گروه جامعه ـ جرج جرداق، اندیشهمند مسیحی اهل لبنان در شناخت معارف اجتماعی و انسانی امیرالمومنین(ع) مطالعه و تحقیق بسیار کرده است. او حاصل تحقیق خود را در کتاب عظیم «الامام علی صوت العدالة الانسانیة / امام علی و صدای عدالت انسانی» در پنج جلد مدون کرده است.
به مناسبت عید سعید غدیر خم، بخش کوتاهی از این کتاب را که با عنوان «رفع نیازمندیها» در جلد اول بوده را گزینش کردهایم که در ادامه میخوانید. تحریریهی «فردایکرمان» این عید را به همهی پیروان و دوستداران امیرالمومنین علی(ع) تبریک میگوید.
«*و اینکه همهی شما در پیش من در حقوق برابرید.
*هیچ نعمت فراوانی را ندیدم، مگر آنکه در کنار آن حقی ضایع شده است.
*ملت هنگامی خیرخواه خواهد بود که دولتشان باری سنگین بر دوش آنان نباشد.
*بدبختترین حکمرانان کسی است که ملتش به واسطهی او، به بدبختی و سختی افتاده باشد».
علیابن ابیطالب این حقوق عمومی را توصیه میکند و آن را اجرا مینماید و مفهوم حکومت را در رعایت آن منحصر میسازد و سپس در پرتو آن، فرماندار و حاکمی را عزل یا نصب میکند و با اینکه مفاهیم این حقوق از نظر وی گسترش یافته و فروع و اقسامی مییابد، ولی همهی آنها در اصول قاطعی اشتراک دارند:
رفع نیازمندی و برطرف ساختن احتیاج از همگان، بهطوری که در بین افراد ملت، گرسنهای پیدا نشود، زیرا گرسنگی شرافت و شخصیت انسانی را پست میسازد. باید قوانین جدید برای رفع این نیازمندی به وجود آید، آن هم در صورتیکه اجرای قوانین موجود برای رفع آن کافی نباشد. و همچنان که عبادت از نظر علی)ع) نباید انسان را از زندگی و جامعه و مردم دور سازد و همانطور که «دین خوشرفتاری است» و درستی عقیده همان رفتار نیک است، همینطور هم برنامهها و قوانین باید در راه فراهم ساختن نیازمندیهای مادی همگان و رفع احتیاج عموم بهکار برده شوند تا انسان در درون خود احساس پستی نکند و از زندگی بیزار نشود. برطرف ساختن نیازمندی ملت، بر حاکم و قانونگذار یک وظیفه است و هیچگونه منتی بر مردم ندارد و این مسئله دربارهی مردم یک حق قانونی است، نه خواهش و تقاضا.
و علی(ع) در این مورد چنان سخت میگیرد که هر گفتار و وصیت و عهدنامهای که از او بیابید، مملو از تثبیت این حق و بیان آن بر فرمانداران و کارمندان است. چگونه رفع نیازمندی از ملت در قانون علی(ع) یک وظیفهی حتمی بر قانونگذار و حاکم نباشد و یک حق اساسی از حقوق همگان بهشمار نرود در حالیکه او در میان تبهکاریهای فراوان، کسریها و قیصرها، چیزی بیشتر از پست شمردن ملت نمیبیند!
آنجا که آنان گناهکارانه، حقوق قانونی ملت را در نعمتهای زمین و آسایش زندگی نادیده میگیرند و یا هنگاهی به فقیر ساختن مردم میپردازند، علی(ع) میگوید: «در پریشانی و بدبختی آنان دقت کنید، در آن هنگام که کسریها و قیصرها، ارباب آنان به شمار میآمدند و آنان را از زمین حاصلخیز و آب عراق و سبزهزار دنیا دور ساخته و بهجایی رانده بودند که در آن گیاهی نروید و باد تند وزد و زندگانی سخت باشد. و آنان را بیچیز و نیازمند رها ساختند».
گاهی علی(ع) ناچار میشد که والیان و حاکمان را اگر کوچکترین خیانتی نسبت به مال ملت روا دارند، به شدیدترین کیفرها تهدید کند. اگر به او خبر میرسید که یکی از فرمانداران و کارمندانش به غصب و احتکار آلوده گشته، احساس درد و اندوه فراوانی میکرد و همین باعث میشد که سخنانی مالامال از خشم و ناراحتی و شور و انقلاب بهخاطر حق و عدالت، بیان کند. او به بعضی از فرماندارانش چنین پیغام فرستاد:
«شنیدهام که زمین را درویده و هرچه که در زیر پایت بود، گرفتهای و آنچه به دستت رسیده خوردهای؟ باید هرچه زودتر حساب و وضع خود را به من گزارش دهی!».
در جملهی «حساب و وضع خود را به من گزارش ده» دقت کنید که در ورای آن، معانی زیادی نهفته است و از آن جمله ایمان مطلق او به ضرورت عدالت است، تا آنجا که او هیچگونه ارزش و محلی برای تعلل و مسامحه و اطاله کلام قائل نیست. این ایمانی است که واقعیت متزلزل جامعه را بهسرعت دریافته و نوسان موجود بین حق پایمال شده و حقی که طلب میشود را درک کرده و بهخوبی میداند که ادامهی این وضع، موجب انحطاط و سقوط اخلاقی و اجتماعی غاصب و مغصوب، بهطور یکسان، خواهد شد. «به لزوم و ضرورت برپا داشتن عدالت ـ به هر قیمتی که تمام شود و به هر نحوی که از جانب مردم تلقی گردد ـ اطمینان کامل دارد و به همین علت، بهطور انعطافناپذیر و با خشم و تعصب، در یک جملهی کوتاه میگوید: «وضع و حساب خود را هرچه زودتر روشن کن!».
به او خبر رسید که فرماندار دیگری، در آن قسمت از اموال عمومی که در اختیار دارد، تصرف میکند. با شتاب تمام به او پیغام داد: «از خدا بترس و اموال مردم را به خود آنان بازده. اگر تو، این کار را انجام ندهی و خداوند تو را به دست من برساند، وظیفهی خود را در کیفر دادن به تو انجام میدهم تا در پیشگاه خداوند مسئول نباشم. به خدا سوگند، اگر حسن و حسین اینچنین کنند که تو کردهای، دربارهی آنها سهلانگاری نکنم و آنها بر من غلبه نکنند تا حق را از آنان بازگیرم و باطل را از بین ببرم».
علی(ع) مردی را که «سعد» نامیده میشد، به سوی «زیاد ابن ابیه(عبید)» فرستاد و به او دستور داد که هرچه از مال در نزد او باشد، به بیتالمال بفرستد. زیرا به علی(ع) خبر رسیده بود که «زیاد» در خوشگذرانی بهسر میبرد و مال بینوا و فقیر و بیوهزن و یتیم را به خود اختصاص میدهد و خود را نیکوکار جلوه میدهد، در حالیکه از نیکی و نیکوکاری بهدور است. ولی هنگامی که فرستادهی علی(ع) در نزد زیاد اصرار ورزید که دستور را اجرا کند، «زیاد» از پذیرفتن آن سر باز زد و او را از خود براند!
و علی(ع) به او چنین نوشت: «سعد به من خبر داد که تو به ناحق بر او ناسزا گفته و با تکبر و نخوت و غرور او را از پیش خود، راندهای. در صورتیکه رسول خدا (ص) فرمود: «بزرگی و عظمت ویژهی ذات خداوندی است» و هرکس که تکبر کند، خداوند بر او خشم ورزد. سعد به من خبر داد که تو غذاهای گوناگون و رنگارنگ بر سر سفره میچینی و همه روزه خود را با روغن خوشبو میسازی! تو را چه میشود اگر چند روزی برای خدا روزه بداری و از آنچه در پیش توست، به دیگران بدهی و غذای یکبار را چند بار بخوری و یا از آن، به فقیر بدهی؟ آیا تو که در نعمت غوطهور هستی و بر همسایهی ناتوان و فقیر و بیچیز و بیوهزن و یتیم برتری میجویی، انتظار داری که پاداش نیکوکاران دستباز را ببری؟ سعد به من خبر داد که تو مانند نیکوکاران سخن میگویی ولی مانند گناهکاران عمل میکنی، و اگر تو چنین باشی، بر خویشتن ستم کرده و عمل خود را تباه ساختهای ...». علی(ع) پیوسته به فرمانداران خود دستور میداد که خود را از هرگونه تجاوز غصبی دور نگه دارند. او با رشوه مبارزه میکرد و آن را زشتترین و بیپایهترین چیز میدانست که ممکن است بین حاکم و محکوم رابطهای ایجاد کند و آن را سستترین عامل پیوند بین حق و صاحب حق، میشمرد و فرمانداران و زمامدارانی را که رشوه را میپذیرفتند «رشوهخوار» مینامید، زیرا بهخوبی دریافته بود که این کار ضد بشری تا چه اندازه جامعه را به سوی فساد و انحطاط راهبری میکند، تا آنجا که وقتی به او خبر رسید یکی از امراء لشکر رشوه گرفته است، او را با این جملهی تند بهشدت تکان داد: «اما بعد، کسانی که قبل از تو نابود شدند، بهخاطر آن بود که مردم را از حق خود بازداشتند و آنها ناچار شدند که حق را با رشوه بخرند و آنان را به انجام دادن باطل وادار سازند و آنگاه دیگران از این باطل پیروی کردند و نابود شدند».
یکی از فرمانداران را به میهمانی دعوت کردند و او آن را پذیرفت ولی ناگهان اعتراض در رسید که او را بهشدت توبیخ و تقبیح میکرد: آیا فرماندار را بهخاطر برپاداشتن حقی، با دعوت کردن رشوه میدهند؟ در صورتیکه حق باید بدون رشوه برپا گردد و یا به آن جهت او را دعوت کردند که باطل را به مثابهی حق قلمداد کند؟ و البته فرماندار و والی حق ندارد که اینچنین کند ولو آنکه قدرت و سلطنت روی زمین را به او ببخشند! بهعلاوه، او چگونه ولیمهای را میپذیرد که ثروتمند را به آن دعوت میکنند ولی نیازمند و تنگدست را از آن دور میسازند؟ و این خود مظهری از مظاهر اختلاف و تفرقهی بین مردم است. علی با این سخنان، چگونگی جدایی مردم را از یکدیگر شرح میدهد و این، همان عملی است که دلهای مردم را میرنجاند و قلب علی را نیز جریحهدار میسازد. و البته اگر جامعه صالح و سالم باشد و رشوهخواری در آن راه نیابد، چه اشکالی دارد که گروهی را دعوت کنند و گروهی را دعوت ننمایند؟
شاید بعضی خیال کنند که امام در این بازخواست دقیق از فرمانداران، راه افراط را پیموده است، ولی اگر بدانند که امام، آنان را بهلحاظ مادی بینیاز ساخته بود، خواهند دانست که آلوده شدن با رشوه و دستیازی به غنائم از سوی آنان کاملا خطا بوده است و در اینموقع، اعتراف خواهند کرد که حق با علی(ع) بوده و در آن دقت و موشکافی، هیچگونه افراط و مبالغهای در کار نبود و بلکه این اقدام ناشی از اندیشهی کاملی بود و روش درستی را میپیمود که دارای میزان و مقیاس صحیحی است و از خطر اندک جلوگیری میکند تا بهخطر بزرگتر و بیشتر منتهی نگردد. و البته آغاز این دوران، از زمان علی بود و ما در اینجا کاری به دوران خلافت عثمان نداریم!
علی از دارایی دولت به فرمانداران به آن مقدار میداد که نیازمندی آنان را برطرف سازد و آنان را از لغزش در گرداب رشوه بازدارد و در اینصورت، آنان دلیلی برای رشوه گرفتن نداشتند و در اینجا یک حقیقت ضمنی نیز وجود دارد که علی(ع) نظر فرمانداران و والیان را به آن جلب میکند و آن اینکه: والی و فرماندار بهخاطر حکمرانی حق ندارد که چیزی ولو به اندازهی ناهار یا شام، از مردم بگیرد، زیرا این سود و بهرهبرداری، اگر از راه ولایت و بهخاطر حکومت بهدست آید، به دزدی و رشوهخواری بیشتر شباهت دارد و بدون شک به کسی که اجازه داده نمیشود شام و ناهاری را بهعنوان رشوه بخورد، قهرا اجازه داده نخواهد شد که شهری را غارت کند و یا نتیجهی کوشش و کار مردم را بچاپد و رشوه بگیرد! البته در قبال این سختگیری که امام در برابر فرمانداران خطاکار در پیش گرفته بود، پاداش و تقدیر نیز برای فرمانداران نیکوکار در نظر میگرفت. به نامهای که امام به «عمر ابن ابی سلمه» فرماندار خود در بحرین فرستاده و «نعمان بن عجلان» را بهجای او بهکار گماشته و از او خواسته است که در جنگ بر ضد معاویه، همراه وی باشد، توجه کنید: «من نعمان بن عجلان را برای ادارهی بحرین انتخاب کردم، البته نه برای آنکه تو را سرزنش کنم و یا تو را بر بیتالمال خائن بشمارم. به جان خودم سوگند که تو به وظیفهی خود بسیار نیکو عمل کردی و امانت را خوب نگهداری نمودی. بدون ناراحتی به سوی من بیا که تو متهم نبوده و سزاوار سرزنش نیستی بلکه من میخواهم به سوی ستمکاران شام بروم و دوست دارم که تو در این برخورد با من باشی زیرا تو از کسان هستی که من میخواهم در مبارزه بر ضد دشمن از تو همراهی بجویم. خداوند ما و تو را از آن گروهی قرار دهد که به راه راست بوده و درستکارند». بدینترتیب آن عده از فرماندارانی که به مردم خیانت نورزیده و رشوه نمیگیرند، علاوه بر آنکه به اندازهی کافی حقوق دارند، تقدیر و تحسین از جناب امیرالمومنین برای آنها صادر میگردد ولی خیانتکاران نخست مورد عتاب واقع میشوند و سپس بهشدت توبیخ میگردند و آنگاه از کار برکنار میشوند و اگر بزهکاری آنان زیاد باشد، پس از برکناری به زندان میروند و مجازات میشوند.
*عکس به کار رفته در این متن، تابلویی از استاد محمود فرشچیان در وصف یتیمنوازی مولا علی (ع) با اسم «پناه» است که در موزه آستان قدس رضوی نگهداری میشود.
نظر خود را بنویسید