فردای کرمان - علیرضا هاشمینژاد*: نوشته دربارۀ محسن میرحیدر است. معمار و مدیر شرکت پیرراز که دانشگاه کرمان را ساخته است. شانس آن را داشتم که در سال 1383 در محل دفتر شرکت در مجاور میدان فاطمی با او به گفتوگو بنشینم۱. رفتار و منش او تصوری خوشایند از فرهیختگی میساخت، عنوان این نوشته کوتاه را از شعر سهراب سپهری وام گرفتم که دربارۀ دوست دیرینۀ میرحیدر، یوسف شریعتزاده، طراح اصلی دانشگاه کرمان، گفته است، و قصد یادآوری اتصال این دو بزرگمرد به سنتی فرهنگی است، که لاجرم خمیرمایۀ سرشت چنین انسانهایی بوده است.
نسلی که فرزند زمان خود بودند. غرب را دیدند و شناختند اما فریفته نشدند و نقطۀ عزیمتشان، اتصال دانش روز به دریای سنت فرهنگی دیرپای خود بود. محصول چنین آبشخوری گزافه نخواهد بود. در همان شعر، سهراب به خوبی این گروه را توصیف میکند:
«و با تمام افقهای باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب میفهمید»
میرحیدر نیز متأثر از فضای فرهنگی و فکری بالندگی هنری و فکری روشنفکری ایران در دهههای 40 و 50 بود. جریانی که از هر طیف، نمایندۀ لایق ساخت که هنوز ریزهخوار آن دورهایم. میرحیدر از سنتی دیرپاتر نیز نسب داشت. او بهخوبی در جای شایستۀ خود به نمایندگی از فرهنگی که کمکم تنها یادش گرامی است، پاینده و مستقر بود.
میرحیدر به محفل انس شریعتزاده راه داشت، جایی که اگر خشک هم بودی و با ساعدی و بهمن محصص و سیمین دانشور و منوچهر صفا و آلاحمد و احمد شاملو و البته داریوش آشوری تازه میشدی.
او به درستی اهل روزگار خود بود. میرحیدرها را روزگار میسازد و آنها نیز روزگار میسازند و افسوس که غافلیم... او مکتب دیگری را نیز آزمود. مکتبی که دنیا را انبان نمیکند، رودخانهای میسازد روان. این مکتب خیر را به ثواب نمیشناسد و ضریبهایش، ثواب محصول محتوم خیر است، خیر به نتیجۀ خیر است، خیر به نیاز خیر است، آنچنان که افضلیپور خیّر بود.
۱ ـ عکس را در همان دیدار سال ۸۳ از او گرفتهام.
* پژوهشگر و هنرمند
نظر خود را بنویسید