فردایکرمان – مینا قاسمی: منصور علیمرادی، نویسندهی اهل جنوب استان کرمان که داستانهایش راوی بخشی از فرهنگ مردمان این خطه است، در یک برنامهی زندهی اینستاگرامی با موضوع «نقش تجربیات زیستی در داستاننویسی گفت: «من از یک فرآیند فرهنگی، تاریخی و اقلیمی خاص میآیم و در سرزمینهای شگفت انگیز کرانهی هلیل رود تجربهی زیست منحصر به فردی داشتهام. این سفرها کیفیتی توریستی نداشتند که فقط بروم مواد خام پیدا کنم برای نوشتن، نه. میرفتم تا ادب و فرهنگ شفاهی آن نواحی را ثبت و ضبط کنم. کارِ من ثبت و ضبط فرهنگ شفاهی و مردمی بود، طبیعتا این گنجینهی گرانقدر بر کار ادبی من تاثیر عمیقی گذاشته است».
علیمرادی شامگاه هفتم ۷ مردادماه، در این برنامه که با هدایت حامد حسینیپناه اجرا شد، از تاثیر فرهنگ عامهی مردمان حوزهی هلیلرود بر خود، و آثارش صحبت کرد.
به گزارش خبرنگار فردایکرمان، او در این نشست گفت:«در این روزگار سخت است که به راحتی بتوانید از راویان، قصه ضبط کنید. قبلا در جنوب ایران و به طور کلی در همهی ایران رسم بود که کسانی کارشان و شغلشان قصهگویی بود. راویان کهنهکار و کارکشته ای که در محافل قصه تعریف میکردند. اما در سالهای اخیر با ورود رادیو و تلویزیون و رسانه های جمعی و مجازی دیگر کسی قصه نمی گوید. وقتی میخواستم قصه ضبط کنم، جلب کردن اعتماد راویان سخت بود. حتی فکر میکردند این امر دون شأن آنها است. ضمن اینکه با از بین رفتن سنت قصهگویی، بسیاری از راویان قصهها را هم فراموش کرده بودند. من یادم هست که برای ثبت یک روایت، ساعتها مینشستیم و با راوی حرف میزدیم تا بتواند روایت درست و اصیل قصه یادش بیاید.»
وی افزود: «من معتقدم که شیوهی زندگی راوی، تجارب او و شیوهی روایتگریاش بسیار مهم است که باید در روایت حفظ شود. در سالهایی که خیلی جوان بودم و عاشق ضبط و ثبت فرهنگ شفاهی، چون کسی نبود شیوهی درست ثبت و ضبط یادم بدهد، بخشی از فعالیتهایم به هدر رفت. چون میرفتم قصه را میشنیدم و بعد خودم به آن شاخ و برگ میدادم. این امر باعث میشد لحن و ظرفیتهای دیگر قصه از بین برود. بعد از مدتی، دیدم ای دادِ بیداد! من باید آن بافت روایت را حفظ میکردم نه اینکه با نگاه داستان مدرن سراغ قصههای کهن بروم».
علیمرادی سپس با تشریح شگفتیهای حوزهی هلیلرود، این سرزمین را رازآلود و نامکشوف دانست و اظهار کرد: «سرزمین هلیل واقعا سرزمین شگفت و منحصر به فردی است که این منحصر به فردی را در اقالیم آن هم میبینید. کوهستانهای شرق و شمال جیرفت و رودبار (مناطق عنبرآباد) بسیار پر رمز و راز اند که هنوز بهدرستی ظرفیت اقلیمی و طبیعی آنهاکشف نشده است. این سرزمین چه به لحاظ ظرفیتهای طبیعی، پوشش گیاهی، تنوع در بافتار خاک و گیاه و تنوع فرهنگی و قومی یک سرزمین بیهمتا است. در یک بخش دیگر این سرزمین، مناطق جلگهای و بیابانی و دشت را داریم که همین تنوع و پیچیدگیها و ظرایف را دارد. ما در نواحی جلگهای این سرزمین، تنوعهای فرهنگی، قومی، زبانی و لهجهای داریم که گوناگونیشان شگفتانگیز است. یعنی شما در عین حال هم شنزار، هم بیابان، هم جلگه های حاصلخیز را می بینید که در این پیوستگی بسیار متفاوتند.
نویسندهی «تاریک ماه» اضافه کرد: «به لحاظ کیفیت و شکلگیری تمدنی، شهداد، شهر سوخته، درهی سند و هلیلرود را داریم که از قضا بسیار به هم نزدیکاند. باستانشناسان میگویند جیرفت دروازهی تبادل فرهنگ و تمدن های شرق با بینالنهرین بوده است. در حوزهی تاریخ هم این سرزمین بسیار عجیب است که متاسفانه روی تاریخ آن زیاد کار نشده است. این ناحیه تا زمان حملهی غزها به کرمان، همواره یک تمدن درخشان داشته است . یک سنت تمدنی مدام که در دورهی غزها به طور کل از بین میرود. صد هزار نفر گردن زده میشوند و نسلکشی تاریخی دردناکی رخ میدهد که بحث آن مفصل است. این سرزمین یک دورهی پر فراز و نشیب تاریخی را طی کرده است و من، از آن فرآیند فرهنگی، تاریخی و اقلیمی میآیم.»
علیمرادی در ادامه با بیان اینکه این تجربهی زیستی میتواند برای کار نویسنده آبشخوری مهم محسوب شود، تشریح کرد: «من هم شیوهی زیست در نظام ایلی – عشایری نواحی کوه نشین و هم ساخت روستایی آنطور که بر کرانههای هلیلرود بوده را تجربه کردم و هم تجربهی زندگی در شهرهای کوچک و نوبنیاد داشتهام. به هر حال، فرهنگ عامه یک ظرفیت و پشتوانهی مهم برای تولید ادبی و هنری است. آن تجربههای زیستی را با تجربههای تحقیقاتی اصلا نمیشود مقایسه کرد و کنار هم گذاشت».
نویسندهی «اوراد نیمروز» در ادامه بیان کرد: «شاید علاقهی من به ایران و فرهنگهای متنوع آن باعث شد که نهتنها به اقالیم متنوع کرمان بلکه به خیلی از نواحی ایران سفر کنم. از آذربایجان گرفته تا سیستان، از خراسان تا نواحی بختیاری، از بلوچستان تا کردستان. این سفر ها برای این نبوده که مواد خام برای نوشتن داستان پیدا کنم. معتقدم نگاه توریستی، یک متن تقلبی درست میکند. این کار برایم یک نیاز اصیلِ روانی و فرهنگی بوده است».
بیهقی را فقط برای تقویت زبان نوشتارتان نخوانید
این نویسنده و پژوهشگر در بخش دیگری از سخنان خود ابراز کرد: «به نظرم در مورد حوزه ی هلیل رود هنوز کم نوشتهام. بخشی از کارهای من، در زبان و نثر، متاثر از تمام گویش و لهجههای ایرانی و ادبیات کلاسیک ایران است. گنجینه بسیار بزرگی از واژگان مشترک بین ایرانیها از: گیلک و تالش، کرد، لرد، سیستانی، کرمانی و… هست که به ادبیات رسمی تزریق نشدهاند. همین است که ادبیات ما روز به روز فقیرتر میشود. چرا این واژگان مشترک نباید به چرخهی زبان فارسی ورود پیدا کنند؟».
او افزود: «من عاشق تاریخ هستم و در حد وسع تاریخ خواندهام. تاریخ بیهقی کتاب بالینی من است. اما برخلاف نظر برخی، بیهقی را نباید بخوانیم به صرف اینکه زبان ادبی یا نثرمان تقویت شود؛ بیهقی را آدم باید بخواند تا از آن حکمت غریب بهرهای ببرد بیهقی سراسر درس است. از طریق بیهقی است که ما با بخش مهمی از تاریخمان وقوف پیدا میکنیم.»
نسل جدید سرزمین خود را نمیشناسند
وی در بخش دیگری از صحبتهای خود، از تولید انبوه کتابهای فانتزی و علمی – تخیلی که نوجوانان را مشغول داشته انتقاد کرد و گفت: «نوجوانان امروز رفتهاند سراغ انبوهی از تولیدات دست چندم آثار فانتزی و علمی – تخیلی. عملا بازار به این سمت و سو رفته است. ناشران اغلب حامی این نوع تولیدات اند و برخی از نویسندگان نوجواننویس ما هم ناچار به نوشتن این نوع داستانهای دست چندم میشوند. اما سوال این است که با این وضعیت، نوجوانان ما کجا باید کیفیت زیستی اقالیم دیگر کشورشان را بشناسند؟ یک نوجوان تهرانی به توسط چه نوع ادبیاتی باید با اقلیم مناطق کشور خود، مثلا کرمان آشنا شود؟»
او افزود: «نوجوانان امروز با اقالیم مملکت خودشان غریباند. هنوز هم بخش مهمی از این کشور اقتصادش دامداری است، بچهها چه طوری باید با فرهنگزیستی این مناطق آشنا شوند؟ چرا رمان نوجوان در مورد معدن نخلک یا سرچشمه نداریم؟ ولی اینهمه تولید انبوه، سرسامآور و دیوانهکننده از فانتزیهای تقلبی داریم. بله، فانتزی ژانر بسیار مهمی است، خوب هم هست و بچهها آن را دوست دارند ولی بچهها نباید با سرزمینشان آشنا شوند؟ استاد هوشنگ مرادیکرمانی با داستانهای خود سیرچ را جهانی کرد و نهتنها ایرانیها، که بخش مهمی از بچههای دنیا با منطقهای در کرمان به نام سیرچ آشنا شدند. به نظر من رویکرد ناشرها و مولفین باید یک رویکرد وطنگراتر باشد».
رمان نوجوانی تازه ای را که نوشتهام، بسیار دوست دارم
این نویسنده همچنین از نوشته شدن رمان تازهی خود خبر داد: «من اخیرا یک رمان نوجوان نوشتم که هنوز روی اسم آن مردد هستم. ماجرای نوجوانی است که در یک ناحیهی کوهستانی گیر افتاده و روزانه دارد خاطرات خود را مینویسد که خیلی این متن را به شخصه دوست دارم»./م
نظر خود را بنویسید