محمد لطیفکار - در مقدمهی کتاب یادگارنامهی محمد ابراهیم باستانی پاریزی که سال 94 منتشر شده است، به نوشتهی فرزندان استاد باستانی: «در انتخاب نام کتاب، چندین و چند عنوان مد نظر بود، اما، آنچه که به نظر ما بیشترین مناسبت را با شخصیت پدر و این مجموعه دارد، «شاعر تاریخ» است. ترکیبی که از سوی استاد گرامی جناب آقای دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در کنار «صیاد لحظهها» و در وصف سبک نوشتههای پدر ابداع شده بود. امیدواریم استفاده بجایی از فرمایش ایشان کرده باشیم».
مقام شامخ استاد شفیعی کدکنی و انتخاب عنوان شاعر تاریخ برای این مجموعه مقاله، توسط حمید و حمیده باستانی پاریزی روی چشم من جا دارند؛ اما ترسم از این است که این عنوان از اهمیت کارهای پژوهشی استاد باستانی بکاهد، و حتی پژوهشگران جدی تاریخ را از پیگیری مطالعهی آثار ایشان دچار تردید بکند. ایکاش عنوان کتاب صیاد لحظهها انتخاب شده بود که دقیقا به منش جستوجوگرانهی استاد باستانی اشارهی درست و بجایی دارد.
این یادآوری را از آن رو لازم دیدم که معتقدم عنوان شاعر تاریخ نه تنها مقام و موقعیت استاد را در حوزهی تالیف کتب تاریخی ارتقا نمیدهد، که به عکس به تردیدها و انتقاداتی که پیشتر نیز مطرح شده دامن میزند. در مورد سبک نوشتههای دکتر باستانی و کیفیت کار او در نگارش مباحث تاریخی، تا کنون انتقادهایی مطرح شده است؛ حال آنکه استاد باستانی در زمان حیاتش، شخصا که از این خردهگیریها بر تالیفاتش آگاه بوده، در موقعیتهایی فروتنانه پاسخ و توضیح داده است.
حسین بنیاحمد نویسنده و روزنامهنگار در مقالهای که در همین کتاب شاعر تاریخ دارد، با اشاره به مقدمهی استاد باستانی در سرآغاز کتاب «اژدهای هفتسر» مینویسد: شک نیست که مقالات من هنوز تا جزء تحقیقات اصیل تاریخی در آید فرسنگها فاصله دارد. اینها همه نقل قول دیگران است و خود هنوز اجتهاد و ابداعی ندارم. نقل «قال» است نه بیان «حال». آنها که با کار پژوهش و دشواریهایش آشنا هستند اما به خوبی میدانند که انتخاب یک روایت از میان دهها روایت و توضیح و شرح آن، بررسی بستر تاریخی پیدایش روایت، و تبیین محتوای آن در ارتباط با سایر روایتهای مشابه، تنها از عهدهی یک محقق چیره دست ساخته است و لاغیر. مقصودم این است، اگرچه استاد باستانی میگوید، کارهایم با تحقیقات اصیل فرسنگها فاصله دارد، اما بهقول معروف بشنوید، ولی باور نکنید. برداشت من این است که این مطلب استاد، کنایهآمیز و تعارف است. بهخصوص که در بخش دیگری از همین مقدمه، استاد باستانی اشارهی زیبایی به کوششهای علمی خود میکند که نمونهاش را در کمتر کسانی از مولفین و پژوهشگران سراغ داریم. او مینویسد: من هیچ مقالهای را که نوشته باشم رها نمیکنم. هرجا مطلبی در موضوع آن بیابم، یادداشت میکنم و در تجدید چاپ از آن استفاده میکنم. بیخود نیست که پیغمبر دزدان در چاپ اول، صد و پنجاه صفحه بود و در چاپ هفدهم از ششصد صفحه درگذشت.
روانشاد استاد باستانی پاریزی اما به این کوششهایش در رعایت انصاف علمی بسنده نمیکند. کتاب خود مشتمالی ایشان، نمونهی دیگر و منحصر به فردی از تلاش استاد در انتقاد از کارهای قبلی خود میباشد. او در مقدمهی کتاب «خود مشتمالی» مینویسد: مخلص، سالها قبل، در عالم ادب و تحقیق، آن کار که عنوان نقد و انتقاد دارد – و بررسی چند و چون مقالات را شامل میشود، از پیش خود به عنوان «مشمال» مطرح کردهام – به حساب اینکه در نقد و انتقاد – خصوصا نقد مباحث تاریخی – نقد کننده، هم جنبههای مثبت کار محقق را در نظر میگیرد – و هم جنبههای منفی آن را، هم طرف را مالش میدهد و هم مشتی بر اعضای او میکوبد. این کار را من در مورد کارهای خودم کردهام؛ عنوان «خودمشتمالی» بدان دادهام، در واقع یک نوع خودشکنی، و بهتر بگویم «بتشکنی» بوده است.
*برای مطالعهی دیگر یادداشتهای این ویژهنامهی مجازی میتوانید بر روی لینکهای زیر کلیک کنید:
نظر خود را بنویسید