مینا قاسمی: «نسبت شعر و معماری» عنوان نشستی بود که پنجشنبه شب، دوم خردادماه با حضور سه مهندس معمار، به منظور بررسی این دو مقوله در وجوه اشتراک و نسبتهایشان با یکدیگر، در کافهگالری آزاد برگزار شد. مجید رفعتی، کیمیا سعیدی و رضا ناصری در این نشست به عنوان سه متخصص معمار که در دانشگاه این رشته را تدریس میکنند، هریک از منظر خود به تشریح دو مفهوم معماری و شعر و ارتباطشان با یکدیگر پرداختند که در ادامه، دامنهی بحث موجب پرسشگری بین حضار و گفتوگو با سخنرانان شد.
به گزارش فردای کرمان به نقل از استقامت، ابتدا کیمیا سعیدی، که علاوه بر معماری در زمینهی شعر و رسانه نیز فعالیت دارد، در این نشست با تکیه بر مفهوم «فضا» در معماری، چگونگی ورود آن به ساحت شعر را شرح داد.
پس از او، رضا ناصری معمار و فعال در حوزهی مسائل شهری با تشریح مفهوم «آگاهی» و «خودآگاهی» در انسان و تبیین تفاوت این دو با یکدیگر، سهم هنر (به طور خاص دو هنر شعر و معماری) را در شکلگیری این دو مفهوم تشریح کرد.
در ادامه مجید رفعتی معمار، شاعر و دانشآموختهی فلسفهی هنر، از مدخل زبانشناسی و با تکیه به مفهوم بنیادین «فضا» در معماری، به تشریح نسبت میان معماری و شعر پرداخت.
معماری همچون شعر دارای روایت است
کیمیا سعیدی در این نشست گفت: «ما در معماری، همچون شعر با دلالتهای مختلفی روبهرو هستیم، دلالتهایی همچون مکان و فضا. در توضیح این دو باید گفت، مکان به طور ذاتی ماهیت فیزیکی دارد و بناها را در خود جای میدهد و پایدار و ساکن است. اما فضا انتزاعیتر است و درست از منظر همین «فضا» است که میتوانیم به ساحت شعر نزدیک شویم چراکه فضا، فاصلهی بین مکانها، بناها، دیوارها و درها است؛ جایی که مناسبات بین انسانها در آن شکل میگیرد. بنابراین فضا دربرگیرندهی یک موضوع اجتماعی است. یا میتواند ما را محدود کند و یا اینکه رهاییبخش باشد».
وی افزود:«به دو مفهوم سرپناه و خانه فکر کنید، سرپناه ساحت ساخت است و خانه در ساحت معماری است. وقتی شما به ساحت معماری نزدیک میشوید و مفهومی به اسم خانه برای شما مطرح است، به این فکر میکنید که از چه منظر میتوان به خانه نزدیک شد، نسبت خانه با خلوت چیست، نسبت خانه با طبیعت بیرون چیست و... . اینها همه دلالتهایی هستند که اطراف یک مفهوم ثابت شکل میگیرد که در واقع، تفاوت معمارها با یکدیگر با تفاوت نظرگاهشان نسبت به فضا است که نمود پیدا میکند».
سعیدی در ادامه با تکیه بر مقولهی «روایت در شعر»، در مورد مفهوم آن در معماری توضیح داد: «معماری بدون روایت معنایی ندارد و هر بنایی دارای یک روایت و توالی است. به این معنی که وقتی شما وارد یک فضا میشوید، به شما میگوید که به محض ورود باید از چه مسیری حرکت کنید، از چه سمتی بروید تا بتوانید در آن ساکن شوید و به طور کلی به شما میگوید که باید چه رفتاری داشته باشید. بر این اساس، باید گفت روایتهای امروزهی ما در معماری با روایتهای گذشتگان ما متفاوت شده است».
سعیدی تشریح کرد: « در معماری گذشتهی ایران بالکنهای بزرگی داشتیم که در آنها انسانها با یکدیگر برخورد میکردند و فرصت گفتوگو داشتند اما امروزه بالکنهای کوچک و شیشههای تیره داریم. درواقع، از آنجا که ادبیات و معماری برای انسان است، نسبت بین انسان و فضا در همینجا اهمیت پیدا میکند. آیا انسان سازندهی فضا است یا مغلوب آن؟ آیا شما سازندهی شعر هستید یا مغلوب آن؟ من فکر میکنم همهی ما در «خانه»ی زبان گرفتار هستیم و اینجا، همان جایی است که معماری و شعر با هم پیوند میخورند».
معماری و شعر ارتباط انسان با جهان را تعریف میکنند
رضا ناصری در این نشست پس از تبیین بحث «آگاهی» و «خودآگاهی» در انسان، خودآگاهی را یکی از وجوه تمایز انسانها با یکدیگر قلمداد کرد و در ارتباط این بحث با هنر تشریح کرد: «خودآگاهی در سه دم (فرصت) فرصت بروز دارد: ساحت حسی (هنر)، ساحت شماتیک (دین)، ساحت عقلانی (علم و فلسفه). در این سه ساحت است که انسان میتواند خودآگاهی خود را بروز دهد و بر آن اشراف پیدا کند. بدیهی است که در مقابل مفهوم خودآگاهی، از خودبیگانگی را داریم. از خودبیگانگی، بین شما و خودتان یک شکاف عمیق ایجاد میکند و وظیفهی هنر این است که بر این از خودبیگانگی غلبه کند و انسان را به التیام برساند».
وی ادامه داد: «دو هنر شعر و معماری در همین مبحث جای میگیرند. انسان با جهان یک ارتباط و یک درک و دریافت از آن را دارد؛ هنر موجب پیوند انسان با جهان اطراف خود میشود. درواقع، هنر میآید و این احساس و درک و دریافت را در قالب یک شعر و یا یک قطعه موسیقی و یا هر اثر هنری دیگری، به بیان در میآورد. درست همین اتفاق در معماری هم وجود دارد. در واقع در معماری، این یک «ضرورت» است که محیط اطراف انسان بهنحوی طراحی شده باشد که انسان آن جهان را درک میکند و با آن ارتباط دارد. اگر غیر از این باشد، از خودبیگانگی ایجاد میشود که شوخی هم ندارد».
ناصری ادامه داد: «بنابراین، معماری یک امر تفننی نیست. معماری باید به درک، فهم و ارتباط انسان با جهان کمک کند و محیط اطراف او را بر همین اساس شکل بدهد تا بتواند بر ازخودبیگانگی غلبه کند و شکاف عمیق بین شما و خودتان را از بین ببرد».
شعر باید از معماری بیاموزد!
مجید رفعتی در این نشست گفت: «جستجو و ایضاح ربط و نسبت میان «معماری» و «شعر» مبتنی بر این پیشفرض است که معماری نیز یک «زبان» است، اما کدام زبان؟ اگر از مدخل نشانهشناسی و در پارادایم سوسوری به زبان نگاه کنیم، زبان، ساختاری از دال و مدلول یا اصوات و مفاهیم است که بنا به گفتهی صریح سوسور، هر دو جنبهی روانی دارند. در واقع زبانشناسی سوسوری یا به تعبیری زبانشناسی صوری یا فرمال متأثر از سوبژکتیویسم دکارتی ماهیتی ذهنی دارد و عملاً ساختاری گسسته از جهان است که در آن واژهها معانی خود راز تمایزشان با یکدیگر میگیرند. بوطیقا و نظریههای شعری معاصر نیز متاثر از همین دیدگاهِ زبانشناختی به شعرهایی فرمالیستی و انتزاعی رسیدهاند. نتیجهی این رویکردِ به زبان، معماری را ساختاری از عناصر قراردادی میبیند که به فرمی زیبا منجر میشوند. اما در تعریف دیگری از زبان که میتوان آن را در فلسفههای دیگر یافت، هر جا که زبان هست، جهان هست و اساساً هیچ نقطهی غیرزبانی در جهان وجود ندارد. نزد هایدگر، انسان همان در جهان بودن است و اگر زبان و جهان را تفکیکناپذیر تلقی کنیم، چنانکه در زبانشناسی اُنتولوژیک و هایدگری چنین است آنگاه انسان – در عین حال - در زبان بودن نیز هست. آنچه مهم است اینکه هم جهان و هم زبان هر دو فضامند هستند و همان طور که جهان در مقیاس «فضا» به ما عرضه میشود، زبان هم در وهلهی سخن فضایی ایجاد میکند که ما را دربرمیگیرد و این رخداد در شعر به شکلی مشدد روی میدهد. بنابراین تعریف زبان و به تبعِ آن شعر به مدخلیت فضا، ما را از دوآلیسم فرسودهی دال و مدلول در زبانشناختی، و فرم و محتوا در زیباییشناسی شعر آزاد میکند. زیرا فضا همچون فرم، شأن اُبژگی ندارد که گسسته از انسان موضوع بینایی و یا تصویرسازی شعری باشد. اساساً تصور فضا بدون انسان و انسان بدون فضا ممکن نیست زیرا مفهوم فضا با زمان گره خورده است و ما عملاً با فضا-زمان مواجهیم. ما نمیتوانیم در مکانی باشیم که زمانی بر ما نگذرد و از سوی دیگر زمانی وجود ندارد که ما در مکانی نباشیم و توجه به همین موضوع مفهوم تجربی فضا را آشکار میکند. در واقع، فضای معماری نه فضایی روانشناسانه و ذهنی است و نه فضایی صرفاً فیزیکی و عینی بلکه فضایی پدیداری است که در میانجی ذهن و عین و واقعیت و تخیل به منصهی ظهور میرسد زیرا ما وقتی در یک فضای فیزیکی مثل همین گالری هستیم در عین حال احساسات متفاوتی را تجربه میکنیم، همین فضا میتواند در همین لحظه برای یک نفر کسلکننده و دلگیر و برای یک نفر دیگر، سرزنده و جذاب باشد. حال اگر همین «وجود زبانی معماری» که فضا را در کانون خود دارد به زبان شعر سرایت دهیم آنگاه به «شعری فضامند» میرسیم که به جای اینکه فرمی زیبا و مزین به بازیهای زبانی باشد، فضایی برای باشیدن انسان فراهم میکند، مخاطب را به درون خود راه میدهد و شعر را به شکلی «انضمامی و تنبنیاد» تجربهپذیر میسازد. یعنی این امکان را فراهم میکند که ما با تمام حواس خود فضا را تجربه
کنیم».
مجید رفعتی سپس برای مثال به کوچه پس کوچههای یزد و بافتهای قدیمی به عنوان «فضاهایی دربرگیرنده و تنبنیاد» اشاره کرد که با سایه و آفتاب و بافت مصالح خود همهی حواس را درگیر میکنند و صرفاً سوژهی بینایی نیستند. «فضاهایی چندحسی» که مخاطب را به درون خود راه میدهند، و این صرفا از مدخل نگاهی به زبان ممکن میشود که متنزل در کلماتی بریده از جهان نیست.
وی افزود: « شعر صنعتگری و مهارت نیست و نباید آن را به بازیهای زبانی و ساخت فرمی زیبا تقلیل دهیم. شاعران باید از معماران و شعر باید از معماری بیاموزد، فضا را سرآغاز خود بگیرد و خانهای برای هستی انسان ایجاد کند. «شعر فضا» شعری است که با تعلیق توامان «دوآلیسم معنا و فرم»، فضا را سرآغاز خود میگیرد، فضایی که ضمن تنیافتگی و چندحسی بودن، «آشکارکننده و رسواکنندهی جهان» نیز باشد و این مهم نیز از همان تعریف اُنتولوژیک زبان ناشی میشود که اساساً ذات زبان را آشکارکنندهی جهان میداند».
شاعر مجموعه شعر «اشدّ ملاقات» در بخش دیگری از صحبتهای خود با اشاره به «معماری شاعرانه» در بعضی بناها، بنای مشتاقیه را به عنوان صحّهای بر این مساله مطرح کرد و گفت: «بین ساختمان و معماری تمایز بگذارید همانطور که بین شعر و زبان روزمره تفاوت قائل هستید. ساختمانهایی که شما به طور متعارف میبینید، مثل گفتههایی هستند که ما به طور متعارف به زبان میآوریم. اما وجود دارند ساختمانهایی که متعارف نیستند، شاعرانهاند؛ اما کم هستند. همین بنای مشتاقیه خودمان را در نظر بیاورید: از خیابانی شلوغ و پر از سر و صدا، وارد یک هشتی میشویم که از پنجرهاش شمایی از مقصد را میبینیم که تا رسیدن به آن باید تعلیقی از سلسله مراتب فضایی را تجربه کنیم. بعد وارد حیاطی کوچک با دیوارهایی بلند میشویم که با سکوت و سکونش ذهن ما را از گردش روزمره آزاد میکند، فضای بعدی دالانی تاریک است که ناگهان به باغی روشن باز میشود، بعد میپیچیم و میرسیم به حرم و صحن که هدف نهایی این خوانش و تجربهی فضاهای متباین است. فکر میکنم سرودن چنین شعری برساخته از فضاهایی چنین متباین و تاًثیرگذار و چندحسی، آرزوی هر شاعری باشد».
این نشست در ادامهی سلسلهبرنامههای «شبنشینی با فرهنگ و هنر» توسط کافهگالری آزاد در کرمان برگزار شده بود که در شبهای ماه مبارک رمضان در حال اجرا است.
برنامههایی همچون نشست بررسی نسبتها و تناسبات بین شعر و معماری، حالا دیگر به عنوان موضوعات جدید و قابل بسطی شناخته میشوند که خاصیت تطبیقیشان، آنان را به موضوعاتی دلکش و درعینحال بحث برانگیز تبدیل کرده است؛ برنامههایی که به نظر میرسد برای محدود ماندن در یک جلسه کافی نیستند و ادامهدار بودن آنها میتواند به چنین بحثهایی و چنین موضوعاتی، ماهیتی نوین بدهد که تا پیش از این وجود نداشت؛ یعنی مقایسهی انواع هنرها با یکدیگر و تشکیل شمایلی تلفیقی از دو یا چند زیبایی: ترکیب سینما در ادبیات، ترکیب شعر در معماری، ترکیب نقاشی در شعر، ترکیب مجسمهسازی در سینما، ترکیب عکس در سینما و انواع و اقسام مباحثی تازه که میتواند شبنشینیها را پرهیاهوتر و اعلاتر کند. /پ
*منتشر شده در هفته نامه استقامت/ شماره 655
نظر خود را بنویسید