فردای کرمان – گروه فرهنگوهنر: دکتر عباس آذرانداز مدرس دانشگاه شهید باهنر، دکترای فرهنگ و زبانهای باستانی از پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی دارد. وی پژوهشگر و رئیس گروه پژوهشی فرهنگ و زبانهای باستانی پژوهشکده فرهنگ اسلام و ایران، دانشگاه شهید باهنر کرمان است.
آذرانداز مطالعات ارزشمندی در خصوص شاهنامه فردوسی انجام داده است، که فرصت را مغتنم دانسته در این مجال کوتاه نکتهسنجیها و دیدگاههای ایشان را در قالب یادداشتهایی مستقل با مخاطبهای علاقهمند «فردای کرمان» به اشتراک میگذاریم.
در ابتدای داستان رستم و سهراب، رستم گورخری را کباب کرد و «چو بریان شد از هم بکند و بخورد»، و بعد هم به خواب خوش فرو رفت و: «چو بیدار شد رستم از خواب خوش/ به کار آمدش بارۀ دستکش». اگر دقت کنیم در واژههای «بخورد»، «خواب» و «خوش» و واژههای دیگری چون «خوار»، «خواهر»، «خواجه» و غیره یک «و» دیده میشود که وجود آن در زمان فردوسی، میان صورت نوشتاری و گفتاری آن تفاوت ایجاد میکرده، و امروزه هم به رغم اینکه تلفظ آن تغییر کرده ولی این «و» همچنان بر حضور خود با سماجت پای فشرده و جا را خالی نکرده است.
امروزه میگوییم خواب خوش، «خوش» در زمان فردوسی به فتح خ تلفظ میشد، این را از روی قافیه میشود فهمید، اگر آن را «خوش» با تلفظ امروز بخوانیم، طبعاً قافیه اشکال پیدا میکند. واوی که در واژۀ «خوش» میبینیم به گفتار در نمیآمد، در واژۀ «خواب» هم همینطور است. این را گذشتگان «واو معدوله» نام نهادهاند، معدوله یعنی عدول شده، اینگونه تعبیر کردهاند که در واژهای مانند «خوش»، از ضمه به فتحه عدول شده است، یعنی بوده است خُوَش، بعد از واج «خ» ضمه بوده، خُ و بعد از آن فتحه بوده، و عدول از ضمه به فتحه رخ داده و تلفظ شده «خَش». در مورد «خوردن» هم اینچنین است، رستم گورخری را به سیخ میکشد:
«چو بریان شد از هم بکند و بخورد / ز مغز استخوانش برآورد گرد»
در خوردن (خَردن) هم میگفتند از ضمه به فتحه عدول شده است، و همچنین در بسیاری واژگان دیگر. این تعریف «واو معدوله» که گذشتگان کردهاند در دستورهای سنتی جدید هم تکرار شده است. چنین تفسیری از آن روی در اندیشۀ گذشتگان وارد شده که خواستهاند آن را بر پایۀ تلفظ تحولیافتۀ فارسی معیار زمان خود تعریف کنند.
در فارسی معیار امروز میگوییم ابتدا به ساکن محال است یعنی نمیشود در ابتدای واژه دو صامت پشت سر هم آورد به همین دلیل است که به خرد xrad پهلوی میگوییم خِرَد، یا به واژۀ فرنگی سپورت میگوییم اسپورت، ولی درواقع در زبانهای گذشتۀ ایران، و حتی برخی گویشهای امروز چنین چیزی محال نبوده و نیست. در زبانهای ایرانی باستان، مانند فارسی باستان و اوستایی غیر از واجهای معمول مانند ب، د، ز، گ و غیره، گروه صامتی هم داشتیم که مرکب از دو واج بود مانند «د» و «و» در dvar- اوستایی که امروزه میگوییم «در»؛ یا ف وش در فشَرمَه که شده شَرم؛ یا drafsha- درَفشَه، که در فارسی میانه هم با دو صامت پشت هم (ابتدا به ساکن) تلفظ میشده و در فارسی معیار امروز شده است دِرَفش derafsh. گروه صامت دیگر hv ایرانی باستان که اوستایی آن بوده xv (x نشانۀ خ است) همان گروه صامت است که در واژههای خوش، خواب، خوردن، خود، خویش، خواهر و غیره تحول پیدا کرده است. بنابراین ضمهای وجود نداشته که از آن عدول شود، بلکه مثلاً خوَتو اوستایی، در پهلوی به صورت خوَد xwad داریم ، «و» حذف شده و تبدیل شده است به xad ولی این واج در خط مانده به صورت «خود»، و حذف نشده است. یا خوَرتن میانه که شده خَردَن، که نوشتاری آن را به صورت خوردن در متونی چون شاهنامه داریم. بعدها در کنار این تلفظ با فتحه تلفظ با ضمّه هم پیدا شده، که میتواند تأثیرات گویشهای دیگر، یا تاثیر زبان افراد باسواد به پیروی از صورت نوشتاری آن باشد. در شاهنامه همه جا این «خوش» خَش خوانده میشود، جایی دیگر با «شَش» همقافیه شده:
«کجا سایبان اندر آمد به شش که نگذشت بر ما یکی روز خوش»
در زمان سعدی هم اینطور بوده است که میگوید:
«گل همین پنج روز و شش باشد این گلستان همیشه خوش باشد»
حافظ هم همین گونه تلفظ میکرده که در بیت زیر با هنرسازۀ تکرار و جناس بازی لفظی زیبایی کرده است:
«چمن خوش (بخوانید خَش) است و هوا دلکش است و می بیغش / کنون به جز دل خوش (خَش) هیچ درنمیباید»
بعد از حافظ، تلفظ خوش xosh نیز در زبان مردم به گواهی اشعار شاعران وارد شده است.
خوردن هم در در زبان فردوسی خوَردن و خَردن تلفظ میشده است، رستم گورخر را کباب کرد و بخورد (bxard):
فردوسی جایی دیگر، فعل خوردن در کنار فعلهای پیدرپی دیگر به کار برده، شیوهای که در اصطلاح ادبی به آن ایجاز میگویند و شاهکاری خلق کرده است:
«بپوی و بپوش و بناز و بخور ترا بهره اینست از این رهگذر»
او در این بیت نگاهی کاملاً خیامانه به زندگی دارد، اندرزمان میدهد که دم را غنیمت بشمریم و از زندگی بهره ببریم، و این کار را چنان نبوغآمیز از طریق استفاده از افعال کرده است که نولدکه میگوید روککرت، مترجم آلمانی شاهنامه را به زحمت میانداخته و مجبور میکرده یک مصرع را در چند سطر ترجمه کند. «بخور» را حتماً به گفتار زمان فردوسی باید خواند تا قافیه اشکال پیدا نکند.
اما دربارۀ واژه «خفتن» ظاهراً در زمان فردوسی با هر دو تلفظ (به ضم و فتح ف) رایج بوده است و غالباً فردوسی هم بیشتر صورت خُفتن را به کار برده است، و جایی که به عنوان قافیه استفاده شده معمولاً با «جفت» یا «گفت» همقافیه میکرده است، بنابراین در داستان رستم و سهراب آنجا که رستم به خاطر گم شدن رخش خودش را سرزنش میکند شکی نیست که «بخُفت» به کار رفته، بویژه به سبب موسیقیای که با فعل بعدی، «بمرد» ایجاد میشود:
«چه گویند گردان که اسپش که برد تهمتن بدانجا بخُفت، ار بمرد»
البته در موارد اندکی هم مانند بیت زیر «بخفت» با «بکَفت» یعنی پاره شد، هم قافیه شده بنابراین اینجا باید به فتح خ خوانده شود:
«بیامد ز تیمار گریان بخَفت همی پوست بر تنش گفتی بکَفت»
واژههایی مانند «خوَش« به خَش و سپس به خوش، یا «خوَد» به خَد و خود، یا «خوَردن» به خَردن و خوردن و نمونههایی مانند آن برخی قبل از فردوسی، یا در زمان او، و برخی در دورههای بعد تحول پیدا کرده تا به صورتی درآمده که امروزه تلفظ میکنیم و ما معمولاً هنگام خوانش این ابیات، آنها را با تلفظ امروزی میخوانیم و اشکالی هم پیش نمیآورد، اما اگر در جایگاه قافیه قرار گرفته باشند، یا این در موسیقی درونی شعر سهمی داشته باشند، باید به گویش زمان شاعر خوانده شوند.
*یادداشتهای پیشین دکتر آذرانداز را میتوانید در لینکهای زیر مطالعه کنید:
https://fardayekerman.ir/news/31495
https://fardayekerman.ir/news/31557
https://fardayekerman.ir/news/31659
https://fardayekerman.ir/news/31854
https://fardayekerman.ir/news/32124
https://fardayekerman.ir/news/32361
نظر خود را بنویسید