایجاد همدلی میان انسانهاست و من از طریق معشوقی به نام نقاشی خواستم با مردمی که میدانم سرما دارد اذیتشان میکند همدلی کرده باشم. کاری که من میتوانم بکنم همین است.
نظر خود را بنویسید