فردایکرمان – محسن جلالپور: مرحوم پدرم از سالهای سخت دهه 20 زیاد میگفتند؛ سالهای قحطی و بیماری و سالهای فقر و تنگدستی مردم. از روزهایی که مردم حتی نان در سفره نداشتند و هر روز عزیزانشان را به خاطر گرسنگی و بیماری از دست میدادند.
همچنین از رکود و تنگنای مالی دهۀ 30 که رونق از زمین و زمان رخت بربسته بود، زیاد سخن میگفتند. روایتهای دهۀ 40 متفاوت از قبل بود، این دهه از نظر بازاریان دههای سخت، اما امیدوار کننده بود. مردم شاهد «ساختن» کشور بودند و هر روز زمینی آباد میشد و کارگاهی یا کارخانهای آغاز به کار میکرد.
دهۀ 50 نیز اگرچه با ریسکهای سیاسی همراه بود و سرشار از خطای سیاستگذاری اقتصادی بود و نشانههای فروپاشی را با خود داشت، اما رفاه مردم به واسطۀ افزایش درآمدهای نفت به میزان قابل توجهی افزایش یافت.
به دهۀ 60 رسیدیم که دوران سختی بود، اما مردم همبستگی و امید زیادی داشتند. دهۀ 70 شبیه دهه 40، دهۀ سازندگی بود و دهۀ 80 شبیه دهۀ 50، دهۀ ریخت و پاش دلارهای نفتی شد. دهۀ 90 برای جامعه ایران دو نیمۀ متفاوت داشت؛ بزرگترین امید و اعتماد جامعه در همین دهه ایجاد شد، ولی بزرگترین بیاعتمادی و ناامیدی هم در همین دهه اتفاق افتاد.
جامعۀ ایران، همۀ این سالهای پر فراز و نشیب را پشت سر گذاشت تا به سال 1401 رسید؛ سالی پر از درد و زخم و اندوه. هر روز این سال به سختی گذشت و زمانه، آن روی بدش را به جامعۀ ایران نشان داد. چقدر بد است سالی که همه روزهایش بد باشد؛ اغلب روزهایش نفرتانگیز باشد، و شمار روزهای آلودهاش از روزهای پاکیزهاش به مراتب بیشتر باشد.
به نظرم در سال 1401 مردم ایران خیلی بیشتر از نسلهای پیشین خود رنج و عذاب دیدند. قبلیها بیشتر روایتهای رنج و عذاب را میشنیدند، اما جامعۀ ایران در سالی که رو به پایان است رنجها را به چشم دید، و روایتها را هم شنید.
اکنون که در روزهای پایانی این سال نحس قرار داریم، به قول کرمانیها باید گفت: «بری که برنگردی».
+ منبع: صفحه تلگرامی جلالپور
نظر خود را بنویسید