فردای کرمان – گروه فرهنگوهنر: دکتر عباس آذرانداز مدرس دانشگاه شهید باهنر، دکترای فرهنگ و زبانهای باستانی از پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی دارد. وی پژوهشگر و رئیس گروه پژوهشی فرهنگ و زبانهای باستانی پژوهشکده فرهنگ اسلام و ایران، دانشگاه شهید باهنر کرمان است.
آذرانداز مطالعات ارزشمندی در خصوص شاهنامه فردوسی انجام داده است، که فرصت را مغتنم دانسته در این مجال کوتاه نکتهسنجیها و دیدگاههای ایشان را در قالب یادداشتهایی مستقل با مخاطبهای علاقهمند «فردای کرمان» به اشتراک میگذاریم.
داستان رستم و سهراب از آنجا آغاز میشود که روزی رستم هوس شکار میکند و به مرز توران میرود. در آنجا بیابانی را سراسر پر از گور میبیند، از خوشحالی سر از پای نمیشناسد:
برافروخت چون گل رخ تاجبخش / بخندید و زِ جای برکند رخش
فردوسی در این بیت به جای رستم به کنایه گفته است تاجبخش، و در همین ابتدای داستان چند بار آن را تکرار کرده است. «تاجبخش» از القاب مهم رستم است، دلیلی که به این لقب خوانده شده است در شاهنامه روشن است. از جمله وظایف مهمی که رستم به عهده دارد تاج و تخت را به شاهان میدهد یا تاج و تختی که از دست شاهی بیرون رفته به او برمیگرداند.
پس از مرگ زو طهماسب، رستم، زمانی که ایران در بحرانیترین وضعیت به سر میبرد و از تورانیان شکست خورده، به رغم جوانی به البرز کوه میرود و کیقباد را پیدا میکند و به ایران میآورد و بر تخت مینشاند، یا کاووس که برخلاف توصیۀ بزرگان و پهلوانانی چون زال، به مازندران حمله میکند و در بند دیوان گرفتار میشود، رستم او را از بند دیوان نجات میدهد. یا هنگامی که به هاماوران حمله میکند و این بار هم رستم او را نجات میدهد، بنابراین رستم تاجبخش است که این در واقع به عنوان خویشکاری پهلوان در نگهبانی از شهریاری در جهان باستان یک وظیفۀ تعریف شده است.
تأکیدی که فردوسی از آغاز داستان سهراب به وظیفۀ تاجبخشی رستم دارد از این رو است که سهراب نیز خیال حمله به ایران را در سر میپروراند تا کاوس را از تخت پادشاهی به زیر بکشد: «برانگیزم از گاه کاوس را/ ز ایران ببّرم پی طوس را»، و همین است که رستم مجبور میشود میان وظیفۀ اجتماعی و میهنی خود در قبال ایران از یک سوی، و وظیفۀ پدری خود از سوی دیگر، دست به گزینشی تلخ و اندوهبار بزند. در اینکه رستم چرا باید در غم تاج شاه کمخردی مانند کاوس هم باشد حکمتی نهفته است.
بسیاری بر این باور هستند که برای فهم بهتر شاهنامه باید به ادبیات ایران باستان، به اوستا و به متون پهلوی مراجعه کرد و صورت کهن و اساطیری اغلب موضوعات شاهنامه را در این آثار بازیافت. اگر هم لازم باشد به زمانی قبلتر که ایرانیها و هندیها هنوز مهاجرت نکرده و از یکدیگر جدا نشده بودند، یعنی دورۀ هندوایرانی بازگشت.
دربارۀ «تاجبخش» بودن رستم هم گفته شده است یک بنمایۀ اساطیری کهن وجود داشته و بعداً در دورۀ گذار از اسطوره به حماسه، این اسطوره تبدیل شده است به آنچه که امروز در شاهنامه میبینیم، مثلاً الگا دیویدسون، که ذکر او در یادداشت مربوط به منابع شاهنامه هم آمد، برخی ویژگیهای رستم را با اپام نپات یعنی «نوۀ آبها» مقایسه کرده و معتقد است که نقش اساطیری این ایزد هندوایرانی به عنوان نگهبان فرّه به نگهبانی رستم از تاج تغییر کرده است. اصولاً پیدا کردن ریشۀ اسطورهای شخصیت رستم محبوبیت زیادی در بین محققان داشته است. پیوند بین خدایان در اساطیر و پهلوانان حماسه در روایات یک موضوع قابل بحث در میان پژوهشگران بوده است، مرحوم بهار بر آن است که در ایران به دلیل جدا نبودن حماسهسرایی از اسطورههای کهن هند و ایرانی این پیوند را بهتر میتوان دید.
پهلوانان، رفتار ایزدان را به نوعی تکرار میکنند. درواقع آن بخش از زندگی پهلوانان ارزش به یاد ماندن و نقل شدن دارد که به کردار ایزدان شباهت داشته باشد. همین همانندی رفتار و کردار میان شخصیتهای اسطورهای و حماسی است که یک اسطوره شناس سوئدی به نام ویکاندر به این نتیجه رسید که رستم همان وایو خدای باد در اساطیر هندوایرانی است، یا دکتر مهرداد بهار شباهتهایی میان رستم و ایندره، از بزرگترین ایزدان هندوایرانی پیدا کرده است. اما شواهد زیادی وجود دارد که از میان همۀ ایزدان هندوایرانی، رستم بیش از همه به میترا یا مهر شباهت دارد.
اما اپامنپات که دیویدسون به واسطۀ همین تاجبخشی، او را الگوی اصلی رستم دیده، در متون پهلوی نام دیگری هم دارد: برزایزد. او نیرومند و بلند قامت، در واقع بُرز است، صفت دیگر او درخشان است، در وداها، نیز نامش اپام نپات آمده است که در آنجا هم خدای آبهاست. او نگهبان فرّ یا خورنه است. ایرانیان قدیم بر این باور بودند که پادشاهانشان دارای فرّه ایزدی هستند. فرّۀ ایزدی نشان لطف خداوند بود و شاه با داشتن آن مشروعیت پیدا میکرد و اگر آن را از دست میداد کارش به تباهی میکشید. اپام نپات فرّه را در آبها پنهان کرده است و اجازه نمیدهد کسانی که لیاقت فرّه را ندارند به آن دست پیدا کنند. این فرّه مخصوص ایرانیها بود، اژیدهاکه یا ضحاک و افراسیاب تورانی در به دست آوردن آن ناموفق بودند. در زامیادیشت یکی از بخشهای اوستا آمده که افراسیاب سه بار برای رسیدن به فرۀ کوشش کرد اما تلاشش بیحاصل بود. دربارۀ اپام نپات باز گفته شده است که او اسب های تندرو دارد صفت او در اوستا اروند اسب است.
باید دید که شباهت رستم با اپام نپات در چیست؟ رستم نقش مهمی در نگهداری تاج و تخت کیانی دارد، شاهی که از شاهی افتاده، یعنی فرهاش از او جدا شده به او بر میگرداند. بنابراین با فرّ در ارتباط است، کسی است که فر گریزان شاهان را به آنها بر میگرداند. چنانکه دربارۀ کاوس بارها این کار را کرد. شباهت بعدی، اسب ایزد و پهلوان است. گفتیم اپام نپات اروند اسب است. رستم نیز اسبی دارد به نام رخش که یک اسب معمولی نیست، بسیار باهوش است، به حدی که چند بار زندگی رستم را نجات داده بود. به همین دلیل میبینیم که رستم از گم شدن او تا بدین اندازه ناراحت و عصبانی است.
مسألۀ مهم دیگری که رستم را با اپام نپات پیوند میدهد نام رستم است که برخی از زبانشناسان آن را با آب مربوط میدانند. البته دربارۀ اشتقاق نام او پیشنهادهای دیگری هم مطرح شده است، اما بر پایۀ این نظر، نام رستم در ایرانی باستان رَئوتَس تَخمه یعنی دارندۀ نیروی رود بوده است، جزء اول رَئوتس یا «رود» در نام مادر رستم یعنی رودابه هم میبینیم یعنی کسی که درخشش رود دارد. اپامنپات هم که ایزد آبها است.
رستم که رخش را گم کرده است برای پیدا کردنش پیاده به سمنگان میرود، بزرگان باخبر میشوند «که آمد پیاده گو تاجبخش» و به استقبال او میآیند، رستم آنقدر درخشان و نورانی است که همه را شگفتزده میکند: «همی گفت هر کس که این رستمست؟/ و گر آفتاب سپیده دمست؟». تشبیه رستم به آفتاب، آن هم آفتاب سپیدهدم نشانۀ دیگری است که به گمان الگا دیویدسون رستم را با اپام نپات که درخشندگی از ویژگیهای اوست پیوند میدهد، هرچند نکتههایی که او دربارۀ پیوندهای رستم و اپام نپات به عنوان ایزدی که مشترکات زیادی با ایزدان دیگر دارد، ارزشمند و معتبر است، اما او غافل از این است که اَپام نپات ایزدی جنگجو نیست و صفات پهلوانی ندارد، گذشته از این نمیتواند آفتاب سپیدهدم باشد که در تقسیمات روز در آیینهای زرتشتی، او نگهبان بخش پس از نیمروزاست، نگهبانی بخش صبح به عهدۀ میترای شکوهمند است که جنگجوست و بسیار نیرومند و توانا، و در داشتن صفت درخشندگی میترا همین بس که در بین عامۀ مردم با خورشید هویتی یگانه پیدا کرده است. رستم، گو تاجبخش، که به آفتاب سپیدهدم مانند شده است، بیش از آنکه از اپام نپات نشان داشته باشد، مهر را به یاد میآورد که در مهریشت درخشش نخستین صبحگاهی خوانده شده است، نوری که در سپیدهدمان پیش از نور خورشید میدمد:
[میترا] پیش از خورشید بیمرگ ارونداسب
نخست فرامیگیرد
چکاد کوههای زرنگار زیبا را.
*یادداشت اول و دوم دکتر آذرانداز را میتوانید در لینکهای زیر مطالعه کنید:
https://fardayekerman.ir/news/31495
https://fardayekerman.ir/news/31557
نظر خود را بنویسید