فردای کرمان – گروه فرهنگوهنر: دکتر عباس آذرانداز مدرس دانشگاه شهید باهنر، دکترای فرهنگ و زبانهای باستانی از پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی دارد. وی پژوهشگر و رئیس گروه پژوهشی فرهنگ و زبانهای باستانی پژوهشکده فرهنگ اسلام و ایران، دانشگاه شهید باهنر کرمان است.
آذرانداز مطالعات ارزشمندی در خصوص شاهنامه فردوسی انجام داده است، که فرصت را مغتنم دانسته در این مجال کوتاه نکتهسنجیها و دیدگاههای ایشان را در قالب یادداشتهایی مستقل با مخاطبهای علاقهمند «فردای کرمان» به اشتراک میگذاریم.
داستان رستم و سهراب، از محبوبترین بخشهای شاهنامه است که نویسنده دیدگاههای خود را دربارهی برخی ابیات یا واژگان آن، در پیوند با بنمایههای فرهنگی ایران باستان طرح کرده است. چون ترتیب این یادداشتها بر اساس ترتیب ابیات داستان است، خواننده میتواند هنگام خواندن شاهنامه آنها را به آسانی در متن پیدا کند. در ادامه یادداشت اول ایشان را با عنوان: «ز گفتار دهقان؛ یادداشتی دربارهی منابع شاهنامه» بخوانید.
داستان رستم و سهراب از دو جهت برای منبعشناسی شاهنامه فردوسی اهمیت دارد، نخست اینکه ظاهراً فردوسی این داستان را مانند بیژن ومنیژه، رستم و اکوان دیو و رستم و دیو سپید، خارج از طرح کلی شاهنامه سرود، که در ادامه نسبت آن را با منبعشناسی شاهنامه خواهم گفت، و دوم اینکه داستان را با بیتی آغاز میکند که آشکارا اشاره به منبع خود دارد:
ز گفتار دهقان یکی داستان بپیوندم از گفتۀ باستان
فردوسی بارها گفته است که داستانی را از گفتار دهقان نقل میکند، یا اینکه آن را از سخنگوی دهقان شنیده است. دهقانان نگهبان زبان و فرهنگ ایرانی بودند و اغلب به زبان پهلوی نیز آشنایی داشتند. آنها بسیاری از کتابهای پهلوی را در سدههای نخست هجری به عربی و فارسی ترجمه کرده بودند و فردوسی، که خود نیز از همین طبقه بود گاهی به آنها مراجعه میکرد. در جاهایی هم گفته که از موبدی چنین شنیده است، و حتی در دیباچۀ داستان بیژن و منیژه از بانویی با عنوان «بت مهربان»، «سروبن» و «ماهروی» نام میبرد که پهلوی میدانسته و داستان را در شبی تیره و تار برای او حکایت کرده است. اجرای نقالی شاهنامه در طی زمانهای متمادی و چنین اشاراتی برخیها را به این فکر انداخت که احتمالاً فردوسی گاهی از منبع شفاهی هم سود میجسته است. از طرفی دیگر در شاهنامه اشارات صریحی هست مبنی بر این که نامهای(کتابی) بوده است از دوران باستان که داستانهای فراوانی در آن موجود بوده و این کتاب به شکلی پراکنده، هر بخشی از آن در دست موبدی قرار داشته تا این که «یکی پهلوانی دهقان نژاد» موبدان سالخورده را گرد هم میآورد و آنها کتاب را به نثر تدوین میکنند. گرچه فردوسی نامی از این کتاب نبرده است اما اغلب میگویند که منظور، شاهنامۀ ابومنصوری است، که امروزه تنها مقدمۀ آن به جای مانده است و آن کتاب اصلی که شاهنامه ابومنصوری از روی آن نوشته شده، خدای نامه است. خداینامه از دو کلمۀ خدای به معنی ارباب، سرور، شاه و نامه به معنی کتاب تشکیل شده، عنوان کتاب یا کتابهایی بوده است به زبان پهلوی (فارسی میانه) در بارۀ تاریخ ایرانیان و حوادث تاریخی که در عصر ساسانی بر اساس متونی که موجود بود نوشته شده بود. خداینامه را ابن مقفع و دیگران در قرن دوم هجری به عربی ترجمه کردند.
این اشارات که در مواردی صراحت دارد و در مواردی نه، این پرسش را پیش آورده است که آیا فردوسی در سرودن شاهنامه تنها از شاهنامۀ ابومنصوری استفاده کرده یا منابع دیگری هم داشته است. گروهی که بیشتر نویسندگان غربیاند و شاهنامه را با آثاری چون ایلیاد و اودیسه و شاعران سدههای میانۀ اروپا مقایسه میکنند معتقدند که میتوان شاهنامه را به عنوان شعر شفاهی تحلیل کرد. آنها مخالف سنت مکتوب در شاهنامه نیستند، اما بر این باوراند که وجود سنتهای مکتوب دلیلی بر آن نیست که فردوسی از سنتهای شفاهی استفاده نکرده باشد. برای نمونه دو پژوهشگر آمریکایی به نام الگا دیویدسون و دیک دیویس بنمایههای داستانی که تکرار میشوند، جملات کلیشهای و تکراری و ساختار برخی داستانها که برپایۀ شعر شفاهی شکل گرفته از دلایلی میدانند که ثابت میکند شاهنامه بر پایۀ الگویی شفاهی تدوین شده است. با توجه به این که سنت شفاهی یک سنت ریشه دار در ایران است و شواهدی وجود دارد که در زمان اشکانیان خوانندگان و نوازندگان دوره گردی به نام گوسان وجود داشته که داستانهای حماسی و داستانهای عاشقانه را با آواز و ساز برای مردم روایت میکردهاند. اینها شاهنامه را بازماندۀ این سنت گوسانی میدانند
اما برخی پژوهشگران غالباً ایرانی، شفاهی دانستن ساختار شاهنامه و مقایسۀ او با شاعران سدههای میانۀ اروپایی را به نوعی تنّزل شأن فردوسی و شاهنامه قلمداد میکنند و معتقدند که او تنها از منابع مکتوب استفاده کرده است، و در میان این افراد، گروهی تنها و تنها شاهنامۀ ابومنصوری را منبع شاهنامه میدانند و اشاره به سخنگوی دهقان، گویندۀ دهقان، پرمایه دهقان، و همین گفتار دهقان در آغاز رستم و سهراب، تعبیرات قالبی میدانند که از شاهنامۀ ابومنصوری گرفته شده است، که در مقدمۀ آن به تصریح آمده گزارش آن از گفتار دهقانان است، نه اینکه شاعر روایات خود را واقعاً از دهقانی شنیده باشد. جالب است اینکه چهار دهقانی که در مقدمۀ شاهنامه ابومنصوری به عنوان تدوینکنندگان این کتاب از آنها نام برده شده است در برخی از داستانهای شاهنامه نیز از آنها رد و نشانی هست. این همسانی میتواند به نفع طرفداران سنت مکتوب و وفاداری فردوسی به منبع واحد دانسته شود، اما همه جا هم به این سادگی نیست که بتوان حکم قطعی صادر کرد، برای نمونه در بیت آخر همین داستان رستم و سهراب:
چنین گفت بهرام نیکو سخن که با مردگان آشنایی مکن
بهرام میتواند همان دهقان بیت نخست باشد که فردوسی داستان را به نقل از او روایت کرده است. بنابراین با توجه به این که از شاهنامۀ ابومنصوری تنها مقدمهای باقی مانده، خداینامه و ترجمۀ ابن مقفع از این کتاب هم از بین رفته است بهتر است ما هم از زمرۀ کسانی باشیم که راه احتیاط و میانهروی در پیش گرفتهاند و فردوسی را نه یک روایتگر صرف، بلکه هنرمندی به شمار آوریم که روایتهای گوناگون را میخوانده و یا میشنیده و از بین آنها گزینش میکرده است، البته طرح کلی تاریخ ملی ایرانیان را که در ایران باستان شکل گرفته بود پیش چشم داشته تا بر مبنای آن شاهنامه را نظم ببخشد و احتمالاً مهمترین منبع او هم شاهنامۀ ابومنصوری بوده است.
نظر خود را بنویسید