فردایکرمان ـ گروه جامعه: قالیهای طرح ترنج را یکی پس از دیگری ورق میزند. این طرحها، خاطرۀ روزگارانی را در یاد او زنده کرده که هر هفته چندین کامیون بار قالی از کرمان به بندرعباس میرفت تا به آلمان و آمریکا و دیگر کشورها صادر شود.
حاج شکرا... خواجهحسینی، از پیشکسوتان قالی است که در اردیبهشتماه سال 1311 خورشیدی در کرمان به دنیا آمده و تمام عمر در این حوزه فعال بوده است. او، در این سن و سال، همچنان دلسوزانه مسائل قالی دستباف کرمان را دنبال میکند. جلسات و محافلی که مربوط به قالی باشند، تعدادشان در کرمان خیلی اندک است اما هر زمان که قالی، بهانهای برای گرد هم آمدن شده باشد، او نیز شرکت کرده و از دغدغههایش میگوید. سخت نگران قالی کرمان است که روزگار ناخوشی دارد.
میگوید که زمانی، در صادرات قالی، کرمان اول بود و بعد از ما، تبریز و اصفهان بودند. آقای ارجمند هزار دستگاه قالی در مناطق مختلف داشت. اما از اواخر سالهای 50 خورشیدی، افرادی در کشور، قالی کرمان را بدنام کردند و توی سر آن زدند و کاری کردند که خیلیها دارهای قالی را رها کردند.
او تاکید میکند که هیچ قالیای به پای کرمان نمیرسد و با نگرانی میگوید: «ولی الان، تعداد فرشفروشان شاید به 10، 15 نفر هم نرسد».
از بیتوجهی دولت به این هنر ـ صنعت باسابقه گلایهمند است. میگوید که مدتی پیش، در جلسۀ «پتّه» بودم. پته خیلی وضعیت خوبی پیدا کرده ولی اوضاع قالی را اینطور خوب نمیبینم. خدا کند قالی کرمان توسعۀ بهتری پیدا کند.
این تاجر پیشکسوت خطاب به مسئولان میگوید: «خواهش میکنم بهتر از این به قالی کرمان رسیدگی کنید».
به گزارش فردایکرمان، خواجهحسینی به واسطۀ زندهیاد پدرش، کربلایی اسدالله به این هنر ـ صنعت روی آورده است. او در کتاب خاطراتش که با عنوان «مرد عمل، نمونۀ شکیبایی» در سال 97 منتشر شده، در اینباره گفته است: «پدرم در سال 1260 هجری شمسی در کوهپایه، دهکدۀ هینمان به دنیا آمده و به «کل اسدالله هینمونی» معروف بود. او مردی بسیار زحمتکش و پرتلاش بود و فعالیت اصلیاش قالیبافی بود. حجم کم فرشی که در منزلشان تولید میکرد را هر چندوقت یکبار به کرمان میآورد و با فروش آن، امرار معاش میکرد... او در سال 1285 با «مولود خانم» دختر آقای محترم و باشخصیتی به نام «سید کاظم مستقیمی» ازدواج کرد و پس از مدتی، در کوچۀ ماهانی (نام قدیمی خیابان مادر، شهید اخلاقی کنونی) خانهای خریداری کرده و آنجا ساکن شد و همچنان نیز در کار تولید فرش فعالیت میکرد. پدرم از طریق سلفبافی و قرارداد با کمپانیهای خارجی به تولید و خرید و فروش فرش مشغول بود و از آنجا که دو فرزندش از همسر اول به رحمت خدا رفته بودند، مجدد ازدواج میکند. نام این زوجه صغری بود. از همسر دوم، دو دختر داشت و سه، چهار سال بعد، شاید به خیال پسردار شدن یا عشق به مادرم، به فکر ازدواج میافند...».
شکرالله و برادرش حبیبالله در مدرسه ایرانشهر درس میخواندند اما در پی اتفاقاتی، او به مدرسه پهلوی واقع در خیابان فردوسی منتقل میشود. در امتحانات کلاس ششم نیز، ناخواسته درگیر ماجرایی میشود که منجر به مردودی او در درس زبان انگلیسی میشود. پس از این، تصمیم میگیرد که مدرسه را ترک کند. به توصیۀ پدرش، مدتی در دفترخانۀ آقای مدنی شاگردی میکند و چون دریافتی کمی داشته، تصمیم میگیرد آنجا را هم ترک کند. آن زمان سیزده ساله بود و پدرش توصیه کرد: «برو کمک صباغ رنگرز بده».
در آن دوران، هر تولیدکنندۀ قالی، برای خودش، رنگرز، طراح، بافنده و روکارگیر جداگانه داشت و رنگرز کارگاه پدر او، ابراهیم صباغ رنگرز بود که ریسهای قالی را رنگ میکرد.
حاج شکرالله خواجهحسینی در کتاب خاطراتش نوشته است: «حدود شش تا هفت سال نزد پدرم با سعی و علاقه و تلاش فراوان، تمام امورات برای تولید فرش از جمله رنگرزی، تون تنیدن (در کرمان به نخهای پنبهای که بهعنوان تار یا چلّه در قالیبافی استفاده میشود تون میگویند)، نصب چلّه، نقشهخوانی، بافت قالی، ترمیم چله پاره و ... را یاد گرفتم به طوری که در غیاب پدرم و مسافرت او به مکه، امورات مربوط به 40 دستگاه قالی را که به من محول کرده بود را با موفقیت انجام دادم».
بنا به آنچه که در کتابش نقل کرده، استقلال کاری او از پدر بعد از ازدواجش رقم خورده است. «در سن نوزده سالگی با انعقاد قرارداد سلفبافی از هشت قالی شروع کردم و با پشتکار و تلاش، در مدت دو سال، امورات بیش از 100 دستگاه قالی را اجرا کرده و به انجام رساندم. در مدت این دو سال، مرتب از چاه آب میکشیدیم و خانمم به من کمک میکرد و آبها را داخل پاتیل میریخت تا ریسها را رنگرزی کنیم. او دائما دستهای مرا پاک میکرد تا همسایهها متوجه نشوند که خودم رنگرزی میکنم... مشتریان و علاقهمندان قالی زیاد بودند و بازار رونق زیادی داشت و روز به روز کارمان بهتر میشد تا جایی که از سال 1332 تا 1338 توانستیم در تهران، با مشارکت برادرم حبیبالله که قاضی بود، حجرهای خریداری کرده و در آنجا فرش بفروشیم. اینگونه شد که توانستم بهعنوان تاجر فرش، اعتبار و آوازهای خوب در کرمان و تهران پیدا کنم».
خواجهحسینی همچنان بهعنوان یکی از پیشکسوتان نامدار قالی کرمان مورد احترام مردم و فعالان این حوزه است و از اینکه میبیند میراث بافندگان و تاجران آنطور که باید مراقبت نمیشود، نگران و ناراحت است.
شکرالله خواجهحسینی شامگاه پنجشنبه دوم تیرماه در مراسمی که برای افتتاح گالری فرش نفیس آفرینش برگزار شد، بخشی از این نگرانیها را در حضور مسئولان و فعالان فرش طرح کرد.
به گزارش خبرنگار فردایکرمان، او با بیان اینکه عامل اصلی رکود در فرش کرمان بیتوجهی دولتهاست، گفت: «زمانی بود که فرش کرمان در کشور و در دنیا حرف اول را میزد و تبریز و دیگر استانها در رتبههای بعدی قرار داشتند. اما گفتند فرش کرمان خوب نیست و نباید صادر شود. فرش کرمان را بدنام کردند و از همان زمان قالیبافی تعطیل شد».
وی افزود: «زمانی بود که هر هفته سه ماشین بار قالی از کرمان برای صادرات میرفت و هر روز، تاجران زیادی از تهران به اینجا میآمدند ولی الان شاید فروشندگان و صادرکنندگان فرش کرمان به 10 نفر هم نرسد».
وی بر رسیدگی به قالی کرمان تاکید کرد و در حاشیۀ مراسم، در پاسخ به فردایکرمان دربارۀ آیندۀ قالی گفت: «اگر به فرش کرمان رسیدگی کنند، آینده خیلی خوب است. یک زمانی 100 نقاش فرش در کرمان داشتیم. آقای ابریشمباف از بزرگترین فرشفروشان کرمان بود. آقای وزیری چهقدرفعال بود اما به مرور فرش را و پیشکسوتان را کنار زدند. خیلیها هم خودشان رفتند».
به گزارش فردایکرمان، در سالهای اخیر، رکود سنگینی بر تولید قالی در کرمان حاکم بوده است به طوری که طی یک دهه، شمار بافندگان از 200 هزار نفر به 60 هزار نفر رسیده است. / الف
نظر خود را بنویسید