فردایکرمان – گروه فرهنگوهنر: هوشنگ مرادیکرمانی «احمدرضا احمدی» را به کلوتهای شهداد کرمان تشبیه میکند که از هر طرف که به آن بنگرید، معنایی دارد و معتقد است اگر احمدرضا احمدی شعر هم نمیگفت، شاعر بود.
این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در پی درگذشت احمدرضا احمدی، شاعر و نویسنده کرمانی اظهار کرد: «احمدرضا احمدی در زمانۀ خاصی در موقعیت خاصی قرار گرفت؛ او دوستان بسیاری داشت، مجلسآرا و شیرین بود. با وجود اینکه بیش از ۶۰ سال بود از کرمان به تهران آمده بود، تهلهجۀ کرمانیاش را حفظ کرده بود و لطیفهها را با همان لهجهاش میگفت که به دل مینشست».
وی ادامه داد: «احمدرضا خلاق بود و نگاه خلاقانهای به ادبیات داشت، صرفاً بهخاطر اینکه شعری بگوید، شعر نمیگفت؛ بلکه نگاهش به دنیا را در قالب واژهها میریخت و شعر میگفت و به همین دلیل برخی شعرهایش را نمیفهمیدند».
مرادیکرمانی با بیان اینکه بیش از اینکه شعر احمدرضا در جامعه حضور داشته باشد، شخصیتش حضور داشت، گفت: «احمدرضا، ازجمله اسمهای خاص ادبیات ماست، زمانی که احمدرضا گفته میشود، کسانی که در حوزۀ ادبیات فعال هستند، غیر از احمدرضا احمدی سراغ کس دیگری نمیروند؛ اسم کوچکش معروفتر از فامیلیاش بود و تقریباً چنین چیزی را نداریم».
به گزارش فردایکرمان به نقل از ایسنا، نویسنده «قصههای مجید» در بخش دیگری از سخنانش گفت: «احمدرضا احمدی شخصیت و رفتار خاصی داشت، با وجود اینکه او را نقد میکردند، کینۀ کسی را به دل نمیگرفت. گاه با طنزهای خوب سخن میگفت؛ این اواخر در بیمارستان از او شنیدم، من تنها شاعر در جهان هستم که هم با با باتری کار میکنم هم با برق! (اشاره به باتری قلب و تنفس با دستگاه اکسیژن) و هیچکس مثل من دوگانهسوز نیست!».
وی خاطرنشان کرد: «احمدرضا شعر گفت و روی شعرهایش ایستاد، گفت من همین هستم. خیلی جاها چون شعرش را نمیفهمیدند با نقد روبهرو شد و من هم نمیفهمیدم و میگفتم باید شعرش را بخواند و خودش معنا کند. اما شعرهایش مانند گلهایی که بهار را نوید میدهند، بود. گاه شعرش تمام میشد، ابتدا میگفتی خب یعنی چه؟ اما دوباره و سهباره که میخواندی این گلها پیدا میشد. لطافت نگاهش در شعرهایش جذاب بود؛ اما واقعیت این است اصلاً مجلسی نبود که در جمع خوانده شود».
مرادیکرمانی با بیان اینکه برخی حتی اگر شعر نگویند، شاعر هستند، گفت: «اگر احمدرضا شعر هم نمیگفت شاعر بود؛ اینگونه نبود که بخواهید به استناد فلان شعرش بگویید شاعر خوبی است. احمد شاملو هم همینطور بود؛ اگر شعر هم نمیگفت شاعر بود. من شعرگو نیستم؛ اما شعرخوان هستم. احمدی از کرمانیهای مهم و معروف بود. در واقع طایفۀ احمدیها معروف است و نیای مذهبی داشت و کارهای فرهنگی میکردند».
وی با بیان اینکه احمدرضا احمدی مانند شعرهایش آدم خاصی بود، گفت: «او از ادبیات قدیم شناخت داشت؛ اما در شعرهایش نمود نداشت و شعرش اینگونه نبود که آدم فکر کند احمدرضا احمدی، نظامی یا حافظ خوانده است. گاه که با هم بودیم نمیگفت بیا غزلی از حافظ بخوانیم؛ اینگونه نبود. احمدرضا مانند مجسمۀ امروزی بود؛ مجسمههایی که از هر طرف میتوان دید و میتوان معنا کرد؛ کانسپچوال آرت یا هنرهای مفهومی. حتی میتوان گفت احمدرضا مانند کلوتهای شهداد کرمان بود، سازههایی که از هر طرف نگاه کنی معنایی پیدا میکند، چنین تعریفی میتوان از احمدرضا داشت، از هر طرف که بنگری معنایی دارد».
این نویسنده ادبیات کودک با بیان اینکه احمدرضا احمدی در ادبیات کودک و نوجوان بهنوعی پیشرو بود و حتی توانست در لیست نامزدهای جایزۀ هانس کریستین اندرسن قرار بگیرد، گفت: «نوشتههای احمدرضا احمدی برای کودکان و نوجوانان مانند شعرهایش خاص بود، بعید میدانم همۀ بچهها درک کرده باشند که چه چیزی گفته است. جنس ادبیات کودک او شباهتی با کتابهای کلیشهای و بازاری نداشت، در واقع از جنسی نبود که همه را بتواند راضی کند».
مرادیکرمانی در پایان با تأکید بر اینکه شخصت احمدرضا احمدی تخت و صاف نبود و مانند مجسمهای بود که باید دورش میچرخیدید و نگاه میکردید گفت: «او زوایای مختلفی داشت. او خدمات بسیاری در کانون ارائه کرده بود، کارهایی در موسیقی ایجاد کرده بود که بینظیر بود. در آن سالها کسی در بیرون نمیآمد که شعر و متن دکلمه را ضبط کند؛ اما یکی از کارهای ماندگار او در کانون «رباعیات خیام» است که کار مشترک احمد شاملو و محمدرضا شجریان بود. او از دوستان خیلی نزدیک مسعود کیمیایی هم بود». /پ
نظر خود را بنویسید