فردایکرمان - سیدمحمدعلی گلابزاده: معمولاً وقتی سخن از رشد تولید به میان میآید اکثر افراد جامعه، مرغ خیالشان بر بام خودروسازی و تولیدات کشاورزی و لبنی و ... امثال اینها مینشیند، بیآنکه فکر کنند در این میان، فرهنگ و هنر هم جا و مکانی دارد و مقولۀ تولید با این پدیده نیز آشناست، اگرچه: «میان ماه من تا ماه گردون / تفاوت از زمین تا آسمان است»؛ زیرا وقتی بحث تولید خودرو با بهرههای میلیاردی هزار هزار را، در کنار تولید دلآزار در مقولۀ کتاب میگذاریم، آن وقت حدیث فیل و فنجان به یاد میآید.
اینک در سالی که به نام «مهار تورم و رشد تولید» زیب و زیور یافته و بارقۀ امیدی در دلها ایجاد کرده است، برای این خدمتگزار که قریب نیمقرن خاکِ بازارِ فرهنگ را خورده و کوشیدهام تا خود را به این لباس مقدس آراسته کنم، پرسشهایی مطرح است که نمیدانم مسئول یا مسئولینی را حال و هوای پاسخگویی هست؟
باری، اگر اهل فرهنگ در چرخۀ تولید بگنجند و به ویژه نویسندگان و اهل تألیف و نشر، در زمرۀ اهل تولید شرف حضور یابند، آن وقت این کلام جاری میشود که ما را هم سر همراهی است و تمامی آرزوی خود را به کار گرفتهایم تا در این رهگذر، نقشی داشته باشیم و تولیدات ناقابل فرهنگی را افزایش دهیم، امّا پرسشمان این است که چگونه؟ و چه کسی راه چارهای برایمان میگشاید؟
چه کسی است نداند که کتاب و برخی تولیدات فرهنگی دیگر، در سبد نیازهای اولیۀ جامعۀ ما جایی ندارد، آنکه تلاش او به تأمین معاش و رفع احتیاجات روزانهاش منتهی میشود، با کتاب چه کار دارد؟ حتی با سینما و تیاتر و دیگر هنرها هم بیگانه میشود. به قول معروف «اینقدر هست غم توشه، که عاشقی فراموشه»، پس در این صورت، انتظار اینکه برای تولیدات فرهنگی نیز مانند تولید خودرو و کالاهایی از این دست، صف درهم فشرده تشکیل شود و فانوس چشم عاشقان و دلباختگان به راه یار و نگار برافروخته گردد، بسی ناشیانه است. حتی اینکه فکر کنیم با یکبار و دو بار درخواست و توضیح و شرح یک مجموعه، مؤلف بتواند به عرضۀ تولیدات خود بپردازد، نیز سادهلوحانه است.
آنچه در این میان سوهان روح تولیدکنندگان آثار فرهنگی به ویژه مؤلفین و نگارندهها و ناشرین شده است بیحرمتی حتی از سوی برخی خواص است. همین چند هفته پیش، اثری که اخیراً از تنور طبع بیرون آمده و حاصل چند سال کار پژوهشی بوه و به دو زبان فارسی و لاتین تهیه و به صورت تمام رنگی با کاغذ گلاسه و به صورت تحریری ـ تصویری عرضه شده را به یکی از مقامات طراز اول استان نشان دادم و به ایشان عرض کردم که این مجموعۀ مختصر، خلاصۀ تاریخ کرمان از ابتدای دورههای تاریخی و تمدن اولیه تا به امروز است که می توان آن را در حدود یکی دو ساعت مطالعه کرد و با تاریخ کرمان آشنایی کلی بدست آورد، پیشنهاد من این است چون متأسفانه حتی برخی مدیران ما با تاریخ دیارشان چندان آشنا نیستند، نسخهای از این مجموعه نفیس به آنها هدیه شود.
مسئول مورد نظر که خود از چهرههای فرهنگی و علاقهمند بشمار میرود، چنان از این پیشنهاد استقبال کرد که موجب شرمندگی من شد. پس از مدتی از سوی همکاران ایشان زمزمهای بلند شد که آیا عرضۀ این کتاب، رایگان خواهد بود؟ با تعجب توضیح دادم که در تمام سالهایی که مشغول نوشتن و جمعآوری این اثر بودم نه حقوق و دستمزدی از نهاد و ارگان و شخص حقوقی و حقیقی دریافت کردم، نه یک برگ کاغذ دولتی به آن تعلق گرفت، نه حتی هزینۀ چاپ و صحافی آن به طور اقساط مورد توافق واقع شد، تا آنجا که الزاماً کار چاپ آن با دریافت وام بانکی صورت گرفت، حالا چگونه عرضۀ رایگان این اثر مطرح میشود؟
انتظار داشتم این توضیح برای دفتر آن مقام، محترم شمرده شود، که آن هم نشد، باز هم یادداشتی ارسال کردم که: چون برای مقام دستوردهنده احترام ویژه ای قایل هستم تعداد مورد نیاز را تقدیم میکنم و هزینه آن را نیز تقبل مینمایم.
آری، این رنج تا آنجا دامنگیر اهل فرهنگ و بخصوص اصحاب نشر و تألیف میشود که گاه احساس میکنند حرمت کتاب و تولیدات فرهنگی زیر پا گذاشته شده، در میان دلایل مختلف این اوضاع غمبار، یکی هم گرانی بیحد و حساب مواد لازم برای تولید فرهنگی است. در گذشته، کتابی که با کاغذ بندی 60 و 70 هزار تومان و چاپ و صحافی مناسب، با قیمت 20 ـ 30 هزار تومان عرضه میشد، حداقل آسان بدست خواهانش میرسید و در بسیاری از موارد حتی آنها که در حاشیۀ مسایل فرهنگی هستند نیز از خرید آن دریغ نمیکردند، آنگونه که نویسنده و مؤلف و ناشر، احساس نسبتاً خوبی داشت، زیرا اگر بهره مالی نمیرساند، لااقل دلخوشیِ فروش و توزیع آن، او را به ادامه راه امیدوار میساخت. البته از یاد نبریم که باز هم انبارهای ناشرین گاه اینقدر از کتاب انباشته میشد که دیدن آن، آیینۀ دق آنها بشمار میرفت. امّا امروز کار به جایی رسیده که بعضیها کاملاً با کتاب بیگانه شده و اصلاً حاضر نیستند دور و برِ آن ظاهر شوند، وقتی به قیمت پشت جلد نظر میاندازند، با گشودن بیشتر چشمها و آویزان کردن لبها، تعجب خود را اعلام و راه خویش را در پیش می گیرند. در این میان حتی برخی نهادهای فرهنگی که در گذشته دستی به پر و بال مؤلفین و ناشرین میگرفتند و تعدادی را خریداری میکردند، امروز روی عنایتی نشان نمیدهند. اکنون کار به جایی رسیده که نویسندگان باید حاصل عمر خود یعنی تألیفات خویش را با هزینۀ شخصی به چاپ برسانند و بعد از چندین ماه و چند سال، به صورت قطره چکانی قسمتی از آن را باز گردانند. نتیجه اینکه بر عمر رفتۀ خود افسوس بخورند.
وزارت محترم ارشاد تلاش کرده تا با کاغذ ارزانتر، کمک اندکی به مؤلفین و ناشرین داشته باشد که آن هم عملی نشده و معلوم نیست اگر چنین کاغذی وجود داشته، سهم چه کسانی شده زیرا قریب یکسال است درخواست سه عنوان کتاب برای تهیه کاغذ در نوبت هستم، امّا حتی یک برگ هم نصیب مان نشده است.
اینک پرسش اینجاست که طرفداران رشد تولید فرهنگی، چگونه پای در این عرصه بگذارند؟ آیا در این وانفسا کسی را تاب ادامۀ این وضعیت وجود دارد؟ آیا راه تولید فرهنگی جای دیگری است و ما نسل گذشته از آن بیخبریم؟ آیا چاپ کتاب را باید فراموش کرد و برای تولید فرهنگی باید به سمت و سوی امکانات جدید رفت؟ آیا بهتر نیست وزارت محترم ارشاد در این راه گامی بردارد و با کارشناسی و سنجیدن جوانب مختلف، تکلیف را روشن سازد؟
افسوس که بعد از هفتاد سال حشر و نشر با کتاب و نوشته و قلم و کاغذ و دفتر ـ حداقل نسل قدیمی را ـ هیچ امکانات دیگری راضی نمیکند، تا ننویسم و جاری قلم را بر صحیفه دفتر دنبال نکنم و تا زمانی که صفحات کتاب را ورق نزنم و بوی دلاویز کاغذ را استشمام نکنم، لذت نمی برم. آیا این شیوۀ فرهنگی از مد افتاده و ما سوراخ دعا را گم کرده ایم؟
بهرروی، ای کاش تولیدات فرهنگی را هم در جمع سایر تولیداتی که هر بام و شام نگاهها را به سوی خود میکشاند، مانند تولید خودرو و برنج و کشک و ماکارونی و ... به حساب آوریم و در این سال مقدسی که به این مقولۀ گرانقدر آراسته شده است راهی بنماییم تا رهپویان بدانند مقصدشان کجاست و اصلاً این طریق را ادامه دهند یا بیجهت عمر خود را بر سر این سودا نگذارند و به سوی تولیدات دیگری گام بردارند که قدر و منزلتی دارد. با این توضیح که از یاد نبردهام، زیربنای تمامی ارزشهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و ... فرهنگ است و «فرّ» همه این مقولهها را باید در اصل «فرهنگ» جستجو کرد.
مجموعه این دردها را کنار هم بگذارید و به این پرسش پاسخ دهید که «رشد تولید فرهنگی» چگونه صورت گیرد؟
حسن ختام اینکه: نمیدانم خواجوی کرمانی، وانفسای مشابه روزگار خود را به نظم کشید یا در آیینه خیال، این زمانه را می دید که گفت:
«رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز / تا داد خود از مهتر و کهتر بستانی».
نظر خود را بنویسید