فردایکرمان – مینا قاسمی: روزهای اولیهی هجوم کرونا، خانهنشینی و قرنطینه، ارتباطات مجازی و راه دور را لاجرم تقویت کرده بود. آن روزها که افکار جمعی برای مهار کرونا، «در خانه ماندن» را به اصلی اجتنابناپذیر تبدیل کرده بود، علیرضا دوراندیش مترجم و مدرس، در صفحهی اینستاگرام خود هر از چندگاهی در واکنش به شرایط کرونایی کشور و بسته به اتفاقات روز، یا با طرح یک سوال از مخاطبهای خود، یا با انتشار تصویری با عنوان «طاعون قرن بیست و یکم»، و یا به وسیلهی به اشتراک گذاشتن عادات زیستیاش، حال و هوای قرنطینهی خود را با دیگران تقسیم میکرد.
در گفتوگویی که با او در مورد تجربیات دوران کرونایی داشتم، شرح داد که چگونه توانسته است با تمرکز بر حرفه، علایق و البته کم کردنِ روزمرگیهایش، در دوران قرنطینه به مرحلهی «پذیرش» و «سلوک» برسد و آن را به عنوان عاملی موثر برای آرامش کنونیاش بشناسد. او گفت که کرونا و سبک جدید زندگی، خلوتی را برای او فراهم آورد که بتواند دو رمان را ترجمه کند و به ناشر بسپارد، و این اتفاق تنها در عرض یک دورهی ششماهه برای او رخ داده است. وی در اینباره گفت: «زمانی که کرونا به کشور وارد شد، من هم مثل هزاران نفر دیگر زندگیام تحتتاثیر این ویروس قرار گرفت. روابطم با اطرافیان و دوستانم در آن دوره محدود و بعضا قطع شد. در خانواده هم یکسری تنشهای روحی و روانی که از پیشامدهای دوران قرنطینه بود به سراغم آمد. به لحاظ شغلی نیز تحتتاثیر قرار گرفتم. به هرحال، اینها یکسری مقولههای کلی است که نه فقط برای علیرضا دوراندیش، بلکه برای همه پیش آمد. اما دوران قرنطینه، برای خودم، به لحاظ فردی و اندیشگانی، به مثابهی یک «بهار» بود! درمدت قرنطینه، تنها در فاصلهی شش یا هفت ماه، دو رمان ترجمه کردم که اکنون هر دو در دست ناشر هستند. در این دوران، نزدیک به چهارهزار صفحه مطالعه داشتهام. کرونا به من، که کارم ترجمه و مطالعه است، فرصت بیشتری داد؛ فرصتی برای اندیشیدن، برای تامل. از همین لحاظ است که میگویم کرونا برای شخص من خوب بود، اما برای فرزندانم اینگونه نبود؛ آنان عذاب بیشتری میکشیدند چون درسشان تمام شده بود و بیشتر احساس سرخوردگی و انزوای این شرایط را حس میکردند و من مرتبا باید به آنها میگفتم همهی جهان در این شرایط قرار دارد و باید تحمل خود را بالا ببرید».
او افزود: «درواقع، کرونا برای انسان امروز یک سرعتگیر و یک مانع برای شتابزدگیهایش بود که باعث شد یکباره متوجه اطراف خودش گردد. درست است که کرونا یک بیماری عجیب و غریب و ناشناخته است، اما اگر دقیقتر بنگریم، میبینیم که در تاریخ بشر همیشه از این اتفاقات رخ داده و آنچه که نسبت به گذشته متفاوت است این است که انسان امروز بیش از حد برای به دستآوردن و برای بیشتر داشتن شتابزده است و کرونا این انسان را که برای داشتنهایش از دیگران نیز سبقت میگرفت، متوقف کرد. به همین جهت این بیماری یک امر غافلگیرکننده بود چون ما فکر میکردیم پزشکی همه کار از دستش برمیآید و ویروسی مثل کرونا دیگر در جامعهی بشری ظهور پیدا نخواهد کرد. اما به هرحال، هرچقدر هم که تحتتاثیر این بیماری باشیم، زندگی جریان خودش را دارد. اکنون دارم یک جهان متفاوتی را تجربه میکنم و این تجربه را با دیگری به صورت مشترک دارم. من وقتی میبینم که همهی جهان با این مسئله درگیر است، احساس بهتری دارم چون داشتن یک درد مشترک با خود قدرت تحمل را هم میآورد».
مترجم رمان «فیستا» ادامه داد: «اما اگر بخواهم از تجربیات شخصیام از دوران قرنطینه بگویم، این است که آن روزها برای اینکه از روزمرگیهایم بکاهم، حجم کارم را زیادتر کردم. قبل از کرونا سرکار میرفتم و در مجامع علمی و فرهنگی شرکت میکردم. برنامههای زندگیام هم همیشه عبارت است از: ترجمه، کتابخوانی و دیدن فیلم. در دوران پیش از کرونا خیلی کم فیلم میدیدم، ولی در دورهی کرونا در هفته حداقل سه یا چهار تا فیلم دیدم. اتفاقا یکی از سرگرمیهایم با خانوادهام این بود که فیلمهایی را که میدیدیم را با هم نقد هم میکردیم و با فرزندانم با زبان خودمان در مورد یک فیلم صحبت میکردیم. بنابراین در آن دوران سعی میکردم با افزایش حجم مطالعاتی و کاری، روزمرگیهایم را کاهش دهم. اما از وقتی که مدارس بازگشایی شده و برای تدریس از خانه بیرون میروم و از صبح تا ظهر سرکار هستم، قدری از حجم کارهایم کاسته شده است».
او در ادامه با بیان اینکه در دوران قرنطینه روحیهی «پذیرش» را در خودم تقویت کردهام، تشریح کرد: «در دوران قرنطینه توانستم به روحیهی پذیرش و سلوک دست پیدا کنم چون همواره در زیست ادبیام، توسط حافظ، مولانا و سعدی به من گفته شده که باید پذیرش خودم را در برابر مسائل بالا ببرم و فرض نکنم که باید همه ی امکانات در اختیارم باشد تا بتوانم به زندگی ادامه دهم. فکر میکنم ما انسانها دیگر نباید بیشتر از این مقاومت کنیم و مقابل جریان زندگی بایستیم و مدام بر طبل نا امیدی بزنیم. باید برای یک مشکل، دنبال راه حل گشت و زندگی را ادامه داد. از همین جهت است که اکنون احساس آرامش بیشتری میکنم و چاره ای هم جز این ندارم. خود من هم، به یک اقلیمی تعلق دارم که اگر بروید و اوضاع آنجا را از نزدیک مشاهده کنید، میبینید که جایی است که حتی آبِ خوردن هم وجود ندارد دیگر چه برسد به اینکه کسی ماسک زدن برایش در اولویت باشد. برای همین است که فکر میکنم زندگی در شهر کرمان واقعا خوب است و حاضر نیستم با ایجاد توقعات بالایی که فقط موجب میشود خودم اذیت شوم، جریان زندگی را قطع کنم و با مقایسهی کشورم با کشورهای پیشرفتهی دیگر دنیا که از اساس مقایسهی بیربطی است، کام خودم را تلخ کنم. همین حالا هم اگر مطمئن باشم در سالن سینما یا تئاتری، پروتکلهای بهداشتی رعایت میشود، حتما میروم و در فضای هنری شرکت میکنم. اینها همه به این دلیل است که به نقطهی پذیرش رسیدهام و واقعا وقتی که دقیقتر به کرونا مینگرم، میبینم چندان هم برایم ارمغانهای بدی نداشته است». /م
نظر خود را بنویسید