فردایکرمان – گروه فرهنگوهنر: عصر شانزدهم مهرماه، همزمان با روز ملی کودک، مراسم نکوداشت هوشنگ مرادیکرمانی در تالار فرهنگوهنر کرمان برگزار شد.
سیدعلی میرافضلی، شاعر و پژوهشگر ادبیات در این مراسم با اشاره به ویژگیهای آثار مرادیکرمانی، گفت: «داستانهای استاد هوشنگ مرادیکرمانی، ویژگیهایی دارد که برای هر کدام میتوان جداگانه مطلب نوشت یا صحبت کرد. از صمیمیت فضا و نگاه انسانی و قدرت فضاسازی و تصویرگریهای استادانه تا دقت در جزئیات امور و اشیاء، طنز شریف و ژرف، و نکات دیگر که دیگران در کتابها و مقالات و پایاننامهها به آن زیاد پرداختهاند».
وی افزود: «برای من که از نوجوانی تا امروز، خوانندۀ آثار ایشان هستم، سادگی دستنیافتنی یا همان سهل ممتنع بودن زبان، یکی از ویژگیهای چشمگیر نثر مرادیکرمانی است».
به گزارش خبرنگار فردایکرمان، وی در ادامه بیان کرد: «در شعر فارسی، سعدی را استاد سادگی زبان میدانند و در مرتبۀ بعد، انوری و ایرجمیرزا را. نثر فارسی، تا اواخر دورۀ قاجار، جز استثناهایی، اغلب گرفتار پیچیدهنویسی و عربیمآبی و تکلّف و تصنّع غیر ضرور بود و در دورۀ مشروطه، نویسندگانی مانند علیاکبر دهخدا و محمدعلی جمالزاده، روانی و روشنی را به زبان نوشتاری ما برگرداندند».
میرافضلی یادآور شد: «گسترش روزنامهنگاری نیز به رسایی و طبیعی شدن زبان کمک کرد. مدیر مدرسۀ آقای مرادیکرمانی به او گفته بود که تو مثل جمالزاده مینویسی. به هوش او باید آفرین گفت. البته، و بدون اغراق، نثر مرادیکرمانی به مراتب بهتر و طبیعیتر از نثر جمالزاده است و این چیز عجیبی نیست».
وی ادامه داد: «زبان نوشتاری ما در این صد سال رشد کرده و هر نویسندۀ بزرگی به وسع خود، آن را گامی یا گامهایی به پیش برده است».
این پژوهشگر ادبیات خاطرنشان کرد: «جمالزاده اهمیت زبان محاوره و پویایی و شیرینی آن را دریافته بود، اما بعد از «یکی بود یکی نبود»، در بهکار بُردن لغات و اصطلاحات و امثال عوام، زیادهروی کرد و دچار غلظتِ محاوره و غفلت از میانهروی شد».
وی با بیان اینکه سادگی، اگر با اعتدال همراه باشد و جذابیت ایجاد کند، معجزه میآفریند، افزود: «مرادیکرمانی، ورزیدگی خود را در سادهنویسی معتدل و پویا، مرهون قلم زدن برای مطبوعات و رادیو میداند. او، اغلب، رویدادهای داستان را با جملات کوتاه و پُر تپش، پیش میبرد و این شگرد را شاید از نوشتن برای رادیو آموخته باشد».
میرافضلی گفت: «تردیدی نیست که سادگی زبان مرادیکرمانی، دشوار به دست آمده است. این سادگی، در نگاه اول، ذاتی و درونی به نظر میآید. باید هم اینگونه باشد. ساعتها و ساعتها روی آن کار شده است. عوامل صحنۀ سادگی، به چشم مخاطب نمیآیند. مخاطب، سادگی و زلالی زبان را در برابر چشم میبیند و میوۀ باغ داستان را شادمانه از درخت میچیند. اما از رنج روح نویسنده و سختکوشی و عرقریزی او خبر ندارد. واژهها، بارها، در ذهن نویسنده غوطه خورده، ورز یافته و شیوا و گویا و روان بر کاغد نشسته است».
وی تاکید کرد: «البته، سادگی با آسانگیری فرق دارد. میوۀ آسانگیری، زود بر شاخۀ زبان میپوسد».
میرافضلی با خواندن بخش کوتاهی از «داستان کلاه» مرادیکرمانی گفت: «در بخشی از داستان میخوانیم: یکبار نشسته بود روی صندلی. اتوبوس شلوغ بود. زنش را ندید که پیاده شود. خیال کرد رسیدهاند به ایستگاه درختی، که باید پیاده شود و برود خانۀ خواهرزنش. از خواب پرید و پیاده شد. دید زنش نیست. ایستگاه درختی نبود. زود پیاده شده بود. زنش نبود. دنبال اتوبوس دوید و داد زد: عصمت، عصمت! اتوبوس رفت. چه روز بدی بود آن روز. فکر کرد حالا عصمت توی ایستگاه درختی پیاده میشود و میبیند تنهاست. شوهرش نیست. غصّه میخورد».
او سپس توضیح داد: «در همین بند کوتاه، ما با هفده هجده جملۀ کوتاه سروکار داریم که به داستان چنان ضرباهنگی داده که انگار ما هم مثل پیرمرد داستان داریم دنبال اتوبوس میدویم».
شاعر کرمانی یادآور شد: «داستان بچههای پرنده نیز چنین به پایان میرسد: «مادر، لیوان چای را برداشت. برد برای بچۀ آخری، تهتغاری. پسر توی اتاقش غرق نوشتن بود. مادر چای را گذاشت روی میزش. پسر ندید. نفهمید که چای روی میز است. مادر روی صندلی روبهروی پسر نشست. نگاهش کرد. داستان تو ذهن پسر قد میکشید. شاخ و برگ میآورد. جوانه میزد. پیچ و تاب میخورد. راه میرفت. جمله جمله روی کاغذ مینشست، و تصویر میساخت».
میرافضلی گفت: «رنج نویسنده در این داستان، مادری است که لیوان چای را کنار دست پسرش میگذارد».
گزارش کامل این مراسم، در فردایکرمان منتشر شده است.
همچنین صحبتهای استاندار کرمان و عباس جهانگیریان از سخنرانان این مراسم بهصورت خبرهایی جداگانه منتشر خواهد شد.
نظر خود را بنویسید