فردای کرمان ـ فاطمه هجینینژاد: نمایش «چنین گفت کاکاجان» یکی از آثار شاخص تئاتر محیطی است که با رویکردی روانشناختی به موضوع بیماریهای روانی، افسردگی و اضطراب میپردازد. این اثر با تکیه بر آیینها و رسوم استان کرمان، بهویژه شهرستان بافت، شکل گرفته و تلاش میکند درمان را نه صرفاً بهعنوان یک مفهوم پزشکی، بلکه بهمثابه تجربهای آیینی و جمعی بازنمایی کند.
این نمایش به نویسندگی محمد فرزاد و کارگردانی مصطفی نیکروان، با بازی جابر عسکری، سعید حسنپور، نگین ملامحمدی و مائده زراشکی و با همراهی گروه موسیقی امیرعباس حقانیت اجرا شده است.

«چنین گفت کاکاجان» با استقبال گسترده در شهر بافت مواجه شد و در سیوهفتمین جشنواره تئاتر فجر نیز موفق به کسب رتبهی دوم کارگردانی، رتبهی اول نمایشنامهنویسی، بهترین طرح و ایده، رتبهی برتر بازیگری زن و مرد و طراحی پوستر و بروشور و نقد شد.
نمایش «چنین گفت کاکاجان» یک کار روانشناختی است، در بارهی بیماریهای روانی، افسردگی و اضطراب، که با توجه به آیینها و رسوم کرمان، به ویژه شهرستان بافت و آیینهای این منطقه ساخته شده است.
این کار براساس یک درخت گردو و تماما محیطی شکل گرفته است. در ادامه گفتوگویم را با نیکروان کارگردان این اثر میخوانید.
آقای نیکروان درمورد داستان «چنین گفت کاکاجان» کمی توضیح میدهید؟
داستان راجع به مرد غریبهای است که از شهر تهران به شهر بافت آمده است. روانپزشک آن مرد به او گفته است که باید در جاهای بکر و خلوت مدیتیشن و مراقبه کنی، و به واسطهی طبیعت درمان بشوی. این مرد زیر سایهی یک درخت گردو میرود و وارد رویایی میشود؛ که به واسطهی رویایش و کاکاجان و دخترانش درمان پیدا میکند، و از آیینهای بافت مثل رقص محلی، رقص چوب، رقص دستمال استفاده میبرد.
این اثر روابط بینامتنی زیادی دارد، این روابط و ارجاعات کار را دشوار نکرده است؟
این کار روابط بینامتنی با داستان فریدون و ضحاک دارد، رابطهی بینامتنی با اسطورههای دیگری مثل اسطورهی مسیح و شهرناز و ارنواز دارد. متن این نمایش را محمد فرزاد نوشته و اثر بسیار عمیقی است. ارجاعات اسطورهای زیادی هم دارد و به واسطهی شناخت مخاطب از این اسطورهها، این روابط پیدا میشوند.
من در کارگردانی سعی کردم از فرمهای مثلثی استفاده کنم، و روی مارهای روی دوش ضحاک، غوکوس بگذارم و این اشکال و فرمها را ایجاد کنم. همچنین خیلی مینیمال فضاسازی کنم و با کمترین چیزها نشانهها را ایجاد کنم.
واکنش مخاطبان بومی این اثر در شهر بافت چه تفاوتی با مخاطبان جشنواره داشتند و این تفاوت تأثیری روی اجرای شما گذاشت؟
به هر حال فرهنگ مشترکی بین تمام آدمهای این استان وجود دارد. خیلی از مخاطبان روی این آیینها شناخت داشتند یا آشنا بودند. این فرهنگها و آیینها ریشه در تاریخ باستان دارد و به نوعی در ناخودآگاه جمعی همه هست. میتوانم بگویم در هر دو نقطه ارتباط کاملا حفظ میشد. ما در این اثر داریم حرفهای جهانی میزنیم؛ از اضطراب انسان معاصر و دور شدنش از آیین و طبیعت و هویتهای فرهنگی میگوییم. فرقی ندارد مخاطب کجاست و کجایی است.
با توجه به همکاری مداوم شما با آقای فرزاد، دربارهی این تیمورک و تاثیر آن بر کارتان بگویید؟
همکاری من و فرزاد صرفا یک همکاری بین نویسنده و کارگردان نیست، بلکه یک روند مشترک فکری و اجرایی است که در طول چندین اثر شکل گرفته است. ما پیش از این در کارهایی مانند داعش بازی، قمرو با تیرکمونش، پچلوتکا، غول زبالهها و امیرهی آسوریک نیز همکاری داشتهایم و به یک زبان مشترک رسیدهایم.
این تیمورک و اعتماد متقابل باعث شده تصمیمها فردی نباشد و اجرا حاصل یک نگاه جمعی و مشترک بشود.
برای اجرای این اثر به چه میزان از شیوهی تئاتر خیابانی کمک گرفتهاید؟
من معتقدم که تئاتر خیابانی وجود ندارد، اما محیطی بله! تئاتری که براساس یک محیط شکل بگیرد؛ ولی تئاتر خیابانی مخصوصا تئاتری که به نوعی آگوستوبوال تعریف میکند ما به شکل درست یعنی اعتراضی و کنشگر را در ایران یا به ندرت داریم یا خیلی کم داریم. گونههایی که من میبینم یا محیطیاند یا شکل دیگری هستند. نمیشود به آنها تئاتر خیابانی به معنای واقعی گفت؛ که ما هم کارمان تماما محیطی است و براساس یک درخت گردو در یک محیط خاص و واقعی در شهر بافت شکل گرفته است.
اما خب در فرم سعی کردیم صحنههای گرد و چهارسویه و همگانی و مشارکتی داشته باشیم و از نظریات تئاتر مشارکتی استفاده کردیم و تماشاچی را در برگزاری آیینها مشارکت دادیم که با موفقیت هم روبه روشد.
تئاتر محیطی و آیینی را به عنوان مسیر اصلی کار خود دنبال میکنید یا این تجربه برایتان صرفا یک پروژهی مقطعی است؟
من سه تا از تئاترهایی که کار کردم آیین در آنها وجود داشته، و در باقی کارهایم نبوده و حتی در دوتا تئاتری که در زندان با زندانیها کار کردم هم یکیشون آیینی و بومی بود، و یکی هم نبود. نمیتوانم با اطمینان جواب بدهم. شاید فردا دغدغهی دیگری داشته باشم... شاید هم همین راه را ادامه بدهم.
نظر خود را بنویسید