فردایکرمان - دکتر محمدمهدی شفازند: یکشنبه دوم اردیبهشتماه، باتفاق تعدادی از پیشکسوتان لشکر ۴۱ ثارالله در آبادان و مناطق عملیاتی بودیم که خبر درگذشت حاج احمدآقا را شنیدم. ایشان متولد ۱۳۱۰ بود و در ۹۳ سالگی، بدون رنج و محنت و در کمال آرامش در کرمان و در منزلی که بیش از ۶۰ سال در آنجا زندگی کرده بودند، درگذشت.
مرحوم حاجآقا دلیلی اصالتاً یزدی بودند؛ وقتی که کرمان و یزد یک مجموعه بود و استان هشتم را شکل میداد و در دروازۀ ریگآباد، یکی از شش دروازۀ مشهور و در جنوب شهر کرمان ساکن شده بودند. حاج احمدآقا یک برادر به نام آقامجید داشت که سالها پیش به رحمت خدا رفت و از ایشان ۲ پسر و ۲ دختر باقی ماند. یک خواهر ایشان به نام ملکه خانم؛ در زلزله ۷/۴ ریشتری طبس در ۲۵ شهریور ۱۳۵۷ باتفاق ۴۰ نفر از بستگان جان باخت؛ آن هم در شبی که در مراسم عروسی دخترشان شرکت کرده بودند و همگی به دیدار حق شتافتند. خواهر دیگر حاج احمدآقا به نام کوچکسلطان؛ در سال ۱۳۵۸ درگذشته بود و خواهر دیگرشان (مادرم- به نام ربابه) در سال ۱۳۸۵ از دنیا رفتهاند.
ایشان فرهنگی بود و از طریق تحصیل در دانشسرای مقدماتی وارد آموزش و پرورش شده بود و کار خود را به عنوان ناظم یک مدرسه، در سیرجان آغاز نمود و سپس ناظم مدرسهای در خیابان شهاب کرمان شد. کسانی که در آن زمان، در آن مدرسه معلم یا دانشآموز بودند، از یک سرّپوشی شگفتآور توسط مرحوم دلیلی خبر دارند که نشان از نجابت ذاتی این مرد و تدّین واقعی او برای حفظ آبروی دیگران داشت.
مرحوم حاجاحمد دلیلی بهدلیل ایمان و التزام عملی به مبانی اخلاقی و همین ویژگیهای انسانی، کارپرداز آموزش و پرورش شد و چند دهه؛ یعنی تا زمان بازنشستگی، مستمراً کارپرداز کل استان بود. مسئولیتی خطیر که به جرات و با اطمینان میتوان گفت که حتی یک ریال شبههناک از این سمت، وارد زندگی ایشان نشد. کاری که شبیه نگهداری آتش گداخته در کف مشت بود!
تاسیس مدارس احمدی و علوی در کرمان
بعد از کودتای ۲۸ مرداد اولین جرقّۀ تاسیس مدارس مدرن اسلامی، توسط علّامه کرباسچیان در تهران زده شد و مدرسه علوی و نیکان راهاندازی شدند و در ادامه، مدارس مشابهی چون احسان، کمال، روزبه، روشنگر و فخریه تاسیس شدند.
تاسیس مدرسه رفاه توسط شهیدان بهشتی، باهنر، رجایی، مرحوم هاشمیرفسنجانی و برخی دیگر از شخصیتهای سیاسی ـ فرهنگی که مخالف رژیم پهلوی و مخالف راهبرد آموزشی غرب بودند هم از آن جمله بود. مدرسهای که اولین پایگاه انقلاب پس از ورود امام خمینی(ره) به ایران شد و در خاطرهها باقی مانده است.
علامه کرباسچیان ـ متولد ۱۲۹۳ متوفای ۱۳۸۲ در بخشی از وصیتنامۀ خود پیرامون تاسیس مدرسه علوی نوشته بود:
«... بعضی از افراد متدین در سال ۱۳۳۴ با هدف انسانسازی، به تأسیس مدرسه علوی اقدام کردند و هدفشان این بود که مدرسه در کنار آموزش دین و اخلاق از سطح علمی بالایی برخوردار باشند و بهترین استادان در هر رشته دعوت شوند… بنابراین، هدف مدرسه علوی تنها تربیت دکتر و مهندس نبود؛ بلکه تربیت انسانهایی با معنویت و اخلاق بود که با علوم روز آشنا باشند و با علم و تخصص خود به جامعه خدمت کند».
بدین ترتیب در کرمان نیز با همین رویکرد، ولی بدون وابستگی سازمانی به مدرسه علوی تهران، مدرسه احمدی در مقطع ابتدایی در خیابان شاپور (شریعتی فعلی) و در یک خانۀ اجارهای تاسیس شد. همزمان، موسسین مدرسهای دو طبقه و مدرن در کوچۀ سردار ساختند. جایی که روبهروی آن کاروانسرای وکیل قرار داشت و حالا به یک هتل تبدیل شده است. وقتی ساخت مدرسۀ جدید احمدی به اتمام رسید، ما دانشآموزان به صف از مدرسۀ قدیم تا جدید رفتیم. دبیرستان علوی هم در یکی از کوچههای خیابان چهارم آبان (استقلال فعلی) تاسیس شده بود و در آن دوران، نظام آموزشی به دو مقطع ابتدایی (تا ششم) و دبیرستان تقسیم میشد و در ادامه، با تغییر نظام آموزشی، مدرسه راهنمایی علوی هم در خیابان سپه به راه افتاد و البته مدتی بعد با دستگیری تعدادی از کادر مدیریتی مدرسه توسط ساواک تعطیل شد.
دقیق به خاطر ندارم که علاوه بر مرحوم محمدرضا مشارزاده، آقای مهندس عباس مشارزاده، مرحوم عبدالحسین ساوه، مرحوم علی احمدی و مرحوم دلیلی چه کسانی موسس و سهامدار مدارس احمدی و علوی بودند، اما افرادی چون آقایان ماشاءالله بیگمرادی، عطا احمدی، برادران یزدانی (پدران شهید علی و حسن)، شهید شیخعلی ایرانمنش، برادران زینی، مهدی بهرهمند، عبدالرمضانی و محمود نصری، (معلم فیزیک که بارمبندی نمرات ایشان دو صدممنفی و دو هزارم مثبت بود!)، هستۀ اصلی آموزش را در این مدارس بر عهده داشتند.
مدارس احمدی و علوی تلفیقی از دروس جدید و مبانی اسلامی و اخلاقی بود. سبکی شبیه مدارس صدرای فعلی یا دانشگاههای فردوسی مشهد و امام صادق در تهران!
در آن زمان، دانشآموزان تمام مدارس در صبحگاه، موظف به اجرای مراسم پرچم و خواندن سرود شاهنشاهی بودند و به خاطر دارم که در دبستان احمدی، مرحوم محمدرضا مشارزاده (مدیر مدرسه) این ابیات را میخواند:
«محمد فروغ فروزان عشق
محمد گل گلشن انبیا
محمد مبرا ز هر نقص و عیب...»، که گمان دارم سرودۀ مرحوم شیخالرئیس بود و ما همصدا تکرار میکردیم و گاهی نیز سرود «ای ایران ای مرز پر گهر» را میخواندیم.
حاجآقا دلیلی همراه و همگام با تعدادی دیگری از متدینّین و انقلابیون در مبارزات علیه رژیم طاغوت فعالانه شرکت نمودند و پس از آغاز جنگ تحمیلی، با حضور داوطلبانه برای تامین تدارکات و مایحتاج رزمندگان ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران و سپس تیپ و لشکر ثارالله به فرماندهی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی مشارکت نمود و بیآنکه در جستجوی نام و نان و مقامی باشد، تا آخرین روزهای حیات حاج قاسم همراهی نمود و البته سردار شهید هم قدرشناس بود و هر وقت مجالی مییافت به دیدار ایشان میرفت.
همزمان با این اقدامات حاجآقا دلیلی، همسر ایشان ـ منیرهخانم غفرانپناه هم در مدارس دخترانه فعالیت داشتند و هر کس با آقای دلیلی آشنا باشد میداند که تمام موفقیتهای ایشان در زندگی خانوادگی و اجتماعی، مدیون این بانوی نیکوسرشت و مومنه است. کسی که در تمام دوران پرفراز و نشیب قبل و بعد از انقلاب اسلامی و در دوران پر تلاطم جنگ، همراه و همدل و حامی مرحوم دلیلی بود و در تمام دوران زندگی و در جمع، جز با احترام و جز با لفظ «حاج احمدآقا»، همسرش را خطاب نکرد و ثمرۀ ازدواج آنها نیز ۳ فرزند دختر است: مهدیهخانم دکترای عمومی که مرحوم پدرشان در آغوش ایشان جان داد، مرضیهخانم و همچنین مریمخانم که فوقتخصص جنینشناسی دارد.
در سادهزیستی و مناعت طبع حاج احمدآقا و خانم غفرانپناه همین بس که بیش از ۶۰ سال در کوچۀ شماره ۵ شهاب (مصطفی خمینی) ساکن بودند و انقلاب هیچ تغییری در سبک زندگی آنها به وجود نیاورد.
حاجآقا دلیلی، مصداق بارز مخلصین لهالدین بود و دهههای متمادی نماز خود را در مسجد الهادی در همان محل زندگی خود میخواند و هنگامی که به رحمت خدا رفت، در همان منزل خودشان شستوشو داده و کفن شد و شب در آن مسجد، مهمان خداوند بود و روز بعد در آرامستان پیشکسوتان و فعالان انقلاب اسلامی، با بدرقهای با شکوه به آغوش خاک پیوست.
حاجآقا دو هفته پیش خواب دیده بود که ربابه خانم ـ خواهرشان و برادرشان آقا مجید گفته بودند: بهزودی پیش ما میآیی!
وقتی که هنگام جان دادن فرارسیده بود در منزل بودند و دخترشان هم در کنارشان بود و با آرامشی وصفناپذیر که محصول یک عمر اخلاقمداری، مردمداری و کار خالصانه برای خداوند بود، دو بار دستشان را به نشانۀ خداحافظی در هوا تکان داده بودند و یک نفس عمیق، و سپردن جان به جان آفرین همان...
نظر خود را بنویسید