فردایکرمان ـ اسما پورزنگیآبادی: نه برای همه، بلکه برای عدهای از کرمانیها، فروریختن دانهدانه خشتها و خاطرهها از در و دیوار بافت تاریخی شهر و دفن شدن آن زیر آسفالتها و بتنها و چرخ خودروها، از غمبارترین رویدادهای دهههای اخیر است. صدای مخالفان تخریب بافت تاریخی ضعیف اما امضای حامیان این نابودیها پررنگ و پرنفوذ، بازوی کارگران بیل و کلنگ بهدستشان پرتوان و راه برای حرکت پی در پی بولدوزرها در کوچه پسکوچههای کرمانِ کهن، باز باز است. در نتیجهی این سهلانگاریهای متولیان، اکنون کار به جایی رسیده که گفته میشود از بافت تاریخی 500 هکتاری کرمان، کمتر از 30 هکتار دیگر باقی مانده است.
طی سالیان اخیر، گهگاهی پیش آمده که فریاد حسرتآلود و افسوسبار معترضان توانسته دل برخی مقامات را بر این سرمایهای که پیش چشم همگان در حال دفن شدن است، بسوزاند؛ دستاورد این تلاشها و توجهات اما چیز دندانگیری نیست.
بهتازگی، فروریختنِ بخشی از کاروانسرای تاریخی کوزهگران در مجموعهی بازار کرمان حرکتی ایجاد کرده و کارزاری را به راه انداخته با عنوان «حمایت از بناها و بافت تاریخی کرمان».
تا عصر شنبه 28 فروردینماه، 2151 نفر به این کارزار پیوستهاند که دست به دامان مقامات کشوری برای نجات کرمان شدهاند.
در پی تخریبهایی که طی یکی، دو سال اخیر، به نظر میرسد شدت هم گرفته و به بهانهی این کارزار، از سه تن از متخصصان و استادان دانشگاه تقاضا کردهام تا دربارهی بافت تاریخی شهر کرمان بنویسند و بگویند عامل اصلی تخریب آن چیست؟ و چه باید کرد؟ تعداد افرادی که برای پاسخ به این پرسشها انتخاب شدند، بیش از این بود. چنانچه همکاری ادامه داشته باشد، یادداشتهای بعدی نیز در فردایکرمان منتشر خواهد شد.
نگاه دکتر محمدعلی سیستانی، دکتر مریم فداییقطبی و دکتر نیما جهانبین به بافت تاریخی شهر کرمان را ببینید:
مردم و مقامات ارزش بناهای تاریخی را نمیشناسند
دکتر مریم فداییقطبی، معمار و عضو هیات علمی دانشگاه در پاسخ به فردایکرمان مینویسد: «در مورد تخریب بافت تاريخی، عدم وجود برنامهی استراتژيك و طرح جامع مشخص را اصلیترین دلیل میدانم.
همچنین، تفكر اتومبيلمحور و عملگرا كه اولويت را بر كارايی میگذارد؛ كه البته تطابق هستهی عملكردی اصلی شهر بر اين بافت نیز باعث شده كه چنين تفكری تقويت شود.
عدم آگاهی شهروندان از ارزش بافت تاريخی و اهميت اقتصادی و اجتماعی كه اين بافت دارد نیز نقش مهمی در نابودی این محدوده از شهر داشته است.
در مورد ابنيهی تاريخی نیز باید بگویم که نه عموم شهروندان و نه غالب دولتمردان اهميت این ابنيه و ارزش آن برای شهر کرمان را نمیشناسند؛ لذا حساسيتها نسبت به آن كم شده است. انگشت اتهام اما به سمت متولی اصلی یعنی ميراثفرهنگی است. در حالی كه توان سازمان نحيف، فقير و ناكارآمد! ميراثفرهنگی در حد همان نگهداری از مجموعهی گنجعلیخان است و بس.
در چنین شرایطی، بايد نهادهای غيردولتی از مجموعهی دلسوزانی كه در وقوع هر افتضاحی در بافت تاریخی، فرياد وا اسفا سر میدهند شكل بگيرد تا حساسيتهای جامعه نسبت به آن، افزايش يابد.
همچنین، نیاز داریم تا سرمايهگذار بخش خصوصی که عاقل و فهيم باشد نه آن کسی که دبی را آرمانشهر میداند! به كرمان بيايد و برای مرمت و احیای بناهای با ارزش سرمايهگذاری كند. و اين چه زمانی اتفاق میافتد؟ آن هنگام که تبليغات و تلاشهای همان نهادهای غير دولتی، گردشگران را به كرمان دعوت كند و شهرداری متوجه شود كه حركت در شهر بايد مبتنی بر حملونقل عمومی باشد و ساير ادارات دولتی در تكميل زير ساختهای ابتدايی كمك كنند؛ بلكه گردشگر بومی، غير بومی و شايد هم خيلی غير بومیِ دلار خرجكن به بافت تاريخي سرازير شود و سرمايهگذار در بنگاه اقتصادیاش به اين نتيجه برسد كه احیای همين بنای تاريخی برايش بيشتر درآمدزا خواهد بود و هنرمند و شاعر و صنعتگر به این نتیجه برسد كه كارگاهش يا گالریاش بهتر است برود در بافت تاريخی تا بيشتر ديده شود و دانشگاه نیز سرش را از اتاقهای تار عنكبوت گرفتهاش بلند كند و پا به بافت تاریخی بگذارد و آنچه سالها فقط از كتابها به دانشحويان آموزش داده را در بافت تاریخی بیاموزاند؛ كلاسی آنجا تشكيل بدهد، حساس باشد و منتقد و تاثير گذار و خيرخواه و مشاور و نه منتقد صرف! آن زمان میشود اميد داشت كه بافت به سمت بازآفرینی حفاظت مبنا در حركت است وگرنه نشستن و خون دل خوردن و گلایه از ميراثفرهنگی کردن که سرش را از ادارهاش در بالا شهر و فرسنگها دورتر از بافت تاريخی بيرون نكرد تا روگذر به آن بزرگی را کنار یک اثر تاریخی ببیند تا شاید جلوی آن را بگیرد؛ بیفايده است».
جریان زندگی به بافت تاریخی برگردد
دکتر نیما جهانبین، معمار، شهرساز و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد کرمان نیز در پاسخ به فردایکرمان مینویسد: «به نظر بنده، اصلیترین عامل تخریب بافت تاریخی و کهن کرمان، عدم تناسب لباسی است که سالیان سال پیش بر قامت شهری دوخته شده برای نیازها و زندگی امروز شهر.
یعنی، براساس نیازها، خواستهها، اقتضائات شهر و مردمانش در دورانی، لباسی دوخته شده و پاسخی مهیا شده که تجسم آن بافتهای تاریخی است اما امروز، دیگر این بافتها، پاسخگوی نیازهای شهر و مردمانش نیست در نتیجه، خالی شدن بافتها از نَفَس مالکان اصلی و دلسوز و در ادامه، جایگزین نشدن آنها یا جایگزینی توسط کسانی که آن ویژگیها را بهعنوان مالک دلسوز نداشتند عامل اصلی تخریب بافت تاریخی است.
بهعنوان مثال، بافت تاریخی، تاسیسات و تجهیزات امروز شهری را نداشته، شبکهی آمد و شد مورد نیاز خودروهای امروز را نداشته و از جهت روابط فضاهایی که درون دانههای بافت و خانهها و ... برقرار بوده، با زندگی امروز تناسبی ندارد و هزار و یک مثال دیگر از جمله تکنولوژی و مصالح ساخت و ... را میتوان ذکر کرد. نتیجه اینکه بافتهای تاریخی از ساکنانی که مالکان دلسوز آن بودند خالی شدند.
این خالی شدن از حیات و نفس انسان، به تخریب روز به روز دانهها و لاجرم بافت انجامیده است. فرصتهایی هم در این زمینه وجود داشته تا کسانی که جایگزین مالکان قبلی میشوند بتوانند موثرتر از این، عمل کنند و لااقل اجازه ندهند سقف این دانهها بر سر دانهها فرو بریزد ولی این فرصتها را هم از دست دادهایم.
حالا، این سوال پیش میآید که بافتهای تاریخی شهرهای دیگر دنیا که امروز آن را زیبا و سرپا میبینیم مگر لباسی نبوده که برای روزگار دیگری دوخته شده؟ پس، چطور است امروز کماکان اینقدر زیبا و طناز و جلوهگر مینماید؟
دلیل دو مورد است: یکم آوردهی اقتصادی این بافتهاست. یعنی، این بافتها از رهگذر گردشگری و هدایت درست جریان سرمایه و پول به درون آن، آوردهی اقتصادی بسیار بالا و ارزشمندی داشتهاند که به قیمت بالای مرمت و نهتنها سرپا ماندن، بلکه تمیز و زیبا و سالم نگه داشتن آنها، پاسخ میداده و حتی بسیار بسیار بیشتر از آن، به صاحبان سود میرسانده است. این جریان پول و سرمایه را، ما نتوانستیم در درون بافتها نگه بداریم و هدایت کنیم.
دومین عاملی که آن بافتها را سرپا نگه داشته است؛ توانمندی فرهنگی و اجتماعیای است که ساکنان آن بافتها دارا هستند. یعنی ساکنان بافتهای تاریخی شهرهای مختلف دنیا، به دلیل آموزشهای درستی که وجود داشته، ویژگیهایی که تدارک دیده شده و عوامل متعدد؛ به زندگی و زیست درون این بافتها افتخار میکنند و آن را به شدت گرامی میدارند و حتی میتوان گفت در بسیاری از شهرهای مطرح دنیا از لحاظ دارا بودن بافت تاریخی؛ یک مترمربع زمین و ساختمان، ارزشی بسیار بسیار بیشتر از دیگر نقاط شهر است. این توانمندی فرهنگی و اجتماعی موضوع کوچکی نیست.
مثالهای بسیار زیادی میتوان ذکر کرد دربارهی کاخها و در واقع خانههای زیبا و اشرافی مربوط به خانوادههای ثروتمند در دنیا که، از طرف صاحبان آن، به شهرداری بخشیده شده است و شهرداری یک روز را اعلام کرده تا بازدید عمومی از این بناها انجام شود؛ در برابر این بناها، صفهای طولانی تشکیل میشود تا مردم از آن بازدید کنند.
این فرهنگ و سطح بالای آموزشهای فرهنگی و اجتماعی از مسائل بسیار ارزشمندی هستند که نمیتوان در موضوع علت سرپا بودن بافتهای تاریخی شهرهای دنیا آن را نادیده گرفت.
حالا پرسش این است: با این وضعیت بافتهای تاریخی چه باید کرد؟ آنچه من عرض کردم ایدهآل است؛ اینکه گردشگری وجود داشته باشد و توانمندسازی برای مردم شهر وجود داشته باشد. ولی ما با شرایط موجود چه میتوانیم بکنیم؟ اولین و مهمترین اقدام این است که روند جاری صدور پروانه در بافتهای تاریخی باید به صورت جدی پیگیری و متوقف شود. هماکنون، با روندی که در شهرداریها وجود دارد، در حال تشویق به نوسازی بافتهای تاریخی هستیم. پروانه برای نوسازی میدهیم و این یعنی تخریب دانههای بافت و جایگزینی آن با ساختمانهای بیارزش.
باید تسهیلات و مشوقهایی برای مالکان بافتهای تاریخی داشته باشیم تا زندگی امروزی را به کالبد قدیمی بیاورند. یعنی فرصتهایی مهیا کنیم و تسهیلاتی در نظر بگیریم تا کاربریهای امروزی که به پیکر بنای تاریخی آنها میآید را، درون همان کالبد قدیمی ببرند و از ارزش و منافع آن استفاده کنند. مثلا کسی بیاید خانهی تاریخی خود که لزوما میتواند بنای میراثی هم نباشد را، مرمت و برای گالری یا کافیشاپ یا واحد تجاریفرهنگی یا بومگردی آن را آماده کند. در واقع، زندگی جدید در کالبد قدیم جاری شود. درست است که این زندگی جدید اقتضائاتی دارد و ممکن است کالبد قدیم را مقداری دستکاری کند ولی حداقل، ظاهر آن را حفظ میکند. امروز در همهی دنیا، در درون آن بافتهای تاریخی سرپا و سرزندهای که ما میبینیم، خانههای بسیار مدرنی وجود دارد و فقط پوستهی بیرونی است که تاریخی به نظر میرسد ولی درون آن، مدرنترین امکانات و رفاهیات وجود دارد.
این اقدامات، نیازمند کار کارشناسی، وجود طرحهای الگووار برای مرمت همچنین، ارائهی تسهیلات کمبهره و بلندمدت است و باید هرچه زودتر این شیوهها، جایگزین تسهیلات و تشویقهایی شود که هماکنون در راستای نوسازی بافتها در حال انجام است.
راهکار دوم، شناسایی دانههای ارزشمند و هدایت پول ساختوسازهای جدید برخی دستگاهها و نهادهایی که نسبتی با بافت تاریخی دارند؛ به سمت مرمت این دانههای ارزشمند درون بافت است تا کاربری خود را به آنجا منتقل کنند. نهادهایی مثل میراثفرهنگی یا ادارات مرتبط با بافت تاریخی در شهرداری یا اوقاف و امور خیریه یا دفاتر ائمهجمعه و دیگر نهادهایی که به نوعی با سنت ارتباط و پیوندی دارند. اگر دانههای ارزشمندی درون بافت داشته باشیم که فعال و پویا باشند مثل دانههای مولد و محرک، عمل کرده و پیرامون خود را امنیت میبخشند و آمد و شد و اشتهار ایجاد کرده و پیرامون خود را لکهلکه اصلاح و بهسامان میکنند؛ این اتفاق هرچه زودتر باید رخ بدهد.
سومین موضوع، حمایت از ساکنان کمتوان بافتهای تاریخی است اعم از ساکنان بومی و غیربومی که بیشتر مهاجران افغانستانی هستند که البته در حال حاضر، جمعیت این مهاجران نسبت به گذشته،کمتر شده است. اما به هر حال، باید کسانی که هنوز در بافت تاریخی زندگی میکنند را دریابیم و کمک کنیم تا دلگرم شوند. باید برایشان تعلقخاطر نسبت به مکان و محیط پیرامون آنها به وجود آورد.
در شهر کرمان، برخی مهاجران افغانستانی زندگی میکنند که از دههی چهل خورشیدی در بافت تاریخی ساکن هستند. اگر برای این افراد، حداقل امتیازات قانونی قائل میشدیم و امکان مالکیت اعیان، اگر نه عرصه را، فراهم میکردیم، این مهاجران که اکثریت کارگران ساختمانی بودند، براساس الگوهای مرمتی اولیه و سادهای که توسط دستگاههای متولی تهیه شده و در اختیارشان قرار میگرفت، میتوانستند به شکل صحیحی، لااقل سقفها را پابرجا نگه بدارند تا فرو نریزد و اگر اینگونه عمل شده بود؛ امروز حداقل بافتهای تاریخی ما سر پا بود. ما این فرصتها را از دست دادیم ولی اکنون، ساکنان بافت تاریخی را میتوان شناسایی و با مسائل آنان آشنایی پیدا کرد و از طریق خود این افراد به جریان حفظ بافت تاریخی کمک کرد».
راهحلهای موقتی مشکلات را حل نمیکند
دکتر محمدعلی سیستانی، معمار و عضو هیات علمی دانشکده هنر، معماری و شهرسازی دانشگاه آزاد اسلامی کرمان نیز مینویسد: «قبل از اینکه پاسخ شما در مورد مهمترین عامل تخریب بافت کهن کرمان را عرض کنم، لازم است اشاره کنم که بیتردید ما با یک عامل مواجه نیستیم و مجموعهی عواملی وجود دارند که برآيند آنها منجر به وضعیت کنونی شده است و اگر در آسیبشناسی، نگاه تک بعدیِ متمرکز بر یک عامل داشته باشیم، منجر به تصميمگيریهای تک بعدی و جزءنگر میشود؛ همان چیزی که در سالهای اخیر بسیار مشاهده شده است. درمانهای موضعی و موقتی که مسائل کلی را حل نکردهاند. بهعنوان مثال، مرمت و احیای یک گذر، یک پیادهراه، یک میدان، یک بدنه، یک بنا، ... دردی از مشکلات کلی را دوا نکرده است. بنابراین میشود آسیب اول را همین نگاه تک بعدی دانست.
با این همه فکر میکنم از میان همه عوامل بیشمار، «خالی شدن بافت از جریان زندگی و رخت بر بستن حیات از بناهای قدیمی» میتواند مهمترین عامل باشد. حضور انسان، آبادانی است و هر جا که خالی از سکونت شد (حتی یک ساختمان مدرن و مجهز)، فرسودگیاش اجتنابناپذیر است.
ساکنان اصلی و اولیه، بهدلیل کمبود امکانات، نبود امنیت، فقدان خدمات شهری مناسب و عدم برخورداری از امتیازات و مشوقهای لازم برای ماندن در بافت، خانههای خود را ترک کرده اند. این مهاجرت، همچنین دگرگونی بافت فرهنگی-اجتماعی محلات را در پی داشته است.
کسبه نیز به دلیل همین فقدانها از سویی و ساخت پاساژهای جدید در مجاورت بافت، از سوی دیگر، مغازههای نوساز یک پاساژ پر رفت و آمد را به حجرههای خلوتِ فرسودهی پر دردسر، ترجیح دادهاند.
مسئولان شهری هم دغدغهی اصلیشان، چالشهای بافت قدیم نبوده، یا اینکه ورود به آن را امری خطیر، پر دردسر، پر حاشیه و زمانبر دانستهاند و پروژههای آسان، زود بازده و چشمگیرتر را ترجیح دادهاند.
شهرداری (حتی در دوره زعامت یک آرشیتکت آگاه و باسواد)، «حاشیه» یک خیابان پر رفت و آمد را بر «عمق» یک کوچهی خلوت، ترجیح میدهد. بازتاب رسانهای و بازخورد مردمی برنامههای فرهنگی و هنری، آنقدر جذابیت دارد که به تصميمگيریهای شهری جهت دهد و تغافل از چنین موارد مهمی را به همراه داشته باشد.
ميراثفرهنگی ثبت ملی بزقرمه و کماچ و آش و ... را چشمگیر، خبرساز، عامهپسند، رسانهپسند و بیدردسرتر از هر کار دیگری یافته است. تمرکز بر اموری که با حداقل چالش و کمترین بودجه میسر میشود و بهراحتی و در کمترین زمان ممکن، تعداد آیتمهای رزومه یک مدیر را چندین برابر میکند. میدانیم حتی مستند سازی و تهیهی یک آرشيو جامع از آثار واجد ارزش کرمان هم، به درستی انجام نشده است.
بر همین سیاق، سایر نهادها از قبیل استانداری، راه و شهرسازی، اوقاف و ... مشغلهها و دغدغههای دیگری دارند که فرصتی برای انديشيدن به بافت کهن، تاریخی و واجد ارزش کرمان، برایشان باقی نمانده است. با این حال، فکر میکنم اگر این دغدغه برای نهادها ایجاد شود و بتوانند با تمرکز بر پتانسيلهای این محدوده از شهر، جریان زندگی و رونق اقتصادی را به آنجا بازگردانند و بدانند گردشگری کرمان میتواند بر محور بافت تاریخی استوار شود، هنوز میتوان به نجات آن امیدوار بود». / الف
نظر خود را بنویسید