فردایکرمان - سیدمحمدعلی گلابزاده*: بیان غلط یکی از مدیران بخشهای کلیدی و مهم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در یک مراسم رسمی و با حضور چهرههای فرهنگی و سینمایی کشور، آن هم به مناسبت دههفجر، نه از نظر جامعۀ ما قابل گذشت است و نه تاریخ آن را از یاد خواهد برد. زیرا خطا و اشتباه، آن هم از یک مقام وزارت ارشاد ـ که قرار است مرشد همگان باشد ـ نه در یک مورد، بل مجموعهای از خبطها و بیتدبیریهایی که حتی اگر از یک فرد معمولی و بیسواد و در یک دورهمی ساده و خانوادگی هم صورت میگرفت، قهقهۀ حاضرین را نمیشد کنترل کرد.
اولاً، کی، کجا و چهکسی دهۀ فجر را لحظۀ سال تحویل نامیده که ایشان در مراسم جشنوارۀ فیلم فجر آن را حُسن آغاز صحبت و سخنرانی خود قرار داد؟! البته خدا خواست ایشان آیۀ «و لقد ارسلنا موسی بآیاتنا ان اخرج...» که مناسب این ایام است را نخواند، زیرا با آن اشتباهات، همانجا فریاد از قرآنپژوهان برمیخاست و وضعیتی پیش میآمد که قابل کنترل نبود.
ثانیاً، کدام شخص حقیقی یا حقوقی ـ عالم یا عابد ـ ملّا یا جاهل، چهل روز پیش از تحویل سال، دعای سال تحویل را خوانده؟
ثالثاً، ارتباط این دعا با مراسم پایانی یا هر کدام از بخشهای جشنواره، چه بود؟ آیا اصل «فصاحت و بلاغت» به گوش ایشان نخورده بود و نمیدانست، مطلب، هر قدر زیبا باشد اگر در جای خود ادا نشود، تأثیر منفی دارد؟ درست مثل اینکه کسی در سر سفرۀ عقد یک زوج جوان، شعر محتشم کاشانی را بخواند، زیرا هنوز نگفته «باز این چه شورش است» شورش از خلق برمیخیزد و از همه مهمتر، حرمت آن همه بزرگی و عظمت و صلابت کلام فرو میریزد.
رابعاً، مگر دعای سال تحویل، فرمول فیزیک اتمی یا جملهای ثقیل و سنگین از «تاریخ وصّاف» بود که ایشان آن را با اشتباهاتی اینقدر عجیب و حیرتانگیز قرائت فرمودند؟
حالا شما انتظار دارید کارگردان، تهیهکننده یا اهالی سینما که برخی از آنها دهها سال از عمر خود را صرف تحصیل و علماندوزی نمودند و آثار فاخری تولید کردند که ماندگار تاریخ سینمای ما شد، از اینگونه مدیران پیروی کنند؟!
وقتی نماینده مجلس در یک روُخوانی، موزه لوور را لووِر میخواند و یک مدیر برجستۀ فرهنگی، دعای سال تحویل را اینگونه عرضه میکند و گویندۀ کار کشتۀ سیمای جمهوری اسلامی در برنامه فرهنگی – اجتماعی، به عدهای خرده میگیرد که: خواجویِ شیرزای را کرمانی میگویند!!! و دهها نمونه از این دست... آیا نباید نگران بود؟ آیا به راستی این نمونهها مشتی از خروار است یا استثناهائی است که باید از کنار آن گذشت؟ به فرض که ما آن را از یاد ببریم، مگر تاریخ اینها را فراموش میکند؟
از روزی که آن نمایندۀ زنِ مجلس شورای ملی، «سَنَدِ رُقّیَت» (سند بردگی) را «سِنْدِرقیت» خواند شصت سال میگذرد، اما هنوز دستمایۀ طنز تاریخ و تاریخنگاران است.
فراموش نکنیم که مدیران بیسواد، ارزشهای جامعۀ خود را بر باد میدهند و چوب حراج آن را به صدا در میآورند، کما اینکه عکس موضوع نیز صادق است. اگر دهها مجموعۀ گرانسنگ و ارزشمند چون: میدان امام و مسجد امام و چهلستون و مسجد شیخ لطفالله و منار جنبان اصفهان و مجموعۀ گنجعلیخان کرمان و... روزگار شاه عباس صفوی را غرق در ارزشهای هنری ماندگار ساخته، همۀ اینها مدیون دو بزرگ مردی است که به تقاضای شاه صفوی مشاور او بودند و این آثار را زمینهسازی میکردند. یعنی «میرداماد» و «شیخ بهائی» دو اسطورۀ علم و ادب و فرهنگ و خداجویی.
ای کاش از گزینش مدیرانی که «حَولِ حالنا» میگویند «هول» کنیم و داوری بیترحم تاریخ را از یاد نبریم.
«مر این گفته را گر بود ناصواب / بسوزان به آتش، بشویان به آب»
* مدیر مرکز کرمانشناسی
نظر خود را بنویسید